آشنایی با شخصیت افسرده -منتقد

آشنایی با شخصیت افسرده -منتقد

آزخواهی و جاه جویی (پایداری و استواری بالا) پیوسته و همبسته اند. این چهار سرشت را آدمی از دیرباز، بسته به اندازه، به نام ها و واژگانی دیگر شناخته است. ویژگی اصلی افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده-منتقد (دپرسیو)، برخورداری از درونمایه های پیوستار (طیف) اختلالات افسردگی در همه دوران عمر است.

برخی درمانگران در وجود چنین شخصیتی ابراز تردید کرده اند و این گونه افراد را دچار گونه یی افسردگی خفیف تا متوسط مزمن همچون اختلال کژخلقی (دیس تایمی) برمی شمرند. در برابر، بسیاری از درمانگران بر وجود این شخصیت پافشاری داشته و براین باورند که به دلیل شباهت و نزدیکی ویژگی ها و اختلال این شخصیت خاص به ویژگی ها و اختلال شخصیت نظام مند-قانونمدار (وسواسی-جبری) جای آن دارد که این دو شخصیت را در کلاستری جداگانه (برای مثال کلاستر d) گذاشت. سند و گواه آنان در این پافشاری شان، طولانی تر و در همین حال ژرف تر بودن دوره افسردگی مزمن آدمیان دچار اختلال شخصیت افسرده- منتقد نسبت به افراد مبتلا به اختلال کژخلقی است. خطاهای فکری، اندیشه های خودکار (اتوماتیک) منفی، باورهای بنیادین و طرح واره های شناختی آدمیان دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده- منتقد بسیار فراتر، گسترده تر و ژرف تر از آن باشد که روانپزشک و روان درمانگر در اختلال کژخلقی با آن روبه رو است.
چنانچه تشبیه شخصیت آدمی به آتشدان لوکوموتیو را در پیش ذهن آوریم، مردمان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال این دو شخصیت کلاستر d، یعنی وسواسی -جبری و افسرده -منتقد را می توان برخوردار از آتشدان هایی نه به کوچکی شخصیت های پرهیزمدار-مردم گریز (اوویدنت) و وابسته (دیپندنت) و نه به سترگی شخصیت های کلاسترb – یعنی خودشیفته (نارسیسیستیک)، مرزی -آشوبناک (بوردرلاین)، جامعه ستیز (آنتی سوشیال) و نمایشگر (هیستریونیک)- بلکه همچون شخصیت های کلاسترa ، یعنی بدبین -سرنخ جو (پارانوئید)، خرافه گرا -شگفت انگیز (اسکیزوتایپال) و درخودمانده -تنهایی گزین (اسکیزوئید) و نیز شخصیت منفی گرا-لجباز (پرخاشگر-منفعل)، «متوسط» برشمرد.
این افراد در همه یا بیشتر لحظه های زندگی خود، بدبین، بی لذت، مردد به خود، باوجدان، وظیفه شناس، موشکاف، منتقد و اصلاح گرا هستند. آنچه بیشتر پیدا و گاه پنهان، پیش چشم و ذهن دیگران می نشیند، این واقعیت است که اینان به شیوه یی مزمن ناشاد و ناخشنودند. شاید به همین دلیل است که در کتاب های روانشناسی و مرجع های پزشکی (طب) کلاسیک گیتی، پیشتر این شخصیت را شخصیت مالیخولیایی (ملانکولیک) برآمده از صفرای سیاه نام نهاده اند. شیوع این شخصیت در مرد و زن تقریباً به یک اندازه است. این افراد بیشتر اوقات تنها، بی کس، جدی، عبوس، سلطه پذیر و بدبین هستند و خود را دست کم می گیرند. به زودی پشیمان می شوند و احساس ناشایستگی (بی کفایتی) و ناامیدی می کنند. اینان اغلب در بیشتر و بلکه همه لحظه های زندگی خود، موشکاف و منتقد بوده و در جست وجوی کم و کاستی (عیب و نقص)های خود، دیگران، اجتماع و جهان مته به خشخاش می گذارند. این راهبرد بنیادین و رویکرد همیشگی آنها ممکن است برایشان مشکلاتی در برخورد با مراجع قدرت، به ویژه در نظام های حکومتی همه چیز (تمامیت)خواه و اقتدارگرا (توتالیتر) و نیز رئیس و سرپرست، همکاران، دوستان و آشنایان پدید آورده و به طرد، بایکوت، از دست دادن کار، زندانی، تبعید و کشته شدن فرد بینجامد. اینان به سبب نگرش اگزیستانسیالیستیک و نهیلیستیک مزمن شان، درست همچون اندیشمند سترگ میهن مان حکیم والامقام «عمرخیام نیشابوری»، همواره و در همه لحظه های زندگی کوتاه یا درازشان، بر این باور بنیادین استوارند که «زندگی بازیچه یی بیش نیست» چنین نگرشی می تواند یکی از سرچشمه های فداکاری، ازخودگذشتگی، بی باکی و دلاوری ایشان باشد.
آدمیان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده -منتقد، همانند شخصیت های نظام مند-قانونمدار (وسواسی – جبری)، بیش از اندازه کمال گرا و زیادی باوجدان هستند. اینان همواره به کار می اندیشند و با شدت و حرارت فراوان، در برابر اجتماع، اکنون، آینده، میهن و هم میهن احساس مسوولیت می کنند. بنابراین آدمیان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده – منتقد، درست همچون مردمان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت وسواسی -جبری، استخوان پشت (بک بون؛ ستون فقرات) اجتماع بوده و هستند؛ این دو شخصیت، بیشترین نقش را در گردش کارهای بخش دولتی و خصوصی در هر اجتماع بر دوش کشیده، اما در عین برخورداری از امکان سوءاستفاده از جایگاه اداری و ارتباط ها و اعتمادهای اجتماعی، هرگز به وادی قدرت طلبی، ثروت اندوزی و زیاده خواهی فرو نمی افتند. اینان نیز درست همچون شخصیت های وسواسی – جبری، حتی تا مرز و اندازه از دست رفتن زندگی زناشویی و خانوادگی شان، خود را وقف کار و اصلاح امور می کنند. واقعیت هویدا این است که دستاورد رنج شبانه روزی اینان، به ویژه در اجتماع های عقب مانده و رو به رشد، پیش و بیش از همه، نصیب آدمیان برخوردار از ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت کلاستر b (برره) – به ترتیب جامعه ستیز (آنتی سوشیال)، خودشیفته (نارسیسیستیک)، مرزی -آشوبناک (بوردرلاین) و نمایشگر (هیستریونیک)- می شود.
از آنجا که درک آدم های دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده – منتقد (دپرسیو) از خویشتن، پیرامون محور باورهایی همچون ناشایستگی (بی کفایتی)، بی ارزشی و عزت نفس پایین دور می زند، همیشه از این می ترسند که مورد تایید دیگران قرار نگیرند؛ پس با پیش آمدن ایستار (موقعیت)های تازه خیلی زود حالشان گرفته می شود و دچار اندوه و غم می شوند. در بسیاری از اوقات، بدون اینکه حرفی بزنند در درون خود رنج می کشند و حتی ممکن است خیلی زود اشک شان سرازیر شود. هرچند به طور معمول در پیش روی دیگران چنین کاری نمی کنند.
شک و تردید، بی تصمیمی، نگرانی، دوراندیشی (احتیاط) فراوان اینان احساس ناامنی ذاتی آنها را افزایش می دهد. خلق غالب معمول آدم های دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده – منتقد، در بردارنده درونمایه های اندوه، دلتنگی، افسردگی، ناشادی و ناخشنودی بوده و هست.
آدمیان دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده (دپرسیو)، همواره منتقد همیشگی خود، آشنایان و دیگران بوده و نسبت به اجتماع- درست همچون خود- سختگیر، موشکاف و کاستی(عیب)جو هستند. اینان همواره در اندیشه و گمان، مستعد و آماده نگرانی و دچار احساس گناه شدن، بدبین و در چشمداشت (انتظار) رخدادهای منفی و ناگوارند.
در بخش «سرشت» تا اندازه یی شبیه به شخصیت نظام مند – قانون مدار (وسواسی – جبری) می نمایانند، اما در بخش «منش» هر سه مولفه خودراهبری، خودفراروی و همکاری شان اندک است..ویژگی هایی همانند دلتنگی، ناخشنودی و اندوهگینی دیرپا و پایدار، توجه بهجزئیات، نظم و انضباط فردی، کنترل هیجان ها و احساس ها، پایمردی و پشتکار،قابل اعتماد بودن از جمله ویژگی های شخصیت های پررنگ و مختل افسرده – منتقد (دپرسیو) است که حتی تا مرز اختلال در بسیاری از مشاهیر واندیشمندان تاریخ ایران و جهان، همچون دانشمند بزرگوار «عمرخیامنیشابوری»، «صادق هدایت»، «فروغ فرخزاد»، «پژمان بختیاری»، «نصرت رحمانی»، «لرد بایرون»، «تاگور»، «کافکا»، «ویرجینیا وولف»، «داستایوفسکی»، «چرچیل» و… وجود داشته است. تفاوت چشمگیر شخصیت افسرده – منتقد با شخصیت وسواسی – جبری (نظام مند – قانون مدار) می تواند در گذرهای گاه به گاه یا همیشگیاینان از مرز «ادب، خوددار بودن و شرم مداری» باشد که در شخصیت های وسواسی – جبری فراوان به چشم و گوش می نشیند؛ شرم گریزی ها، بی ادبی ها و دشنام ودرشتی و زشت گویی های شخصیت های افسرده – منتقد در «خشم انباشته شده وسرشار در درون» آنها ریشه و سرچشمه داشته و گونه یی از برون آیی (کنشنمایی) به نسبت مهار و افسارشده ایشان است. گاه این شرم گریزی و زشت ودرشت گویی می تواند تا اندازه سرودن دفترهای شعر «…نامه» و «چهارگاه…» از سوی «میرزاحبیب اصفهانی» بینجامد که برپادارنده دستور زبان فارسی،مترجم اثر گرانمایه و ماندگار «حاجی بابای اصفهانی» و سردبیر و ناشرنخستین روزنامه فارسی زبان در استانبول بوده است. این سرازیر و لبریز شدنخشم در درون انباشته شده را آشکارا می توان در برجسته ترین شعرهایانتقادگرایانه «ایرج میرزای شیرین سخن» نیز دید و شنید. هرچند شخصیت هایپررنگ افسرده – منتقد همچون شخصیت های پررنگ وسواسی – جبری پرکار و کوشش وبسان آنان در جایگاه «ستون فقرات» اجتماع بوده و هستند، اما با این وجود،برخی آدمیان تا آن اندازه ژرف، پررنگ و سترگ این ویژگی ها را دارا هستندکه به کاهش و از دست رفتن کارکرد و پیدایش رنج و دشواری شخصی آنان میانجامد. بدین ترتیب، آدم های دچار اختلال شخصیت افسرده -منتقد، به شدتدلتنگ، ناخشنود، اندوهگین، منفی گرا، تیره نگر، سرسخت و نرمش ناپذیر، کمالگرا، منتقد و موشکاف، آیین مدار، وجدان گرا، بی تصمیم، ناامید و سردرگم واز لحاظ هیجانی – احساسی و شناختی «مهار و متوقف شده» هستند.
اگر شایع ترین مشکل افراد دچار اختلال شخصیت وسواسی – جبری، اضطراب است،بیشترین مساله آدمیان دچار اختلال شخصیت افسرده – منتقد (دپرسیو) همانادلتنگی، اندوهگینی، ناامیدی و ناخشنودی است. آرمان گرایی، سرسختی و رفتارقاعده و قانون مندانه ایشان، درست همانند شخصیت های پررنگ و مختل وسواسی – جبری (نظام مند – قانون مدار)، آنها را رویاروی اضطراب دیرپا و پایداری مینماید که ممکن است به گونه اختلال اضطراب فراگیر یا اختلال آمیخته (مختلط) اضطراب -افسردگی رخ بنمایاند.
آیین ها و تشریفاتی که اینان درباره درست و بی کم و کاست انجام دادن کارهادارند، از موشکاف، عیب جو و منتقد بودن ایشان نسبت به خودشان سرچشمه گرفتهو در بسیاری از موارد همانند شخصیت های پررنگ و مختل وسواسی – جبری به بیتصمیمی و طفره رفتن و شانه خالی کردن از کارها می انجامد که شکایات شایعاینان بوده و هست.
اضطراب مزمن آنها ممکن است همچون شخصیت های مختل وسواسی – جبری تا بداناندازه پیش رود که در شرایطی که خود را در تعارض شدید میان اجبار وسواسهای موشکافانه ایشان و فشار بیرونی می بینند، به اختلال هول (پانیک) بینجامد.
برای نمونه، آن هنگام که به زمان پایان پروژه یی نزدیک می شوند، امافرآیند کارها و کوشش های خود را بسیار دیرتر و کندتر از پنداشت های آرمانگرایانه شان می بینند، اضطراب شان فزونی یافته و فراز می گیرد. در چنینشرایطی فرد ممکن است نشانه های پیکری اش، همانند تندی ضربان قلب و کوتاهینفس را فاجعه آمیز کند. در این حالت نشانه های پیکری افزون شده به افزایشنگرانی می انجامد که آن نیز به نوبه خود، نشانه های پیکری را افزایش میبخشد. بدین ترتیب چرخه معیوب افزوده شدن اضطراب – اندوه و افسردگی و ایننشانه ها ادامه می یابد.
افراد دچار ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت افسرده- منتقد ازوسواس های فکری و اجبارهای عملی بیشتری نسبت به دیگران (مگر شخصیت هایوسواسی – جبری) رنج می برند؛ هرچند مشکل شایع آنها افسردگی است که دربسیاری از موارد از مرزهای اختلال کژخلقی (افسرده خویی؛ دیس تایمیا) فراتررفته و به اندازه های افسردگی ژرف و گرانمایه تک می رسد. بدین ترتیب ایناندر اجتماع آدمیان، خسته، گرفته، اندوهگین و سرخورده به چشم و ذهنپیرامونیان می نشینند. بنابراین در بسیاری موارد، اینان از سوی همسر یافرزندان شان برای درمان نزد روانپزشک آورده می شوند. همچون شخصیت هایپررنگ و مختل وسواسی – جبری (نظام مند -قانون مدار)، اختلالات روان تنی (سایکوسوماتیک) در افراد دارای ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیتافسرده – منتقد نیز شایع است که از اثرات پیکری اضطراب و برانگیختگیفرازیافته پایدار پدید می آید. سردرد، کمردرد، یبوست و زخم گوارشی از جملهمشکلات شایع است. خطر رخ دادن مشکلات قلبی -عروقی در آنها به ویژه چنانچههمواره خشمگین، ستیزه جو و کینه توز باشند، بالا است.
شمار چشمگیری از بیماران دچار ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیتافسرده – منتقد، از مشکلات جنسی – زناشویی رنج می برند. اختلال های شایعکارکرد جنسی اینان عبارت است از میل جنسی مهار و متوقف شده، ناتوانی ازرسیدن به فراز (ارگاسم)، ریزش زودرس، آمیزش دردناک، اندوه (ملال) پس ازآمیزش و سردرد پس از آمیزش. بدبختانه این مشکلات به سبب اجبارهایمهارکننده بیمار، گرایش به پایداری و بدپاسخی دارد. در عمل، درست همانندآدمیان دچار ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت های درخودمانده – تنهایی گزین (اسکیزوئید)، بدبین – شکاک (پارانوئید)، پرهیزمدار- مردم گریز (اوویدنت)، و وسواسی – جبری (آبسسیو)، شخصیت های پررنگ و به ویژه مختلافسرده – منتقد (دپرسیو) هم چندان در پی درمان این گونه مشکلات بدفرجامزناشویی شان جدی و کوشا نبوده و نیستند. حتی تا آن هنگام که کار بهبرقراری روابط فرا(برون)زناشویی و درخواست جدایی (طلاق) از سوی همسرشانبکشد. در چنین ایستار (موقعیت)هایی ممکن است فرد افسرده -منتقد، نخست خودرا مشتاق درمان و دگرگونی نشان دهد، اما درمانگر در عمل کوششی در راستایدرمان ژرف و دگرگونی سترگ لازم از سوی بیمار نمی بیند..
احساس و هیجان های تیره و آغشته به غم و اندوه برآمده از اندیشه های خودکار منفی، پوچ گرایی و منفی بافی دیرینه و پایدار، کمبود گرایش و خواست جنسی، خستگی همیشگی و نداشتن انرژی و حس و حال برای انجام کنش های بی درنگ و خودبه خودی، مشغولیت ذهنی و عملی به کار یا سرگرمی های بسیار شخصی، در عمل توان و امکانی برای بیان آزادانه و انجام آسوده وار خواست ها و کنش های زناشویی باقی نمی گذارد.
ممکن است افراد دچار ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت افسرده – منتقد (دپرسیو) به دلیل دشواری های فراوانی که همچون شخصیت های وسواسی – جبری (آبسسیو) در سازگاری با دیگران داشته و دارند، به درمانگر مراجعه نکنند. همسران شان به سبب کناره جویی و پوچ گرایی اینان از لحاظ احساسی – هیجانی یا وقف و وابسته کار شدن گزافه گونه شان ممکن است طاقت نیاورده و بالاخره روزی دردمندانه، سرخورده و ناکام نزد زوج درمانگر بیایند. به ویژه که شخصیت های افسرده – منتقد بیش از اندازه به کار یا سرگرمی های بسیار شخصی خود می پردازند و وقت اندکی را با خانواده شان می گذرانند.
فرزندان اینان ممکن است به سبب سرسختی و الگوی نرمش ناپذیر والدگری (که به تنش، چالش و کشمکش دیرپا بین پدر و مادر و فرزندان می انجامد) یا شکست های پی درپی مالی و اقتصادی و افت رفاه خانواده و برآورده نشدن خواست ها و چشمداشت هایشان در زندگی، نزد خانواده درمانگر (فامیلی تراپیست) بشتابند.
ممکن است کارفرمایان هم در برابر کارمندان دچار ویژگی های پررنگ و به ویژه اختلال شخصیت افسرده -منتقد (دپرسیو)شان طاقت نیاورده و به دلیل ناتوانی این گونه کارمندان در برقراری روابط بین فردی کارآمد یا طفره رفتن ها و شانه خالی کردن های کش دار در انجام وظیفه های حرفه یی آنها را وادار به مراجعه نزد روان درمانگر کنند. این طفره رفتن ها گاه برآمده از وسواس های کمال گرایانه فرد است و گاه از نبود یا کمبود انرژی و حس و حال انجام کار سرچشمه می گیرد که این خستگی همیشگی پیامد سرراست اندیشه های خودکار منفی و پوچ گرایانه ژرف، بنیادین و پایدار است.
برخلاف افراد دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت وسواسی – جبری، آدم های دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده – منتقد (دپرسیو)، رهایی و آسودگی گاه به گاه از کنش های هدفمندانه را چندان نادرست و ناایمن نمی پندارند و هر از چند گاهی از انجام کار طفره می روند و وقت کشی می کنند. درست است که آنها نیز به جست وجو در اخلاقیات، منطق، آیین اجتماع، راستی و درستی قانون های چیره و کردارهای پیشینیان می پردازند اما در همین حال، نگرش پوچ گرایانه ایشان به هستی و زندگی بدان می انجامد که زمان های بسیاری را در طول زندگی خویش به هدر داده و به عرض زندگی بپردازند. زندگی و هستی در دیدگاه اینان، بازیچه یی بیش نبوده و نخواهد بود.
بنابراین شخصیت های پررنگ و مختل افسرده – منتقد، همانند و تا اندازه افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت وسواسی – جبری (نظام مند – قانونمدار)، خود را از احساسات، ترجیحات و خواست هایشان محروم نمی سازند؛ هرچند تصمیم ها، کنش ها و باورهای آنها گرایش به آن دارد که همانند آدمیان وسواسی – جبری، باریک بینانه و سرسختانه تر از اغلب مردمان باشد. فرجام چنین رویکردی، رویکرد یک درمیان (متناوب) بین تردید و دودلی از یک سو و تندروی و تعصب ورزی از سوی دیگر است که «شاپیرو» آن را در رابطه با شخصیت های وسواسی -جبری، به گونه کوشش های وارونه و دوسویه برای کنار آمدن با این تعارض بیان داشته بود.
در نگاهی ژرف، می توان دیدگاه «میلون» درباره شخصیت وسواسی -جبری را به عنوان یک شیوه متعارض بین فردی که ستیز و کشمکش بنیادین آن میان «فرمانبرداری» و «نافرمانی» است در رابطه با شخصیت افسرده – منتقد (دپرسیو) نیز مشاهده کرد. پیشتر یادآور شدیم که بنا بر مدل «آرون بک» در نظریه شناختی، بنیاد خلق، عاطفه و کردار هر آدمی به طور عمده از نگرش او به دنیا -یعنی آموزه (تجربه) های پیشین او- سرچشمه می گیرد.
افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت وسواسی، گرایشی برای رشد و پیشرفت احساس ها و هیجان ها و مهارت های بین فردی شان ندارند و به گونه معمول از صمیمیت و دلبستگی پرهیز می کنند. این پرهیز و کناره جویی به دلیل ترس و هراسی است که از شناخته شدن شان از سوی دیگران دارند. اما این رویکرد در شخصیت های افسرده – منتقد (دپرسیو) کم رنگ تر از وسواسی -جبری ها است؛ بنابراین رشد احساسی – هیجانی و مهارت های بین فردی در افراد دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده -منتقد (دپرسیو) بیشتر و بهتر از وسواسی – جبری ها است. بسیاری از نام آورترین و خبره ترین کمدین ها و طنازان جهان در طول تاریخ دچار ویژگی های پررنگ و حتی مختل شخصیت افسرده – منتقد بوده و در زندگی و دنیای خصوصی خودشان همواره در رنج و درد و تردید و نگرانی زیسته اند. این واقعیت درست برخلاف زندگی اجتماعی شان بوده است که با سود جستن از مکانیسم دفاعی پخته «طنزآفرینی و شوخ طبعی» همواره مایه شور و شادی دیگران و اجتماع بوده و هستند. تنها دوستان بسیار خصوصی و صمیمی شان شریک تیره بینی ها، دلتنگی ها، نگرانی ها و اندوه های آنها بوده اند.
از دیدگاه روانکاوی بین فردی، اعتماد به نفس اندک آنها را می توان بر پایه رشد و پرورش آنها در خانه یی دانست که اندوه، انتقاد و بی اعتمادی و نگرانی به فردا و دنیا و دیگران بر آن چیره بوده است. رخدادهای ناگوار، به ویژه از دست رفتن ابژه عاشقانه نخستین (یعنی مادر، پدر یا گهگاه مادربزرگ یا پدربزرگ) در سال های کودکی و آغاز نوجوانی، اندوه، بی اعتمادی، نگرانی و دودلی و پوچ گرایی را به گونه یی ژرف و فراگیر بر ذهن فرد چیره می سازد. چنین رخداد ناگواری از دیدگاه شناختی به پدید آمدن طرحواره های بسیاری در حوزه های «بریدگی و طرد شامل؛ رهاشدگی/ بی ثباتی، بی اعتمادی/ بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص/ شرم و انزوای اجتماعی/ بیگانگی»، «خودگردانی و کارکرد مختل شامل؛ وابستگی/ ناشایستگی (بی کفایتی)، آسیب پذیری به زیان یا بیماری، خوددگرگون نشده/ گرفتار و شکست خورده»، «دیگرراستابخشی شامل؛ فرمانبرداری (اطاعت)، از خودگذشتگی (ایثار)، پذیرش جویی/ جلب توجه» و «گوش به زنگی بیش از اندازه و بازداری شامل؛ منفی گرایی/ بدبینی، بازداری هیجانی، عیب جویی گزافه آمیز (افراطی)/معیارهای سرسختانه» خواهد شد. طرحواره های «رهاشدگی/ بی ثباتی»، «محرومیت هیجانی»، «آسیب پذیری به زیان یا بیماری»، «شکست» و «منفی گرایی/ بدبینی» شایع ترین طرحواره هایی هستند که در پی از دست رفتن و مرگ ابژه عاشقانه نخستین پدید می آیند. این طرحواره ها برجسته ترین طرحواره (اسکیما) های شناختی آدم های دچار ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده -منتقد است.
از جمله باورهای بنیادین و طرحواره های شناختی مراجعان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده- منتقد (دپرسیو)، می توان به مواردی همچون «زندگی بازیچه یی پوچ و زودگذر بیش نیست»، اما «راه، شیوه، پاسخ و کردارهای درست در هر ایستار (موقعیت) آنچنان پرشمار نیستند»، پس «اشتباه ها و خطاها به آسانی پذیرفتنی نیستند»، اشاره کرد.
بیشتر دشواری های افراد دچار شخصیت افسرده- منتقد از راهبردهایی سرچشمه می گیرند که اینان برای خودداری از دل بستن به زندگی پوچ و زودگذر و همچنین پرهیز از انجام اشتباه و خطا به کار می بندند؛ «هرچند این زندگی به پشیزی نمی ارزد و فرجام خوش و گوارایی ندارد، اما من باید مراقب و تا آن اندازه که ممکن است کامل باشم»، «من باید به جزییات توجه نشان دهم، هرچند به طور کلی هستی و هر آنچه در آن است، مسخره است»، «من باید بی درنگ متوجه اشتباه ها شوم تا بتوانم آن را درست کنم شاید زندگی از این پوچی و پیش پاافتادگی به درآید»، «هرچند آدمی بی گناه به این زندگی بی بنیاد فروافتاده است، اما به هر حال آنکه اشتباه می کند، سزاوار انتقاد است».
آماج آدم های دارای ویژگی های پررنگ و مختل شخصیت افسرده – منتقد (دپرسیو-کریتیکال)، همچون شخصیت های پررنگ و مختل وسواسی – جبری آن نیست که اشتباه را از بین ببرند بلکه این است که احتمال رخ دادن آن را تا اندازه ممکن کاهش دهند. این آرمان به پایش و سنجش همه سویه خود و پیرامون شان می انجامد.
یک خطا و آشفتگی شناختی مهم آدم های دارای ویژگی های پررنگ و مختل شخصیت افسرده – منتقد (دپرسیو-کریتیکال)، همچون شخصیت های پررنگ و مختل وسواسی – جبری، اندیشه دوبخشی (دیکوتوموس) آنان است. یعنی «هرگونه کژروی (انحراف) از آنچه درست است، به گونه خودکار (اتوماتیک) نادرست و اشتباه است.» چنین اندیشه یی اغلب به دشواری ها و مشکلات روابط بین فردی می انجامد چرا که روابط بین فردی، احساس و هیجان را دربرمی گیرد و لزوماً با پاسخ های درست نمایان (نامبهم) همراه نیست. همچنین روابط بین فردی برای این گونه افراد، از آنجا که حواس شان را از کار پرت کرده و احتمال خطا و اشتباه شان را افزایش می دهد، دشواری آفرین بوده و هست. اما چون زندگی و پایان آن در پیش چشم و ذهن اینان پوچ و مسخره و بی معنی است، تا اندازه شخصیت های پررنگ و مختل وسواسی – جبری، تهدیدآمیز نیست. پس همانند شخصیت های وسواسی – جبری برای این مشکل، به خودداری و پرهیز کامل از هیجان ها و هرگونه ایستار (موقعیت و وضعیت) مبهم و نامشخص نمی پردازند.
دیگر آشفتگی شناختی چشمگیر آدمیان دارای ویژگی های پررنگ و اختلال شخصیت افسرده – منتقد (دپرسیو) همانند وسواسی – جبری ها، اندیشه جادویی آنان است؛ «آدمی می تواند از اشتباه ها، رخدادهای ناگوار و فاجعه ها با نگران بودن درباره آنها پیشگیری کند.» اگر راه و شیوه کامل و بی کاستی کار و کنش ناپیداست، پس بهتر آن است که هیچ کاری انجام ندهیم. بنابراین افراد دچار شخصیت افسرده – منتقد، گرایش به آن دارند که تا آنجا که ممکن است از هرگونه اشتباه در انجام دستورات پرهیز کنند هرچند گاه به دلیل پوچ دیدن و دانستن پایان ها سستی ورزیده، طفره می روند و فروگذاری و سرپیچی می کنند.
شخصیت های افسرده – منتقد (دپرسیو) تا اندازه شخصیت های نظام مند – قانون مدار (وسواسی – جبری)، دگرگونی در نگرش و رویکردشان به زندگی را فاجعه آمیز نمی پندارند، از این رو، هرچند به وسواس های کنشی (عملی)- یعنی همان اجبارهایشان- خو گرفته اند اما این اجبارها نمی تواند آنها را در برابر سستی، تن پروری و لاابالی گری و بی قیدی های اخلاقی و غریزی به گونه یی کامل و مطلق پاسداری کند.
رویکرد کاری و کنشی اینان همانند شخصیت های وسواسی – جبری ها، بر دو شیوه است؛ یا همواره به سختی کار می کنند تا تکلیف ها را درست انجام داده باشند (هرچند همیشه نگران آن هستند که آنچنان درست که باید و شاید کنش نداشته اند) یا اینکه وقت را هدر داده و به بهانه های گوناگون از انجام کار طفره می روند و کوشش می کنند به آن نیندیشند که قرار بوده و باید چه کاری را انجام دهند (چرا که بر این گمانند که هرگز نخواهند توانست کار و تکلیف بر دوش نهاده شده را آنچنان درست که باید و شاید انجام دهند). بنابراین در بسیاری از موارد، فرد دارای ویژگی های پررنگ و مختل شخصیت وسواسی – جبری، در پیش چشمان آموزگاران واپسین سال های دبیرستان و به ویژه استادان دوره های عالی دانشگاهی ممکن است همانند شاگردان سست بنیاد، بی مبالات و تکلیف گریز جلوه کند؛ بدون آنکه ژرف نگری و موشکافی لازم برای دریافتن علت شانه خالی کردن و طفره رفتن از انجام درست و بهنگام تکلیف انجام شود. در چنین مواردی، فرد افسرده – منتقد درست همانند آدم های وسواسی -جبری، ممکن است همه مراحل دانش آموختگی (فارغ التحصیلی) خود را انجام داده باشد، اما در عمل نتواند این کار را به دلیل وسواس های انتقادی و کمال گرایانه خود در ویرایش کامل و بی کم و کاست پایان نامه اش و نیز سستی و بی قیدی های پوچ گرایانه اش، تا ماه ها و حتی سال ها به پایان برساند، مگر آنکه شرایط آنچنان بر او تنگ شود که از ترس و نگرانی عواقب قانونی کش دادن دانش آموختگی، پرهیز و طفره رفتن را کنار بگذارد..شخصیت های پررنگ و مختل افسرده – منتقد (دپرسیو) در ایستارهای اجتماعی گاهدرونگرا و پرهیز مدار و از نظر هیجانی سفت و بسته نشان می دهند و گاه درسترویکردی ۱۸۰ درجه واژگون در پیش می گیرند. زندگی اینان ممکن است تا سالهای زیادی در تنهایی و انزوا سپری شود، چرا که از برقراری روابط رمانتیک وعاشقانه نزدیک و دوستانه ناتوان هستند، اما گاه همچون کافکا در عین پوچدیدن دنیا دلداده های پرشمار دارند. اینان در قرار ملاقات گذاشتن با جنسمقابل گاه راحت نیستند و حتی پس از ازدواج هم به نزدیکی و صمیمیت عاطفی وجنسی نمی رسند و گاه رو به بی قیدی و لاابالی گری جنسی می آورند و آمیزش وهما غوشی را مایه تسکین درد و رنج ناکامی هایشان می بینند. اینان نسبت بهخود و آینده خود نگران و بدبین بوده و دچار دوره های افسردگی ژرف و شدیدمی شوند. در چنین حالاتی ممکن است بیشتر دلبستگی هایشان را از دست داده وبیشتر وقت شان را بخوابند یا با سرگرمی های تکراری بسیار خصوصی غار تاریکو پیچ درپیچ تنهایی شان به هدر دهند. تنش و استرس های روانشناختی ایناندرست همانند شخصیت های وسواسی – جبری ممکن است به دردهای عضلانی – اسکلتیشدید، مزمن و مداوم در پشت (کمر)، شانه و گردن بینجامد. سود جستن از الکل،افیون، مواد مخدر و محرک برای تسکین دردهای پیکری و رنج های روانی دراینان شایع است. باور به ناشایستگی (بی کفایتی)، همچون پوچی و بی معناییزندگی، اندیشه همیشگی و پایدار این شخصیت های افسرده – منتقد است که بهپرهیز، کنار کشیدن و تنهایی فرد می انجامد چرا که همواره در انتظار روبهرو شدن با انتقاد و موشکافی دیگران است. این احساس ناشایستگی و انتظاربرای مورد انتقاد واقع شدن، هر دو از کمال گرایی فرد برمی خیزد. فرد هیچگاه به این باور نمی رسد که او بالاخره کارها را به اندازه کافی خوب ودرست انجام داده است. این حالت در موارد اختلال بسیار نیرومندتر وپایدارتر از وجود ویژگی های پررنگ از این شخصیت دیده می شود. همین ایستارکمال گرایانه است که به انجام تکالیف سختکوشانه پرشمار می انجامد که درگذر زمان سرچشمه تنش، استرس و درد پیکری می شود.
هر یک از مشکلات گوناگون آدم های دچار اختلال شخصیت افسرده – منتقد میتوانند آماج درمان باشند. هرچند می دانیم بیشتر اضطراب، طفره رفتن و تنبلیفرد برآمده از کمال گرایی فرد است، اما شناسایی دقیق پنداشت ها و طرح وارههای شناختی فرد که در زیر هر یک از اندیشه های خودکار منفی مرتبط بامشکلات اوست، اهمیت فراوان دارد هرچند ممکن است برخی از این طرح واره هابرآمده از هنجارهای فرهنگی اجتماع باشد. ثبت باورهای ناکار آمد شیوهسودمندی برای به دست آوردن ایستار، احساس و اندیشه هنگام رخ دادن مشکلاتاست. درمانگر نخست باید کمک در راستای تغییر یا باز تفسیر پنداشت هایزیرساختاری برای تغییر احساس ها و کردارهای فرد را آماج کوشش های مشترکخود و درمانجو قرار دهد. پوچ گرایی ژرف و پایدار، سرسختی، نا آسودگی باابراز احساس و هیجان و گرایش به کنار کشیدن از رابطه های بین فردی میتواند در برقراری رابطه درمانی از سوی درمانگر مشکل بیافریند. ملال آوربودن بیش از اندازه جلسه های روان درمانی برخاسته از پوچ و بی فرجام دیدنپایان کار، دشواری مراجع با بیان عاطفه، احساس و هیجان، خستگی و سرخوردگی،بی انگیزگی و کندی در برقراری ارتباط و پافشاری بیش از اندازه او برجزییات چه بسا نا لازم است.
چنانچه طرح واره های شناختی ذهن درمانگر هم افسرده- منتقد (دپرسیو) یاوسواسی – جبری باشد، روند روان درمانی مراجع دچار مشکل می شود.
نکته مهم آن است که درمانگر باید از کوشش برای انجام تغییراتی که نیاز وخواست درمانجو نبوده و مدنظر خود اوست، خودداری کند، چرا که ممکن است فردافزون بر وسواس و اجبارهای گوناگون شخصیتی، مشکلات جنسی، زناشویی وخانوادگی، افسردگی، اضطراب و وسواس و جبرهای محوریک را نیز داشته باشد. افزون بر شناخت درمانی، سود جستن از فیلم درمانی شناختی، تکنیک های رفتاردرمانی، آرمیدگی (ریلکسیشن)، یوگا و مدیتیشن و دور نگه داشتن مراجع ازالکل و مواد مخدر و محرک در درمان مراجع اهمیت فراوان دارد.
موسیقی درمانی می تواند در روند درمان شخصیت های افسرده (دپرسیو) نقشیبرجسته، بی همتا و بسیار سودمند داشته باشد. مهم است که مراجع با معنادرمانی شناختی و معنویت درمانی به «معنایی پررنگ و برانگیزاننده برایزندگی» دست یافته و طی رفتار درمانی شناختی به «جرات و جسارت متوسط وناکامل بودن» دست پیدا کند. شخصیت افسرده – منتقد در بسیاری از موارد باشخصیت های درخودمانده – تنهایی گزین (اسکیزوئید)، خودشیفته (نارسیسیستیک)،مرزی – آشوبناک (بوردرلاین)، نمایشگر (هیستریونیک)، وسواسی- جبری، وابسته (دیپندنت)، پرهیزمدار – مردم گریز (اوویدنت) و پرخاشگر – منفعل و نیز «بیشفعالی بزرگسالی» آمیخته می شود.
● معیارهای پژوهشی dsm-iv-tr برای اختلال شخصیت افسرده
الگوی ژرف و پایدار شناخت ها و رفتارهای مبتنی بر افسردگی که از آغازبزرگسالی شروع شده و در زمینه های گوناگون وجود داشته باشد، با دست کم پنجمورد از حالات زیر مشخص می شود.
۱) ویژگی های معمول خلق افسرده چیره چون اندوه، دلتنگی، افسردگی، نداشتن شادی و ناخشنودی
۲) درک از خویشتن حول محور باورهای بی کفایتی، بی ارزشی و عزت نفس پایین دور می زند.
۳) نسبت به خود عیب جو و تحقیر کننده است و در همه حال خود را مقصر و گناهکار می داند.
۴) دائم در اندیشه و گمان و مستعد نگرانی است.
۵) منفی کار، عیب جو و نسبت به دیگران نکته بین، نقاد و موشکاف است.
۶) بدبین است.
۷) مستعد احساس گناه یا پشیمانی است
منبع :robabnaz.persianblog

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *