انرژي درماني چيست و چه جايگاهي دارد؟
بعد مهنوي و روحاني آدمي ” در تمامي عمر وي بصورتي جذاب و اسرار اميز بوده است . اين جذابيت در تمامي افراد با گرايشهاي و جهان بيني هاي متفاوت وجود دادرد و هيچ گه تازگي خود را از دست نداده است . با تبلور تكنولوژي در زندگي و افزايش مشغله ها ” فاصله ادمي تا اين بعد بيشتر گرديده . اما هيچ گاه كا ملا فراموش نگرديد ” به طوري كه انسان كنجكاو حتي از اين ابزار نيز براي كشف و تجربه و بيشتر در درون خود كمك گرفت. نمونه بارز آن ساخت فيلم هاي تخيلي است .اين فيلم ها زمينهاي رشد براي بسط و گسترش كامل آرزوها ي دست نيافتني بشر.
بزرگترين خصيصه دنياي متافيزيكي ” نا شناخته بودن است.در مورد دنيا حرف و قصه زيادي گفته شده است و در نقاشي ها و ساير آثار هنري نيز بروز يافته است . اما فقدان تجربيات عملي به گونه اي آن را دست نيافتني كرده است. آدمي به تكنولوژي توانسته در كره ماه هم قدم بگذارد.
اما هنوز از تردددر دنياي اندروني خود بازمانده است.بديهي است آشنايي عملي با اين دنيا گام بزرگي در شناسايي بيشتر آن و نهايتا خود شناسي خو اهد بود . يكي از بزرگترين شاخص هاي دنيا وضعيت سلامتي و بيماري ماست .
بيماري ها ي ما تظاهرات بيروني اتفاقاتي است كه در درون ما روي داده اند . تصور خعموم از بيماري ها و درد هاي مختلف ” مطلوب نيست . در نتيجه به محض ا بتلا ” كوشش مي شود تا به هر طريقي آن درد و بيماري خاتهه يابد .اين تجعيل به حدي
مي تواند زياد شود كه عملا به سركوب آن بيماري بيانجامد .بديهي است سركوب بيماري زمينه بروز بيماري هاي مهلك تر خواهد گرديد.
با ظهور فيزيك مدرن ” انقلابي عظيم در دانش فيزك وبا لطبع در اذهان انيشمندان ايجاد شد. ذهن منطقي آدمي در لحظه اي تمامي يافته هاي خود را به گونه اي ديگر ديد . هيچ چيز آن گونه كه تا به حال ما فكر مي كرديم نبود .اصبل عدم قطعيت ها يزنبرگ به سادي به هر ماهيت با رابطه اي پوزخند ميزد . اين حادثه در ابتدا خوشايند نبود ” هر چند كه جامعه دانش مجبور به پذيرفتن آن بود . پس از اندكي ” روابط جديدي در دنيا بر پايه اين يافته هاي جديد نمايان شد . روابطي كه توجيه كننده بسياري مسايل بود.
دانش مدرن ما را با دنياي انرژي آشنا كرد . دنيايي كه اساس هستي بر آن بنا شده است . البته دانش جديد تنها قادر به درك شمه اي از اين درياي بي كران گرديده است . هنوز هيچ دستگاه يا سنسور مكانيكي ساخته نشده است كه بتواند آن گونه كه يك انسان با شعور / هستي/ انرژي يا حتي مزه غذا را مي فهمد , أن را توصيف كند . در نتيجه هر چه كگه در دانش پيش مي رويم بيشتر به سمت خود و نيروهاي دروني كشيده مي شويم . اين خود شناسي گام بزرگي در بررسي و تاثير گذاري بر مهمترين شاخصه تغيير در يك انسان – يعني بيماريهاي وي – بود و ما را با علوم كهن پيوند داد . هنر باستاني شفا در اغلب اديان , آيين ها و قومهاي كهن به شكلي فراگير , به كار گرفته شده است . بارزترين شيوه دعا است. و راه اي ديگري شبيه گياه درماني , زار درماني , مغناطيس درماني , آب درماني , طب سوزني , ما ساژ درماني , خنده درماني , رقص درماني انرژي درماني , روان درماني , كريستال درماني , هاله درماني و ….. نيز با هزار نقش و رنگ در اقوام مختلف ديده شده است . در مورد انرژي دزماني حرف ها و حديث هاي زيادي نقل شده است .افراد و گروه هاي مختلفي بنا بر دلايل گوناگون نظرات متفاوتي راجع به آن داشته أند . هر چقدر جامعه سنتي تر باشد از تغيير گريزان خواهد بود از تغيير گريزان خواهد بود برخي هم آن را مستقيما به پزشكي و دخالت در درمان بيماري ها ربط مي دهند , اما پيام واقعي اين است كه (( واقعي اتي پيرامون زندگي كنوني ما و جود دارد كه جزيي از وجود ماست .شناخت اين واقعيتها كمك ميكند بهتر زندگي كنيم.))
انرژي حياتي مفهومي قرار دادي است . براي بيان ماهيت آن مي توان مقايسهاي انجام داد . اگر يك انسان , يك درخت و پرنده را دريك مجموعه قرار دهيم , همگي زنده بوده و داراي شعور هستند . همچنانكه يك ساعت مچي , يك هواپيما و يا مداد را نيز دز يك مجموعه قرار دهيم مي توان گفت كه همگي فاقد شعور و حيات هستند . آنجه كه در يك درخت وجود دارد در ساعت مچي چرخان وجود ندارد كه موجودات زنده را از اجسام بي جان جدا مي كند (( انرژي حيات )) ناميده مي شود .
بيماري هر گونه تغيير بهم ريختگي در اين انرژي حياتي – چها ز لحاظ كيفيت و چه كميت – مي باشد . تمامي هنر يك درمانگر بازگرداندن دوباره نظم و تعادل به آن است . اين تعادل جديد ((سلامتي)) نام گرفته است .موسيقي , هنر , ورزش , عبادت , و كار كردن باعث بهبودي ميشود.
نتيجه نهايي اين است كه به هيچ وجه كاري خارق العده نبوده و جزئي از مكانيم طبيعي رفتار هاي أدمي در قبال يك ديگر مي باشد.
نتیجه نهایی آن است که این امر به هیچ وجه کاری خارق العاده نیست و نبوده و جزئی از مکانیسم رفتار های آدمی در قبال یکدیگر می باشد.
و حالا سوالاتي كه ممكن است پس از اين موضوع از خود مي پرسيد.
1- بيماري ها چه هستند؟
2- چرا پديد مي آيند؟
3- چرا برخي بيمار هستند؟
4- چرا كساني ديده ميشوندكه سالها ست بيمار نشده اند و چرا بيماري هاي لاعلاج گريبانگير برخي مي شود ؟
بيماري هر گونه تغيير بهم ريختگي در اين انرژي حياتي – چها ز لحاظ كيفيت و چه كميت – مي باشد.
براي درك بيماري ,عوامل داخلي و خارجي يا عوامل ظاهري و باطني بيماري را بايد در نظر داشت .منظور از عوامل خارجي دسته اي از عوامل فيزيكي يا طبعيي مانند ميكروب ها , سو’ تغذيه, سموم, آلايندها, عدم تحرك بدني , عادات بد تنفسي ومصرف آب ناكافي هستند كه باعث بيماري مي شوند . منظور از عوامل داخلي آن دسته عوامل عاطفي و مرتبط با انرژي مانند: احساسات منفي , منفي گرايي , بداخلاقي , عصباني شدن , نفرت , حسد ,غيبت ,غصه خوردن و……..هزاران موارد ديگر كه به روحييه عادم خشه وارد ميكند .كه اين عواملي و هزاران عوامل ديگر باعث انسداد كانل هاي انرژي , كاهش و انباشتگي انرژي هاي كثيف و اختلال در عملكرد چاكراها وغيره مي باشد .
چاكراها مراكز انرژي در حال چرخش ,بخش هاي بسيار مهمي از كالبد انرژي هسنتد .همانند كالبد فيزيكي كه از اعضاي حياتي و كم اهميت تر تشكيل شده , كالبد انرژي نيز داراي چاكراها اصلي و فرعي مي باشد. كه اعضاي اصلي و حياتي كالبد فيزيكي را كنترل مي كنند كه انرژي حياتي را براي بدن تامين مي كنند واگر اين نيروگاه ها به خوبي كار نكنند اعضاي حياتي ضعيف يا بيمار مي شونند ,زيرا براي درست كار كردن انرژي حياتي كافي ندارند.
چاكراها چند وظيفه مهم دارند كه عبارتند از…
1- جذب انرژي و توزيع در بخش هاي مختلف بدن
2- كنترل و تقويت و مسوليت درست كار كردن تمام كالبد جسماني
3- بعضي چاكراها مراكز استعداد هاي رواني هستند.
در فرصت هاي بعدي بيشتر در مورد چاكراهاي اصلي ,نحوي فعل سازي آنها , كاربرد , نحوي كار كردن آنها و وظايف چاكراها بيشتر توضيح خواهم داد. با توضيح هايي كه داده شد بايد ديگر فهميده باشيد كه بيماري چيست , چگونه به وجود مي آيد و…….
شفای پرانیک ” بر مبنای ساختمان کلی بدن انسان استوار است . کالبد انسان در واقع از دو بخش تشکیل شده است : (( کالبد جسمانی قابل رویت )) و ((کالبد انرژی غیر قابل رویت )) که کالبد بیوپلاسمیک هم نامیده می شود .
ماهيت انرژي درماني
آنگاه خداوند آدم را از خاك سرشت، سپس در بيني آدم روححيات دميد، به او جان بخشيد و آدم موجود زندهاي شد.
– سفر پيدايش 7:2
ما بخش عمدة نيروي كي يا انرژي حياتي خود را از هوايي كه تنفس ميكنيم به دستميآوريم.
هر موجود زندهاي به تنفس وابسته است و فقدان تنفس به معني فقدان حيات است. ازاولين گريه يك نوزاد تا آخرين دم يك انسان در حال مرگ، جز رشتهاي از نفسكشيدنها هيچنيست.
با هر فكر، با هر اراده يا حركت هر عضلهاي، انرژي حياتي رابهطور مداوم تخليه ميكنيم، در نتيجه جايگزيني مجدد و مداوم آنضروري است. اين كار با تنفس و ساير تمرينها و ورزشهاي سالمصورت ميگيرد.
شفاي پرانيك، بر مبناي ساختمان كلي بدن انسان استوار است. كالبد انسان درواقع از دوبخش تشكيل شده است: «كالبد جسماني قابل رؤيت» و «كالبد انرژي غير قابل رويت» كهكالبد «بيوپلاسميك» هم ناميده ميشود. كالبد جسماني قابل رؤيتي، همان بخشي است كهما ميبينيم، لمس ميكنيم و بسيار با آن آشنا هستيم. كالبد بيوپلاسميك، كالبد انرژيدرخشان غير قابل رويت است كه در كالبد جسماني قابل رويت هم نفوذ ميكند و چهار تاپنج اينچ ماوراي آن امتداد مييابد. روشنبينها آنرا بهطور سنتي كالبد يا بدل اتري مينامند
شفا پرانیک چیست ؟
علم و هنری باستانی است که با استفاده از پرانا یا کی یا انرزی حیات به معالجه تمامی کالبد انسانی پرداخته
پرانا یا کی
پرانا يا كي همان انرژي حياتي است كه بدن را زنده و سالم نگهميدارد. در يونان آنراپنوما، پلي نزيها آن را مانا و اعراب دم حيات ميخوانند. شفاگر، پرانا يا انرژي حياتييا دم حيات را به بيمار منتقل ميكند و بدين ترتيب بيمار بهبود مييابد. در جريان اينفرآيند آنچه اصطلاحاً شفاي معجزهآسا خوانده ميشود رخ ميدهد.
اساساً پرانا سه منبع اصلي دارد: خورشيد، هوا و زمين پراناي خورشيد از نور خورشيدسرچشمه ميگيرد. به تمام بدن نيرو ميدهد و شرايط تندرستي آنرا فراهم ميكند، با حمامآفتاب يا قرار گرفتن در معرض نور خورشيد به مدت 5 تا 10 دقيقه يا نوشيدن آبي كه درمعرض آفتاب بوده است، ميتوان آنرا به دست آورد. اين پرانا قدرت بسيار زيادي دارد، وتماس طولاني مدت با آن موجب آسيب تمامي كالبد جسماني ميشود.
پراناي موجود در هوا «پراناي هوا» يا گويچههاي حياتي هوا ناميده ميشود. اين پرانا،هنگام تنفس از طريق ريهها و يا مستقيماً توسط مراكز انرژي كالبد بيوپلاسميك جذبميشود. اين مراكز «چاكرا» ناميده ميشوند. جذب پراناي هوا با تنفس آهسته و موزونبيشتر از زماني است كه تنفس سريع، كوتاه و كمعمق است. افرادي كه آموزشهاي خاصيديدهاند، ميتوانند آنرا از خلال سوراخهاي پوستي نيز جذب كنند.
پراناي موجود در زمين «پراناي زمين» يا گويچههاي حياتي زمين ناميده ميشود و ازطريق كف پا جذب ميشود. اين عمل به صورت خودكار و ناآگاهانه انجام ميپذيرد.قدمزدن با پاي برهنه، ميزان جذب آنرا افزايش ميدهد.
كالبد بيوپلاسميك يا كالبد انرژي در انرژي درماني
روشنبينان با استفاده از استعداد روحي خود مشاهده كردهاند كه هر انساني توسط كالبددرخشاني از جنس انرژي احاطه شده كه به درون بدن نيز نفوذ ميكند و كالبد بيوپلاسميكناميده ميشود. اين كالبد درست مانند كالبد فيزيكي داراي سر، دو چشم، دو بازو و غيرهاست. به عبارت ديگر كالبد پلاسميك شبيه كالبد فيزيكي قابل رويت است و به همين دليل،روشنبينان آنرا بدل اتري يا كالبد اتري ميخوانند.عبارت «بيوپلاسميك» از دو قسمت «بيو»به معني زندگي و «پلاسما» كه چهارمين حالت ماده است تشكيل شده است. ساير اشكالماده عبارتند از:جامد، مايع و گاز. پلاسما، بخار يونيزه يا بخاري از ذرات داراي بار مثبت ومنفي بوده و با پلاسماي خون تفاوت دارد. كالبد بيوپلاسميك به معني يك كالبد زندهانرژي است كه از ماده اتري يا ماده لطيف نامرئي ساخته شده است. براي سادهكردن ايناصطلاح به جاي آن از «كالبد انرژي» استفاده ميكنيم. دانش عصر جديد با به كارگيريعكسبرداري كرلين، كالبد انرژي را بازنمايي كرده است. دانشمندان با كمك روش فوقتوانستهاند به مطالعه، مشاهده و تهيه تصوير از اجزاي مختلف كالبد بيوپلاسميك نظيرانگشتان، برگها و غيره بپردازند. جذب پرانا و توزيع آن در تمامي قسمتهاي كالبد فيزيكياز طريق همين كالبد انرژي صورت ميگيرد.
نصف النهار یا کانال های بیو پلاسمیک
دقیقا همانند کالبد جسمانی مرئی که دارای عروق خونی است و از خلال آن ها خون جریان می یابد ” کالبد انرژی هم دارای کانال های بیوپلاسمیک نامرئی ظریفی است که ماده بیوپلاسمیک از میان آن ها جریان می یابد و در تمامی بدن توزیع می شود . در بدن ” چند کانال اصلی انرژی و هزاران کانال کوچکتر وجود دارد . در یوگا این کانال ها را نادی می خوانند . پرانا از میان این نادی ها عبور می کند و به تمامی بدن را تغذیه و شاداب می کند .
دو قانون بنيادي در انرژي درماني
انرژي درماني بر پايه دو اصل استوار است: قانون خود ـ بهبودي و قانون پرانا يا انرژيحياتي.
گرچه اين دو قانون كاملاً آشكارند ولي با كمال تعجب ميبينيم كه بيشتر مردم كمترينتوجهي به آن ندارند. به وسيله همين قوانين بنيادي است كه شفاي سريع يا معجزهآسا رخميدهد:
1ـ قانون خود ـ بهبودي
بهطور معمول بدن ميتواند با سرعتي خاص، خود را ترميم كند. در صورت بروز زخميا سوختگي، ترميم خودبهخودي و بهبودي طي چند روز تا يك هفته رخ ميدهد.
به عبارت ديگر، حتي اگر براي بهبود زخم يا سوختگي آنتيبيوتيك استفاده نشود، بدنقادر به شفادادن و ترميم خود ميباشد. در حال حاضر دارويي براي درمان عفونتهايويروسي در دسترس نيست. با اين حال اگر فردي دچار سرفه يا سرماخوردگي شود بهطورمعمول، بدون مصرف هرگونه دارويي طي يك يا دو هفته بهبود مييابد.
2ـ قانون انرژي حياتي
براي ادامه حيات، بدن بايد از انرژي حياتي برخوردار باشد. با افزايش انرژي حياتي درقسمتهاي آزرده و تمامي بدن، فرآيند شفا سريعتر رخ ميدهد.
درعلم شيمي، گاهي براي بالابردن سرعت واكنشهاي شيميايي از انرژي الكتريكي بهعنوان عامل تسهيلكننده استفاده ميشود. نور بر واكنشهاي شيميايي اثر ميكند وعكسبرداري بر پايه همين اثر استوار است.
در تجزيه الكتريكي (الكتروليز)، از الكتريسيته به عنوان عامل تسريع يا ايجادكنندهواكنشهاي شيميايي استفاده ميشود. در انرژي درماني، پرانا يا انرژي حياتي به عنوان عاملتسهيلكننده واكنش و براي زيادكردن سرعت واكنشهاي بيوشيميايي كه در فرآيند طبيعيترميم بدن شركت ميكنند مورد استفاده قرار ميگيرد. زماني كه انرژي پرانيك مورد استفادهقرار ميگيرد سرعت شفايافتن يا بهبود بهطور قابل ملاحظهاي افزايش مييابد.
آنچه ما شفاي معجزهآسا ميخوانيم درواقع چيزي جز بالابردن سرعت خودترميمي بدننيست. انرژي درماني ماهيت ماوراء علوم كنوني ندارد. بلكه به سادگي بر پايه قوانين طبيعياستوار است. قوانيني كه مردم از آنها آگاهي ندارند.
انرژي درماني قادر به انجام چه كارهايي است؟
1 – در بيشتر موارد، والدين را قادر ميسازد تا تب بالاي كودك خود را در عرض چندساعت پايين بياورند و طي يك يا دو روز تب را بهطور كامل برطرف كنند.
2 – اغلب قادر است سردردها، دردمعده، دنداندرد و دردهاي عضلاني را بلافاصلهبرطرف كند.
3 – ميتواند سرفه و سرماخوردگي را طي يك يا دو روز از بين ببرد. همچنين كاهشحركات روده در بيشتر موارد طي چند ساعت بهبود مييابد.
4 – در اكثر موارد ميتواند بيماريهاي اساسي نظير بيماريهاي چشم، كبد، كليه ومشكلات قلبي را طي چند جلسه و ظرف چند ماه درمان كند.
5 – سرعت ترميم را به ميزان سه برابر طبيعي افزايش ميدهد.
اينها بعضي از موارد معدودي هستند كه انرژي درماني قادر به انجام آن است. اما اينموارد زماني رخ ميدهند كه شفاگر به حد خاصي از تبحر دست يافته باشد.
یادگیری شفای پرانیک اسان است
هر فرد سالم با توانایی تمرکز کردن و هوش متوسط ” با فکری باز و قدرت تمیز و عزمی راسخ می توانند طی مدت نسبتا کوتاهی شفای پرانیک را بیاموزد . شفای پرانیک از یادگیری پیانو و نقاشی آسان تر است . در واقع به سادگی آموزش رانندگی است . اصول و فنون آن را می توان طی چند جلسه یاد گرفت ” اما کسب مهارت لازم در شفای پرانیک هم مانند آموزش رانندگی نیاز به تمرین دارد .
انرژي درماني چگونه مؤثر واقع ميشود
هستي داراي چنان كيفيتي است كه ميتواند همانگونه شود كه شما تصور ميكنيد. آگاهي آن چيزي را براي شما فراهم ميسازد كه او را با آن تغذيه كردهايد.
سري نيساراگاواتا ماهاراج
درمان پرانائي را طب انرژيائي نيز مينامند. مفهوم طب انرژيائي اين است كه بيماري عبارت از نوعي بي نظمي دربدنهاي لطيف يا ناديها است (نادي كلمه اي سانسكريت براي كانالهائي است كه پرانا را به سرتاسر بدن ميرسانند). به گفته يكي ازمكاتب يوگا بيش از هفتاد و دو هزار نادي وجود دارد كه در بدن اتري قرار دارد.
بطور معمول، ما اين بي نظميها را به مثابه درد يا تنش در بدن خود احساس ميكنيم كه در مراحل بعدي به عنوانبيماري نمود پيدا ميكنند. درمانگر شفاي پرانائي ميتواند درد، تنش و بيماري را از طريق پاكسازي و اشباع ساختنبدن اتري از پرانا، برطرف نمايد. هرگاه علت بيماري ماهيتي عاطفي داشته باشد، بدن ستارهاي يا عاطفي را نيز بايستيمورد توجه قرار داد. ذهن بر سلامت ما نيز تأثير دارد. لذا با توجه نمودن به بدن ذهني و اصلاح آن، بسياري از بينظمي هائي كه ماهيت ذهني دارند با گذشت زمان برطرف ميگردند. ضمن درمان بدنهاي لطيف ممكن است مواقعي پيشآيد كه كار ظاهراً به كندي پيش برود تا اينكه سرانجام بر بدن فيزيكي تأثير گذارد.
جهت فهم كامل اين موضوع كه طب انرژيائي چگونه مؤثر واقع ميشود، فهميدن مفاهيم مطالب فصلهاي اول ودوم، حائز اهميت ميباشند. يعني ذهن، پرانا و بدنهاي لطيف. خلاصه اينكه ذهن و پرانا پديده هائي هستند كه بهيكديگر وابسته بوده و از يكديگر جدائي ناپذيرند.
انرژي رواني آسيبزا و ماهيتهاي فكري
مطابق علوم باطني، انرژيهاي رواني و ذهني ايجاد شده بوسيلة فكر و احساس داراي آگاهي هستند.آنچه كه شما تجربه ميكنيد، فكر ميكنيد و احساس ميكنيد موجوداتي رواني ايجاد مينمايند كه«شكلهاي فكري» يا «ماهيتهاي فكري» ناميده ميشوند. بعبارت ديگر، افكار و احساسات شما واقعيهستند و ميتوانند بر شما و ديگران اثر بگذارند. هنگامي كه شخص حادثه يا احساسي ناراحتكننده ياضربهاي روحي را تجربه مينمايد انرژيهاي رواني آسيبرسان ناشي از آن احساس يا تجربه در برخي ازچاكراها ثبت ميشوند و در درازمدت ممكن است به صورت استرس يا فوبي بروز نمايند. اين انرژيهايآسيبزا تاحدي آگاهي دارند و «ماهيتهاي فكري آسيبزا» ناميده ميشوند. يك فوبي (ترس بيدليل وغيرعادي از چيزي) چيزي نيست جز انرژي ترس آسيبزا يا ماهيتهاي فكري ترس كه در يك يا چندچاكراي بيمار ثبت شدهاند. پس از آنكه درمانگر پرانايي ماهيتهاي فكري فوبي يا انرژي ترس را به طورجزئي يا كامل از چاكراهاي بيمار پاك نمود، بيمار بهبود قطعي را احساس ميكند.
يك تجربه و احساس آسيبزا ممكن است ترسهاي مكرر، ضعف اعتماد به نفس، احساس عدمامنيت، آسيبپذيري و بيتفاوتي را در فرد ايجاد ناميد. اين تفكر را احساس منفي، ماهيتهاي فكريمنفي با اثر بازدارندة قوي ايجاد ميكند كه به صورت افسردگي شديد بروز مينمايد.
چاكراها، شبكة محافظ، عناصر منفي
در پشت چاكرا نزديك سطح بدن يك «شبكة انرژي» وجود دارد. قطر اين شبكه حدود يك اينچ كمتراز خود چاكراست. اين شبكه انرژي را «شبكة اثيري يا شبكة محافظ» مينامند زيرا مانند فيلتري شخصرا از اثرات منفي بيروني محافظت مينمايد. اگر ناراحتي روانشناختي چندان شديد نباشد، برخي ازشبكههاي محافظ ترك برميدارند. ولي در مورد ناراحتيهاي شديدتر برخي از اين شبكهها سوراخميشوند و حفرههاي بزرگي پيدا ميكنند. اين امر بيمار را در برابر «آشفتگيهاي رواني» يا «دخالتهاي»عناصر يا ماهيتهاي رواني منفي آسيبپذير ميسازد. به زبان مسيحيت اينها را ارواح شرور مينامند.اينجانب ترجيح ميدهم از كلمة «شيطان» يا «شياطين» استفاده نكنم زيرا تصوير يا احساس دقيقي ازماهيت و طبيعت مسئله به دست نميدهد. در كتاب مقدس موارد بسياري از بيماران ذكر شده است كهدچار ناراحتيهاي شديد روانشناختي بودند و با دفع ارواح شرور يا برطرف كردن نيروهاي منفي درمانشدند.
اندازة اين عناصر منفي حدود يك سوم اينچ تا چند اينچ ميباشد، كه بستگي به ماهيت آنها و ميزانتاثيرشان بر شخص دارد. آنها ميتوانند به وسيلة تركها يا سوراخهاي شبكة محافظ بر فرد اثر بگذارند.اگرچه اين عناصر منفي سبب مشكلات و آشفتگيهاي زيادي در بيماري ميشوند كه تعادل روانشناختيندارد، اما در حقيقت بسيار ضعيف هستند و يك درمانگر پرانايي باتجربه به آساني ميتواند آنها را نابودنمايد. اين عناصر منفي چيزي بيش از سوسكها يا انگلهاي اثيري نميباشند. تاثير ارادة درمانگر، استفادهاز انرژي پرانايي بنفش يا انداختن آنها در محلول آب و نمك به آساني ميتواند نابودشان نمايد.
تفاوت ميان يك فرد روشنبين و يك انسان معمولي در اين است كه شبكة اثيري يا محافظ فردروشنبين بسيار نازك است و زماني كه روشنبين از حس خاص خود استفاده ميكند ميتواند به آسانيآن را باز كند و در اوقات ديگر آن را ببندد. به عبارت ديگر شبكة اثيري درست مانند يك دريچه است كهروشنبين ميتواند آن را به ارادة خود باز يا بسته نمايد. چنين فردي تسلطي فوقالعاده بر احساساتخود دارد، بويژه بر ترس، و ميتواند فرشتهها و پريان و عناصر منفي را ببيند بدون آنكه تعادل روانياشبه هم بخورد. از طرف ديگر، شبكههاي محافظ انسان معمولي سوراخ دارد و او نميتواند سوراخها راببيند. چنين فردي دائماً در معرض آسيب و آزار بر اثر ماهيتهاي فكري منفي و عناصر منفي ميباشد. اوچيزهاي زشتي ميبيند و صداهاي نامطبوعي ميشنود.
منبع :اسرار ذهن