آشنايي با موسيقي در مفاهيم روانشناسي

آشنايي با موسيقي در مفاهيم روانشناسي
استفادة بشر از موسيقي، امري آسان و قابل‌دسترس بوده است، چون ريتم و ملودي، به عنوان دو رکن اساسي موسيقي، در سرشت انسان وجود داشته و از طرفي آواگري‌ها و حرکات ريتميک نيز نيازي به تکلم نداشته است.

از اين رو، در بيشتر قبايل ابتدايي مراسم و آيين‌هاي مختلف موسيقايي که وسيله‌اي براي ابراز همبستگي جمعي و از بين بردن ترس‌ها و غم‌ها و ايجاد آرامش و شادي و اراده در بين افراد قبيله بوده برگزار مي‌شده است.

موسيقي زبان آرزوها، انتظارها و عواطف بشري است و هر قوم و ملتي برحسب ويژگي‌هاي عاطفي و فرهنگي خود، موسيقي خاصي دارد. با درک موسيقي، عواطف زيبا، همدردي و تفاهم بيشتر قلبي ميسر خواهد شد.

پژوهشگران توصيه مي‌کنند که والدين روزانه يک ساعت براي فرزندان کوچک خود موسيقي پخش کنند. اين عمل موجب بهتر شدن وضعيت تغذيه، خواب و افزايش وزن آنها مي‌شود.

1– موسيقي نياز انسان
موسيقي نيازي فيزيولوژيک, ذهني, احساسي, اجتماعي و فرهنگي در زندگي انسان است و از طريق اين نياز ها ريشه گسترده در تار و پود زندگي بشر پيدا کرده است.موسيقي رابطه زيستي و فيزيولوژيک با مغز آدمي دارد.
ريتم, محرک بيولوژيک و ملودي مولد لذت,خوشي و خيال انگيزي است به اين دليل کوچک ترين کنش ريتميک و نواي موزون روح و جسم را بر مي انگيزد و تحريک مي کند. از آغا نوزادي بدون آن که آموزشي در کار باشد توجه به ريتم و ملودي وجود و مغز به هماهنگي, نظم و سازماندهي اصرار و گرايش دارد. بخش هاي مختلف مغز در تجزيه و تحليل موسيقي مشارکت دارند. نيمکره چپ مغز با شنيدن موسيقي به تجزيه و تحليل اصوات موسيقي مي پردازدو نيکره راست هماهنگي و کل(گشتالت) صدا و عواطف آن را درک مي کند.(گينز و برادشو 1977) به بياني ديگر نيمکره راست مغز در دريافت کلي پيام هاي موسيقايي, ترکيب فضايي روابط و درک وحدت موسيقي موثر است.(اسپرينگر و دوچ 1985) شايان ذکر است کشش هاي قسمت راست مغز توسط سيستم ليمبيک(مرکز عواطف) توسعه مي يابد. و نيکره راست را در خواندن بدون کلام, درک الگوي کلي, رنگ آميزي, بلندي صدا, ساختار هارموني صداها و جنبه غير کلامي آن موثر مي داند.(زاتور 1984)

از سوي ديگر موسيقي با عناصر ذهني مانند تخيل, حافظه, تداعي, الهام و… در آميخته که در نتيجه از آن مقوله اي شناختي به وجود آورده است.اما بيش از هر چيزي موسيقي نياز عاطفي و احساسي است.موسيقي سيستم عواطف (ليمبيک) مغز را به سرعت تحريک مي کند و به تحريک احساسي و فرافکني حالت هاي دروني و هم حسي منجر مي شود و در بسياري از مواقع زندگي که کلام و بيان پاسخگو نيست, مي تواند موجب همدردي و هم حسي شود و از همه مهم تر احساس ها را وسعت بخشد.
همچنين موسيقي نيازي اجتماعي است و همبستگي در ذات مطبوع آن وجود دارد هر جا موسيقي جاري است گروهي در کنار و گرد هم جمعند زيرا موسيقي به راحتي مي تواند احساس ها و بيان مشترکي را در جمع به وجود آورد و نيروي عمومي را برانگيزد موسيقي نيروي همدلي است به همين خاطر قدرت وحدت و پيوستگي دارد و از آن مي توان در تفاهم اجتماعي و سليقه ملي بهره جست و محبت و همدلي را در جامعه تقويت کرد. در مقياس و ديدي وسيع تر موسيقي طنين وحدت عالم است.(دکتر علي زاده محمدي,1380)

2- استفاده از موسيقي
اين پرسش همواره مطرح بوده است که هر کسي بايد روزانه چه اندازه موسيقي گوش دهد؟ شنيدن موسيقي تا حدودي مانندخواندن کتاب به شرايط مختلف روحي,علاقه و نياز و ظرفيت عصبي فرد بستگي دارد.براي استفاده از موسيقي بايد به موسيقي خوب, عادت کنيم.آثار ملي و اصيل را خوب و با هشياري درک کنيم و تنها به موسيقي براي شور و حال و يا تفنن گوش نکنيم.بنابراين با توجه به احساس ها, هيجان ها,نياز ها و به طور کلي با توجه به حال خود بايد موسيقي را نيز جزء برنامه قرار داد. چرا که مصرف بيش از حد موسيقي به خصوص موسيقي هيجاني در بعضي افراد موجب بي قيدي عاطفي, آشفتگي هاي ذهني و نوسان خلقي شود. پاسخ به سوالي ديرينه ذهنم را مشغول خود ساخت و به دنبال پاسخش برآمدم؛ آيا به راستي کساني که به موسيقي گوش مي سپارند و يا ساز مي نوازند مجنون و يا روان پريش و روان نژند مي شوند؟ آيا عصبيت هاي بعضي از موسيقيدانان که در شرح حال آنها بيان مي شود به دليل پرداختن به موسيقي و غور در حالت هاي آن بوده است؟ هنر به طور ذاتي واجد حساسيت, انعطاف و خلاقيت است.

اين خصايص مرتبط با هم در هر آفرينش هنري وجود دارد خلاقيت هميشه همراه با ظرافت و درک احساس بوده و موسيقي در ميان همه هنرها به دليل طبيعت صوتي و انرژيک, از نفوذ و حساسيت بيشتري برخوردار است. استفاده بي حد از اين انرژي و صداي خيال انگيز آن حساسيت به وجود آورده و موجب تخليه نيرو, خستگي, عصبيت و تلون احساس مي شود. به خصوص وقتي که استفاده از موسيقي از حد نياز و توان هنرمند خارج شده و اين افراط تداوم پيدا کند. اما وجود اين ناراحتي ها و عصبيت ها به علت شنيدن و يا پرداختن به موسيقي نيست بلکه به سبب مقدار و ميزان و نوع استفاده از موسيقي است. بسياري از موسيقيدانان و هنرمندان در عين اين که واجد حساسيت, دقت و ظرافت روحي هستند با رعايت نظم, زندگي را در يد اختيار دارند.(دکتر علي زاده محمدي, 1380)

3-موسيقي و پزشکي و روان پزشکي و روان شناسي
تحقيقات نشان مي دهد که موسيقي از طريق تاثير بر هورمون هاي مختلف, ضربان قلب و فشار خون, تغيير پتانسيل الکتريکي عضله ها و هم چنين تقويت مهارت ها و حرکات بدن و زمينه هاي روان شناختي وارد عمل شده است به عبارت دقيق تر موسيقي با تحريک مرکز عواطف در مغز(سيستم ليمبيک) بر اعصاب مرکزي و خود کار واکنش هاي بيو شيمي و عضلاني اثر گذاشته و همچنين با تاثير بر حافظه و ياد آوري خاطرات و احساس هاي گذشته تغييراتي را در شرايط فيزيولوژيک و پزشکي بر جاي مي گذارد.
اولين گروه پژوهش ها توسط ولد (1916) و ديسرنز (1923) انجام شد که اثر موسيقي را برسيستم اعصاب مرکزي نشان داده است اما مهم تر از آن تحقيق جامعي بود که توسط داي نو (1977) و هوج (1980) صورت گرفت. اين دو محرک اثر موسيقي محرک و آرام بخش را بر واکنش هاي اعصاب خودکار مانند ضربان قلب,نبض, فشار خون, تنفس, واکنش هاي پوستي و عضلاني و امواج مغزي بررسي کردند. آن ها در پايان دريافتند که موسيقي آرام بخش, ميزان ضربان قلب و نبض و فشار خون را کاهش مي دهد و از اضطراب و نگراني بيماران مي کاهد. پس از آن ها پژوهشگران ديگري چون جکبسون (1974) و ولپ (1965) با تحقيقات خود يافته هاي آنان را تاييد کردند.محقق ديگري به نام گلدشتاين (1985) تاثير موسيقي انتخابي را بر سيستم ليمبيک و مرکز کنترل دستگاه عصبي خودکار(اتونوميک) مطالعه کرد و اثر آن را در تحريک اين منطقه و تسکين رفتار نشان داد.

4-آرامش رواني با موسيقي طبيعت
ضرب آهنگ و حرکت منظم امواج دريا, سکوت و آرامش سبزهزار و بيشه زار با نغمه پرندگان و صداي جيرجيرک ها در جنگل هم مي توانند احساس آرامش طبيعت را به وجود آدمي منتقل سازند. امواج دريا طراوت زندگي را منتشر مي کند. صلابت و قدرت آن, روح را تسليم جريان و سير خود مي کند و آن را در بستر خود آرام مي سازد.ميگنا دات آي آر. آن گاه که در حالت تمرين تن آرامي و تمرکز ذهني به صداي امواج گوش مي سپاريم و دم و بازدم خود را با آنها هماهنگ مي کنيمپس از دقايقي با روح خود, جزئي از امواج دريا مي شويم و با آن به وحدت و يگانگي مي رسيم, وحدتي که پراکندگي و تصورات مشوش ذهن را در خود حل مي کند.به دليل آرامشي که طبيعت به روح آدمي مي بخشد قطعه هاي زيادي براساس اصوات آن ضبط و منشر گرديده که مورد استفاده اهل تمرکز و مراقبه دروني است.

5-موسيقي و خلق
پين (1967) دريافت که افراد با خلق ثابت موسيقي کلاسيک را نسبت به انواع ديگر موسيقي مانند پاپ و جاز ترجيح مي دهند و افراد با خلق بيمار و روان نژند به موسيقي رومانتيک که جنبه احساسي آن بيشتر استعلاقه بيشتري نشان مي دهند.
بومن (1960) انتخاب موسيقي نوجوانان را در رابطه با وضعيت اقتصادي –اجتماعي آن ها بررسي کرد. نتايج نشان داد نوجوانان با سطح اجتماعي-اقتصادي بالا موسيقي کلاسيک را بيشتر انتخاب کردند.

6-طبقه بندي عاطفي تم هاي موسيقي
طبيعي است که مي توان تم هاي فرعي بسياري ايجاد کرد اما اصلي ترين آنها شامل گروه هاي زير مي شود:
1)آرام بخش
2)فرح بخش
3) حزين
4)هيجاني(هيستريکال)
5)نيروبخش
6)شيدايي
7)خواب آور(سبک ساز)
در اين قسمت به اختصار به توضيح دو مورد پرداخته مي شود؛

تم هاي آرامبخش: تم موسيقي آرام بخش ملايم,يکنواخت و ريتم آن آرام است.اين تم حالت عاطفي خاصي ندارد,به عبارتي شور و حالي به وجود نمي آورد و يا کسي را تحريک نمي کند و در خود فرو نمي آورد و يا کسي را تحريک نمي کند و در خود فرو نمي برد مهم ترين خصيصه ملودي آرام بخش اين است که هيچ احساس و هيجان خاصي را القا نمي کند. ريتم و گردش هاي ملوديک آرام و يکنواخت آن در فواصل بزرگ کمک مي کند تا از سرعت و فشار خيالات و هيجان ها و خستگي ها بکاهد و با آهسته کردن احساس و هيجان در گردش ها و فواصل مطبوع و بزرگ حالتي آرام و خوشايند و بدون هيجان و غلبه احساسي ايجاد مي کند.

تم هاي نيرو بخش: در اين تم ها ريتم پر قدرت و ملودي هاي محرک با احساس مثبت و مطبوع بيشتر از آن چه روحيه را هيجاني کند, انرژي و نيرو مي بخشد.اين قطعه ها همانند يک شوک خوشايند و مطبوع, افسردگي, سستي و بي حالي را به تحرک تبديل مي کند و احساس توانايي, تسلط و اراده به وجود مي آورد. در تم هاي نيرو بخش, ريتم نقش اساسي دارد. ضرب آهنگ قدرتمند و بارز آن با ريتم هيجاني(هيستريک) متفاوت است. در موسيقي هيجاني, تحرک توام با هيجان زدگي بي قراري و نوسان خلقي است و حالت توانايي و يا ثبات”من” احساس نمي شود اما در تم هاي نيروبخش ثبات و نيرو احساس مي شود.از موسيقي نيروبخش مي توان در کاهش بي حالي و اندوه و افسردگي استفاده کرد. انرژي سرعت و قدرت تم هاي نيروبخش رکود,يکنواختي و افسردگي روح را کاهش مي دهد.(علي زاده محمدي,1380)

7-رابطه موسيقي با DNA انسان ها
پژوهشگران انگليسي کشف کردند که علاقه به سبک موسيقي خاص در انسان ها بر روي DNA آنها نوشته شده است. محققان نوکيا و کالج کينگ لندن به منظور کشف فاکتور هاي ژنتيکي که با فاکتور هاي محيطي تداخل کرده و ذائقه موسيقايي هر فرد را مي سازد, در عادات موسيقي گوش دادن بر روي حدود چهار هزار دو قلوي همسان و غير همسان کاوش کردند. نتايج اين تحقيقات نشان داد که علاقه به موسيقي پاپ, راک, هوي متال, جاز و يا موسيقي کلاسيک مثل آهنگهاي بتهون همگي بر روي ژن هاي انسان نوشته شده است. ميگنا دات آي آر.به طوري که در علاقمندي به گوش دادن موسيقي پاپ, کلاسيک و هيپ نقش کدهاي ژنتيکي برابر با 53% است همچنين نقش ژن ها ذر ميزان علاقه به موسيقي جاز 46% است. اين در حالي است که تاثير گذاري ژن ها در علاقه به گوش دادن موسيقي هاي سبک راک و هوي متال تنها 40% است و نقش فاکتور هاي محيطي مثل آموزش خانوادگي و تجربيات شخصي در ميزان علاقه مندي به اين موسيقي برابر با 60% است. فاکتور هاي ژنتيکي در ميزان علاقه به موسيقي فولک و قومي بسيار اندکي را ايفا مي کند به طوري که کروموزمها تنها مسئول 24% از ذائقه گوش دادن به اين سبک موسيقي هستندو فاکتور هاي محيطي بيشترين نقش را ايفا مي کنند.

نتيجه گيري
• موسيقي به عنوان يک راه درمان براي انواع بيماريهاي روحي و رواني مانند اسکيزفرني، افسردگي و ديگر اختلالات وهمچنين انواع بيماريهاي جسمي مانند بيماريهاي سخت من جمله سرطان قابل استفاده مي باشد.
• بنابراين انواع موسيقي، مانند موسيقيهاي شاد، حزين انگيز، خلسه آور اثرات متفاوتي بر روي سيستم عصبي و ساير مناطق مغز دارد.
• از موسيقي درماني مي توان بعنوان مکمل دارو درماني استفاده کرد.
• موسيقي قومي رايج در ايران، تأثير درماني ندارد و بيش تراثر القايي و تلفيقي دارد و به بازسازي نياز دارد
• عادت به موسيقي هيجان انگيز اثر نامطلوب دارد و اراده را ضعيف مي کند.
• عادت به موسيقي تأثر برانگيز خلق را نااستوار و هوش را کم مي کند .
• به طور کلي موسيقي از طريق مغز بر هورمون هاي مختلف اثر مي کند. موسيقي آرام بخش برهورمون هاي استرس اثر مي گذارد و تنش وفشار را با ايجاد امواج آلفا کم مي کند.

البته موسيقي بر محتواي فکر و انديشه اثر نمي گذارد و قدرت حل مسئله را ندارد. صرفاً با کم و زياد کردن فعاليت امواج مغزي وترشح هورمون ها بر حالات و خلقيات اثر مي کند و با ايجاد نشاط و روحيه سيستم ايمني بدن را در برابر استرس قوي تر کند.
منبع :موفقیت

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *