ارتباط بین شخصیت و سبک های هنری

ارتباط بین شخصیت و سبک های هنری
از دیدگاه فیلیپ ویلیامزانجام فعالیت‌های خلاق با استفاده از مواد و روشهای (هنری – دیداری -شنیداری) را هنردرمانی گویند. [ویلیامز، فیلیپ -(۱۳۷۵)]
هدف از فعالیت‌های هنر درمانگرانه رشد هویت، شخصیت و نیز برانگیختن احساس موفقیت درکودکان ازطریق ابزارهای ابتکاری خودمحور است.

سایمون معتقد است که هنر در مانی یا روان در مانی هنری مستلزم توجه به نیازهای روانی بیماران، نظیر نیاز به آزادی، اظهار وجود و آرامش است وبر همین اساس نیازمند توجه به جزئیات مهارتهای هنری نیست و فعالیت‌ها و تولیدات هنری را نه به خاطر رویکرد زیبایی شناسانه آن‌ها بلکه به دلیل نقش روانکاوانه و درمانگرشان مورد توجه قرار می‌دهد

ارتباط بین شخصیت و سبک های هنری
اساساً مکاتب مختلف هنری براساس ویژگی های غالب شخصیتی انسان ایجاد شده اند، برای مثال مکاتب هنری سورئالیسم و اکسپرسیونیست عمدتاً تجلی وجه برون گرایی شخصیت انسان است و ارجاعات بیرونی خلق انسانی به آن جهت می دهد.

ذهن وقتی در حالت برون گرایی شدید است تحت فشار بیان احساسات، رؤیا، تداعی ها و ضمیر ناهشیار قرار می گیرد و حالات رمانتیک و اکسپرسیونیستی شکل می گیرد. خلقت برون گرایی فرد را در برابر هیجانات و انفجارهای درونی بیشتری قرار می دهد و چنان چه فرد خلاقی باشد می تواند از آن استفاده کند، در غیر این صورت حالات روان نژندانه غلبه می کند؛ همان گونه که ون گوگ در بیان اکسپرسیونیستی و در اصل برون گرد خود با ضربات مکرر و هیجان زده ی قلمو لحظاتی واقعی را برجسته و ژرف نمایی می کرد و اثر را در لحظه شکار می کرد و سامان می داد.

در مقابل خلقت درونگرا با ارجاعات درونی و جزءنگری، ترکیب های ملایم و آرام بخش، چشم نواز و متعادل روی می آورد و از هیجان نگری و مهارگسیختگی فاصله می گیرد، ملاحظه گر می شود و هنر کلاسیک را وسیله ی توسعه ی گرایش های رئالیست شخصیت خود قرار می دهد و تعادل، تسلط، تعهد و کمال طلبی را در کار خود توسعه می دهد.

به طور کلی همه ی شاخه های هنری در دو بعد هنر رمانتیک و هنر کلاسیک قابل جمع است و هر دو حاصل وجوه برون گرایی و درون گرایی شخصیت انسان است.
هنر رمانتیک با توجه به فردیت و شخصیت هنرمند قالب شکنی می کند و با آزادی خیال و عواطف و احساسات، رویدادها و صحنه های زندگی را ترسیم و تجسم و تمثیل می کند و بر آن تأثیر می گذارد و گونه ی دوم- یعنی آثار رئالیست و واقع گرایانه ی هنری- از ساختار درون گرایی شخصیت متأثر است و تمایل به بازنمایی واقعیات و خصوصیات و جزئیات به صور آرمانی و تعالی بخشی و کمال طلبانه دارد.
در هنردرمانی توجه به وجوه شخصیت بیماران بسیار ضروری است. این که درمانگر ملاحظه کند که مراجع چگونه با عناصر هنری کار می کند و چه ویژگی های شخصیتی غالبی دارد و از آن در فرایند هنری بهره گیرد اهمیت زیادی دارد. شناخت این ویژگی ها فرصت های مناسبی برای تعامل با مراجع و کار با او فراهم می کند.

راه های مختلفی برای درک ویژگی های شخصیتی وجود دارد. در فعالیت های هنری افراد، می توان صفات برجسته ی روحی آن ها را فهمید، مثلاً در کشیدن نقاشی کسانی که واکنش فوری نشان می دهند یا با نگاهی کلی خط و خطوط را می کشند، به جزئیات دقت نمی کنند، بیشتر عاطفی و شهودی هستند. یا مراجعانی که به جزئیات بسیار دقت می کنند، در کشیدن نقاشی یا ساختن سفال و فعالیت ها و ترکیب کار خود تأمل و دقت بسیاری دارند و وسواس نشان می دهند بیشتر درون گرا هستند البته برای تشخیص ویژگی های شخصیت افراد آزمایشات معتبری وجود دارد که با دقت بالا صفات را تمیز می دهد، گرچه فعالیت های هنری هم راه دیگری برای تشخیص ویژگی شخصیتی مراجعان است.

تفاوت روش هنردرمانی وحدت مدار با روایت درمانی
بین هنردرمانی وحدت مدار و روایت درمانی تفاوتی بنیادی وجود دارد. روش هنردرمانی وحدت مدار برخلاف روایت درمانی نگاه و رویکردی فطری نگر دارد و سهم هرکس را در مشکل- هرچند اندک- به دلیل پیوستگی با عواملی که در آن قرار دارد معلوم می کند، فرد را از مشکل جدا نمی کند و پیوسته همه ی عوامل اجتماعی، محیطی و خانوادگی را با فرد در مشکل مشارکت می دهد.
روایت درمانی به دلیل نگاه پدیدارشناختی و اگزیستانسیالیستی که از فوکل و دریدا گرفته است، فرد را از مشکل جدا می کند تا بهتر بر آن اثر بگذارد و این کاملاً از نظریه ی هنردرمانی وحدت مدار جداست. چرا که هنر درمانی وحدت مدار نگاهی تحول مدار و شناختی دارد.
از این دیدگاه فرد نمی تواند خود را از مجموعه ی تحولات و روابطی که به آن ها پیوسته است جدا کند و باید رابطه ی معنادار و پیوسته ی خود را بفهمد و نقش خود را در مشکل فعال ببیند.
در این رویکرد، فرد ناچار است مشخصاً نقاط مثبت و منفی خود را در زنجیره ای از وحدت ببیند یا در فعالیت های هنری یکپارچگی مسائل و مشکلات خود را حس کند که چگونه حتی بیماری در نظام وحدت مدار ذهن او سامان یافته و چگونه باید با او از طریق نمادهای هنری رابطه پیدا کند.
فطرتی یکپارچه و وحدت مدار سراسر بدن و روان را فراگرفته است. تنش ها و فشارهای روانی با روش های هنری وحدت مدار یکپارچه می شود قرار دادن نمادهای ظاهراً متضاد در کنار هم و پیوند بین آن ها احساس تفاهم را تقویت و رابطه ی آن ها را با واقعیت تسهیل کنیم.
روایت درمانی رویکردی است که بر پایه ی کارهای مایکل وایت و اپستون(1990)، در استرالیا و نیوزلند پایه گذاری شد. بنیان نظری این رویکرد بر پایه ی فلسفه ی پساساختارگرایی و پست مدرنیسم است. با ساختارشکنی قالب های اجتماعی، مشکل فرد را از درون به بیرون می رانند و بعد از برونی سازی کردنش، بر آن اثر می گذارند و درواقع با تغییر نگرش فرد اثر و فشار مشکل را کم می کنند و با ایجاد روایت جدید بر مشکل اثر می گذارند. مثلاً به مراجع می فهمانند که چگونه تصورات قالبی و اجتماعی مشکلی را به وجود آورده است یا آن را بزرگ کرده است و چه طور اجازه می دهد که مشکل بر او غلبه کند. درنهایت به مراجع می فهمانند که مشکل، تو نیستی بلکه مشکل، مشکل است و کمک می کنند تا مراجع داستان زندگی خود را از نو با روشی تازه بسازد و از فشار و استرس و القائات اجتماعی رها شود.
مراجع با کمک درمانگر یاد می گیرد که راه حل های مختلفی برای خود پیدا کند. هرکس قصه های زندگی خود را با ساختار و باورهای جدید بازسازی می کند و با مسائل خود رو به رو می شود.
روایت درمانگران معتقدند بیماران با قصه هایی که درباره ی خودشان می سازند خود را در محدودیت ها و کلیشه هایی قرار می دهند که از زمینه ی اجتماعی تأثیر می پذیرد. به قول مایکل وایت، مبتکر روایت درمانی، چیزهایی که درباره ی خودمان و جهان در ذهن مان شکل گرفته است به واسطه ی روایت های مسلط فرهنگی و تصورات کلیشه ای است که باید آن را با نگاهی تغییر دهیم.

هنردرمانی در تاریخ ایران
در تاریخ روان شناختی زندگی مردم ایران، هنر جریان قوی و پرپیچ و خمی داشته است. اساساً ایرانیان به دلایل سرشتی و تاریخی در بیان مشکلات و مسائل شان صریح نیستند و غیرمستقیم، لا به لای هزاران حرف و طنز و ادبیات حرف خود را می زنند و به ناچار زبان ابهام و طنز و روایی آن ها تقویت شده است و زمینه های خلاقیت هنر آن ها توسعه پیدا کرده است؛ زبانی که در زیباترین و سالم ترین شکل ادبی آن شاعران و ادیبان بزرگ را آفریده است.

به طور کلی هنرهای ایرانی از شعر تا معماری و صنایع دستی واسطه ی سازگاری این مردم بوده است. اما علی رغم این که هنر بخش گسترده ای از فرهنگ ایرانی را تشکیل داده است و می توان هنر را به عنوان زبان دوم مردم این سرزمین به شمار آورد اما هنردرمانی به مفهوم کلاسیک و علمی در کشور ما بسیار نوپا و در اول راه قرار دارد.
اخیراً دانشجویان علاقه مند، فرصت هایی برای انجام پژوهش های تجربی یافته اند و ما نیز همانند بعضی از اعضای هیئت علمی دانشگاه ها در این زمینه کار مقدماتی را آغاز کرده ایم و چند سالی است که مرکز مطالعات هنردرمانی را در دانشگاه شهید بهشتی تأسیس و رشته ی کارشناسی ارشد آن را طراحی و واحدهای درسی آن را تدوین کرده ایم که به تأیید وزارت علوم رسیده و امید است به زودی راه اندازی شود.

امروزه در مراکز درمانی و کلینیک های خصوصی کم و بیش از روش های هنردرمانی و بازی درمانی استفاده می شود، در مرکز مطالعات هنردرمانی و کلینیک خانواده و کودک دانشگاه شهید بهشتی از هنردرمانی برای کودکان و نوجوانان مشکل دار یا زوج های مسئله دار استفاده می شود، فعالیت این مراکز چشم گیر نیست اما حرکت آن ها معقولانه است. اخیراً درباره ی هنر روان درمانی کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست پژوهش کرده ایم یا درباره ی کودکان سرطانی، کودکان اُتیستیک کارهایی انجام داده ایم، هم چنین کارگاه های آموزشی و کنگره هایی هم در کنار آن ها برگزار کرده ایم. امکانات و ابزار و وسایل هنردرمانی و شیوه های خلاق هنردرمانی در مرکز مطالعات هنردرمانی خوب و ارزنده است. کارگاه های آموزشی زیادی در این زمینه برگزار کردیم. دانشجویان رشته ی کارشناسی ارشد رشته ی خانواده درمانی، روان شناسی بالینی کودک و روان شناسی که کار عملی و کارورزی دارند معمولاً از امکانات این مرکز در تمرینات یا درمان استفاده می کنند. شخصاً روش های هنردرمانی را در کار با کودک، خانواده و حتی زوج ها به کار می برم.

سن مناسب برای آغاز فعالیت های هنری
هنر از دوران کودکی در شکل بازی های خلاق پدیدار می شود و با رشد ذهنی تحول پیدا می کند، به عبارت دیگر هنر مفهومی تحولی در مغز کودک دارد.
رشد کودک از فرایندهای فکری اولیه به فرایندهای ثانویه می رود و خیال ورزی های او در بازی ها و اشکال هنری از بی منطقی به منطق، از خودمحوری به عینیت و تقابل و از شادی های زودگذر و لذت جویی به درک حقیقت و واقعیت می رود. همه ی هنرها خصوصاً انواع دیداری آن شامل نقاشی، مجسمه سازی و طراحی با رشد و تحول هوشی مرحله به مرحله شکل می گیرد و با تحول تفکر به مراحل بالاتر می رسد، از این رو می توان از هنر برای کمک به تسهیل تحول فکری و رشد بهتر تحول ذهنی کمک گرفت. بعضی از هنرها مانند موسیقی و نقاشی از احساسات و عواطف بیشتری اشباعند و قادرند به تحرک مثبت و خیال ورزی های کودک کمک کنند.
هر نوع فعالیت هنری نظام یافته ای که با نظارت گروهی انجام شود می تواند فضای ذهن دانش آموزان کودک و نوجوان را مثبت کند و به سمت سلامت هدایت کند؛ خصوصاً وقتی این فعالیت ها با برنامه و هدف دار باشد می تواند آمادگی ذهنی و اعتمادبه نفس دانش آموزان را برای مقابله با خطرها بالا ببرد. هنردرمانی برای دانش آموزانی که دچار رفتارهای پرخطر شده اند بسیار مفید است، انجام کارهای نمایشی و هنری گروهی تحت نظر کارشناسان بسیار مؤثر است.

در این زمینه تحقیقاتی وجود دارد که نشان می دهد با آموزش ها و برنامه های هنری می توان بسیاری از مشکلات موجود در مدارس را مهار و کنترل کرد و دانش آموز را به سمت مثبت کشاند تا حدی که فعالیت های او به زندگی واقعی تعمیم پیدا کند.
مسائل هنری در اصل یکی از روش های ضروری مهارت آموزشی برای دانش آموزان در همه ی مدارس است که جزء برنامه های درسی و فعالیت های فوق برنامه و تحت نظارت آنان است، چون به کیفیت زندگی و سلامت بعدی آن ها در زندگی فردی و گروه های اجتماعی کمک می کند.
از طرف دیگر فعالیت های هنری در برآورده شدن سرگرمی های سالم و نیازهای عمومی همه ی دانش آموزان در مدارس نقش مهمی دارد.
تحقیقات نشان می دهد روش های هنری و هنردرمانی ظرفیت های پیشگیرانه ی خوبی دارد که می تواند انرژی نوجوانان را پالایش دهد و به طور غیرمستقیم به کارکردهای تحصیلی دانش آموزان کمک کند.
منبع :میگنا

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *