درس زندگي 91
اخلاق کاري يک اشتباه وحشتناک است
اگرچه تخيل، پشتکار، تعهد و عمل عناصر و مولفههاي مهم براي رسيدن به موفقيت حقيقي هستند، ممکن است- حداقل براي برخي- شگفت انگيز باشد که کار سخت يکي از اين مولفهها نيست. منظور من از کار سخت، کار کردن با جديت براي ساعتهاي طولاني بر روي برنامهها و پروژههاي گوناگون تا جاي ممکن است. ساده و راحت اينکه، کار سخت و موفقيت حقيقي همچون آب و روغن هستند! به عبارت ديگر، کار سخت و موفقيت حقيقي با هم يکجا جمع نميشوند.
موفقيت حقيقي، در واقع، کار هوشمندانه و نه سخت است. شخصاً تنها زماني از کار سخت حمايت ميکنم که شخص ديگري در حال انجام دادن آن باشد. اين به معني آن نيست که من گهگاهي سخت کار نميکنم، به ويژه بر روي پروژههاي مهمي که من را هيجانزده ميکند يا پروژههايي که من بايد در چهارچوب زماني مشخصي آنها را کامل کنم. اما من کار سخت را براي سلامتيام بسيار مضر يافتهام.
بر خلاف باور رايج، اخلاق کاري يک اشتباه وحشتناک است- يک واژهي زيرکانه که اشتباه به کار رفته است! اين واژه يا توسط کارفرماياني تبليغ شده که ميخواهند کارگران بدبخت و مفلوک را استثمار کنند يا توسط خود همين کارگران بدبخت تبليغ ميشود که سعي ميکنند توجيه کنند چرا ساعتهاي زيادي کار ميکنند اما داراي زندگي حقيقي نيستند.
همانطور که انتظار ميرود، هر چيز با ارزشي داراي بهايي است. براي کار سخت نکردن بهايي وجود دارد؛ اما بهاي حتي بالاتري براي کار بسيار سخت کردن وجود دارد. البته، شرکتها دوست دارند اين باور را در شما ايجاد کنند که «کار سخت براي شما خوب است و هرگز به هيچکس صدمهاي نميزند». با اين وجود، دلايلي براي باور به عکس اين موضوع وجود دارد.
در مطالعهاي که در سال 2002 در ژورنال پزشکي بريتانيا انجام شد، کارمنداني که داراي شغلهاي پراسترس بودند، احتمال اينکه بر اثر بيماريهاي قلبي بميرند دو برابر بيشتر از افرادي بود که داراي شغلهاي بدون استرس يا با استرس پايين بودند. علاوه بر اين، مطابق با گزارش دولت بريتانيا در سال 1996، کارمنداني که بيش از 48 ساعت در هفته کار ميکردند خطر ابتلا به بيماريهاي قلبي در آنها دو برابر بود. در عين حال، بر اساس مطالعهي سال 2003 در آمريکا، تنش شغلي طولانيمدت براي قلب انسان بدتر از اضافه شدن 40 پوند وزن بدن يا سي سال پير شدن است. مطابق با يک گزارش سازمان ملل متحد، تقريباً دو ميليون کارگر سالانه بدليل جراحتها و بيماريهاي شغلي جان خود را از دست ميدهند. اين به معني آنست که کار افراد بيشتري را نسبت به جنگ (650000 نفر در سال) ميکشد.
بر خلاف باور عموم، کار سخت ميتواند شما را به سمت مرگ بکشاند. بخش تاريک ديگر اخلاق کاري اين است که چه تعداد افرادي تمام طول زندگيهايشان در انتظار رسيدن به موفقيت سخت کار ميکنند اما هيچ چيز نصيبشان نميشود. کليد موفقيت حقيقي، در واقع، کار کردن بر روي پروژههايي است که حقيقتاً مهم هستند و در اين جهان تغيير ايجاد ميکنند و عدم انجام بقيهي پروژههاي غير مهم است. در اين زمينه، مشاور مديريت و پروفسور دانشگاه پيتر دراکر توصيه ميکند: «به جاي تلاش براي انجام هر کار درستي، کارها را درست انجام دهيد.»
مشخصاً، اگر شما کار سخت خود را به نواحي هدايت کنيد که احتمال کمي براي رسيدن به نتايج بزرگ در آنها وجود دارد، کار سخت شما احتمالاً بيهوده خواهد بود. از طرف ديگر، اگر فقط چهار يا پنج ساعت در روز به انجام کارهاي خلاقانهاي اختصاص دهيد که احتمال رسيدن به نتايج بزرگ در آنها بالاست، چهار يا پنج ساعت در روز ممکن است همهي زماني باشد که شما نياز داريد تا بتوانيد يک زندگي راحت داشته باشيد. حتي دو يا سه ساعت در روز نيز ميتواند در جهان توسعهيافتهي امروز با فراهم کردن موقعيتها و فرصتهاي بيشمار همين نتيجه را براي شما داشته باشد.
نکتهي مهم انجام ندادن بيش از حد معمول کارهاست. پابلو پيکاسو يکي از پرکارترين و تاثيرگذارترين هنرمندان قرن بيستم بود. بدون شک شما نيز با من موافق هستيد که پيکاسو که در نقاشي، مجسمهسازي، حکاکي، طراحي صحنه و سراميکسازي مهارتها و تواناييهاي گوناگوني داشت، به موفقيتهاي مهم و تاثيرگذاري به عنوان يک هنرمند رسيده بود. با اين حال، پيکاسو، همچون من، به يک فرد موفق شدن به هر قيمتي باور نداشت.
پيکاسو ادعا ميکرد: «شما بايد هميشه نه فقط در حد استطاعت و تواناييهاي خود بلکه پايينتر از آن کار کنيد. اگر ميتوانيد سه کار را انجام دهيد، فقط دو تاي آنها را انجام دهيد. اگر ميتوانيد ده کار را انجام دهيد، فقط پنج تاي آنها را انجام دهيد. به اين شيوه، کارهايي که انجام ميدهيد، با راحتي و تسلط بيشتري انجام ميشود و شما حس قدرت را در خود ايجاد ميکنيد.»
کافيست بگوييم که خلاقيت در نهايت بيشترين و بهترين نتيجه را ايجاد ميکند. اگرچه هم تلاش خلاقانه و هم کار سخت به عمل نياز دارد، تلاش خلاقانه در قلب موفقيت حقيقي قرار دارد. گفته شده که کار سخت به تنشهاي عصبي، حملات قلبي و نتايج قابل ترديد منتهي ميشود. با در نظر گرفتن اين نکته، هيچ لذتي بالاتر از تجربهي تعادل در عرصهي کار/زندگي با کار کردن فقط 4 تا 8 ساعت در روز وجود ندارد، به جز، شايد لذت تماشاي کارگران بدبختي که ده ساعت يا بيشتر در روز ديوانهوار کار ميکنند.