«اتمها و ذرات طبیعی خودشان هم واقعی نیستند. آنها دنیایی بالقوه یا احتمالی را به جای دنیای اشیاء و حقایق تشکیل میدهند.»
ورنر هایزنبرگ (1976-1901) … فیزیکدان کوانتومی- برندهی جایزهی نوبل
با استفاده از قوهی تخیل، بازیهایی درست کن که واقعاً حال خوبی به تو بدهد. همهي چیزهایی که میتوانی تجسمشان کنی، در انتظار توست. به طور کامل و تمام عیار در دنیای نامرئی خلق شده است و برای مرئی کردن آن، کافی است نیروی عشق را از طریق تجسم و احساس هر آنچه دوست داری، مهار کنی.
زن جوانی تا چندین ماه بعد از فارغالتحصیلی از کالج، به شدت تلاش میکرد کاری پیدا کند. بزرگترین مانعش این بود که نمیتوانست تجسم کند شغلی دارد، در حالی که بیکار بود. او هر روز در دفتر خاطراتش مینوشت اگر شغلی پیدا شود، خدا را شکر میکند. اما هنوز هم شغلی نداشت. سپس فوری چیزی به ذهنش خطور کرد. اعمال از روی سرخوردگی او در مورد تقاضای شغلی یکی پس از دیگری، بلند و شفاف به قانون جذب فهماند که او شغلی ندارد.
بنابراین، کاری که این زن جوان انجام داد تا همه چیز را تغییر دهد این بود. او تصمیم گرفت از قوهی تخیل خود بهره بگیرد و طوری زندگی کند که گويي از قبل شاغل است. او ساعتش را طوری تنظیم کرد كه انگار سر کار میرود. به جای نوشتن در دفتر خاطراتش که بابت پیدا کردن شغل خدا را شکر میکند، در دفترش نوشت که براي موفقیت در حرفهاش و افرادی که با آنان کار میکند، خدا را شاکر است. هر روز لباسی که قرار بود سر کار بپوشد، کنار میگذاشت. وي حساب پساندازی برای چکهای دریافتیاش باز کرد. در عرض دو هفته، احساس کرد که در واقع، شاغل است. سپس بر حسب اتفاق، دوستی راجع به شغلی به او خبر داد که بنا بود خالی شود. او برای مصاحبه رفت، شغل را گرفت و هر آنچه را در دفتر خاطراتش نوشته بود به دست آورد.
زیر بال خود را بگیر
«هر موقع این امکان را به خودت بدهی که دربارهی آنچه افراد، شرایط و اوضاع احتمالاً توصیه میکنند فکر کنی، در واقع، مواردی را دنبال نمیکنی که دوست داری. تو خواستههایت را دنبال نمیکنی، بلکه همهی اینها خواستهها قرضی هستند. با استفاده از قوهی تخیل خودت، هر آنچه را دوست داری داشته باشی یا انجام دهی، مشخص کن.»
کریستین دی. لارسون (1962-1874) … بنیان گذار تفکر نوین
وقتی از روند خلق استفاده میکنی، با استفاده از هر نوع ابزار ممکن احساساتی را دربارهی اینکه هر آنچه میخواهی از قبل در اختیار توست، ایجاد کن. اطرافت را پر از چیزهایی مثل لباس، عکس، تصاویر و وسایلی مرتبط با خواستهات کن. بنابراین، تو میتوانی داشتن آنچه را که میخواهی، تجسم و احساس کنی.
اگر لباسهای جدیدی میخواهی، مطمئن باش که در کمد لباسهایت جا به اندازهی کافی وجود دارد. این کار را میتوانی با قرار دادن تعدادی چوب لباسی خالی برای لباسهای جدیدت انجام دهی. اگر پول بیشتری در زندگیات میخواهی، ببین آیا کیف پولت جای کافی برای پول دارد یا اینکه پر از کاغذهای بیربط است؟ اگر همسری دلخواه میخواهی، باید تجسم و احساس کنی که این فرد هماکنون پیش توست. تو در وسط تختخواب میخوابی یا در یک طرف آن؟ چون همسر تو باید در آن سوی تخت بخوابد. اگر همسری داشتی، فقط میتوانستی از نیمی از کمد لباسهایت استفاده کنی، چون لباسهای همسرت در قسمت دیگر کمد آویزان میشد. میز را برای یک نفر میچینی یا دو نفر؟ فقط گذاشتن یک بشقاب اضافی سر میز کاری است که میتوان بهراحتی انجام داد.
نهایت سعیات را انجام بده تا در اعمال روزانهات، در ارتباط با این خواسته تناقضی ایجاد نشود و در عوض، از وسایل و ابزاری در اطرافت استفاده كن که این حس را به تو بدهد که قبلاً به هر آنچه میخواستی، رسیدهای. کارهای پیش پا افتادهی سادهای وجود دارد که میتوانی با وسایل و تجسم خود انجام دهی. به هر حال، آنها بینهایت قدرتمند هستند.
زنی برای به دست آوردن یک اسب، از ابزار و وسایل لازم و قوهی تخیلش استفاده کرد. او در همهي عمرش خیلی دوست داشت اسبي داشته باشد. اما توان مالی خرید آن را نداشت. خواستار اسبی بود که هزاران دلار قیمت داشت. هر دفعه که از پنجرهی آشپزخانه به بیرون نگاه میکرد، مشاهدهی اسب مورد علاقهاش را تجسم میکرد. او عکسی از اسب دلخواهش، روی صفحهی نمایشگر لپتاپ خود گذاشته بود و هر وقت فرصتی پیدا میکرد، آن اسب را نقاشی میکرد. با وجود اینکه توان مالی انجام این کار را نداشت، مشغول گشتن برای خرید چنین اسبی شد. اين زن، فرزندانش را به فروشگاه میبرد و همه با هم چکمههای سواری اسب را به پایش امتحان میکردند. او به زینهای اسب نگاه میکرد، ولی فقط چیزهایی مثل لگام و برس شستشوی اسب را که برای آنها پول داشت خریده بود تا هر روز بتواند آنها را مشاهده کند. مدتی بعد، آن زن به نمایشگاه اسب در شهر خودش رفت که در آن یک قرعهکشی هم برگزار میشد و جایزهی نفر اول، یک اسب بلوطی رنگ از نژاد مورگان بود، دقیقاً همان اسبی که او تجسم کرده بود؛ البته که او در آن قرعهکشی برنده شد و اسب خودش را جایزه گرفت!
حواس تو، حکم عصای دستت را دارد. بنابراین، از همهي حواس خودت برای کمک به این احساس استفاده کن که آنچه را میخواهی، داری. با گوشت پوست خود آنچه را میخواهی داشته باشی، احساس و تجسم کن. آن را بچش، بو کن، ببین و بشنو!
مردی تمام حواسش به کار گرفته بود تا چند پیشنهاد شغلی نصیب خودش کند. او در مدت سه سال گذشته برای 75 شغل درخواست داده و حتی یک پیشنهاد شغلی هم دریافت نکرده بود. سپس از قوهی تخیل خود و همهي حواسش بهره گرفت و تجسم کرد که شغل رویاییاش را به دست آورده است. او تمامی جزيیات دفتر کار جدیدش را تجسم کرد. صفحه کلید کامپیوترش را در تصوراتش لمس کرد. در تخيلاتش رایحهی موجود در مواد تمیزکنندهی میز نویی از جنس چوب ماهون را بو كرد. او همکارانش را تجسم کرد و روی آنها اسم گذاشت. با آنان حرف زد و جلسه گذاشت. حتی طعم تاکوی ناهار خود را در وقت استراحتش چشید. هفت هفته بعد، او تقضاهایی برای مصاحبه دریافت کرد و سپس، تقاضاهایی برای مصاحبهی دوم به دستش رسید و نه تنها یک پیشنهاد شغلی خوب، بلکه دو پیشنهاد شغلی دریافت کرد. او شغلی را که بیشتر دوست داشت قبول کرد و آن شغل رویاییاش بود.
آگاه باش که وقتی نقش خود را در فرایند خلق تکمیل کردی، خلقت انجام شده است. دیگر تو در نیای قدیم نیستی که هر چه را میخواستی نداشتی. تو به دنیای جدیدی منتقل شدهای که در آنجا هر آنچه که میخواهی، حتی با وجود اینکه نمیتوانی آن را مشاهده کنی، در اختیار داری. آگاه باش که تو آن را دریافت میکنی.
منبع " کتاب قدرت با ترجمه استاد آرام "
انتشارات موسسه تجسم خلاق
www.aram24.ir