تعبیر خواب بومیان آمریکای شمالی

 
تعبیر خواب بومیان آمریکای شمالی
بسیاری از قبایل بومیان آمریکای شمالی بر این باور هستند که رویاها، آرزوهای پنهان روح را آشکار می‌سازند.

این پرشورترین رویابین بود که به عنوان جادوگر 
 
انتخاب می‌شد. آن‌ها سعی می‌کردند خواسته‌های خود را با عمل کردن به آن‌ها به حقیقت بپیوندانند. هورون‌ها بر این باور بودند که روح را می‌توان با بیان 
 
خواسته‌اش در یک رویا ارضاء کرد.

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

3 دیدگاه

  1. سلام من به تازگی خواب دیدم به خواستگاری یکی از دختر های فامیل نزدیکمون رفتم و جواب مثبت هم شنیدم…

    تعبیرش چی میشه؟

  2. جناب دکتر آرام
    با تشکر از از مطالب شما که در سایت شما وجود دارد و من با خواندن آنها نسبت به خیلی‌ از مطالب اگآه شده و آرامش پیدا می‌کنم میخواستم لطف کنید و نظر تان را در باره این خواب های من ابراز بفرمایید
    من چندین بر خواب های عجیب دیدم و گاهی هم میبینم که برای من عجیب است و دلیلش را نمیدانم
    اولین بر خواب دیدم خانه‌ای به داده شد که اتاق های زیادی داشت و یکی‌ از اتاقها دارای نیمکت مثل کلیسا بود و تزئین و چوب های گران قیمت و با یک انجیل و من در تعجب که چرا این را به من داده ا‌ند و خیلی‌ خوش حال بودم
    و از شوق گریه کرده و بیدار شدم

    خواب دوم من در یک باغ بودم و یک در شیشه ایی داشت و در دستان من یک لیوان که مایع سیاه داخل آن بود و من رو به آسمان کرده و گفتم خدایا من باید این را بخورم با در همین زمان باران بارید و لیوان من از آن مایع پاک شد در همین زمان در شیشه ایی باز شد و مردی کوتاه قد با سبیل آمد و گفت من خدای تو هستم و یک سنجاق سینه به شکل روز به سینه من زن که روی آن نوشت بود پیامبر و گفت تو پیام بر ما هستی‌ من هاج و واج به ایشان نگاه کردم از شوق خواستم او را بغل کنم گفت تا کافی‌ است و من یک لحظه خودم را در زمان حضرت مسیح دیدم مردمان زیادی کنار راد خانه بودند و من گفتم که من به عنوان پیامبر انتخاب شدم ولی‌ کسی‌ باور نکرد داخل رودخانه پر بود از ماهی‌ مرده که من دستم را داخل‌ کردم و ماهی‌ ها زنده شدند چند ماهی‌ گذشت یک خانوم ژاپنی که مشتری من بود از من پرسید حالت چطور است و من گفتم خسته هستم ولی‌ خوبم و او گفت تو که هر روز خدا را میتونی ببینی‌ بآید شاد باشی‌ منظورش را نفهمیدم ولی‌ بعد از یک هفته آمد گفت من باید به تو چیزی را یاد بدم و یک ماه آمد زیر نور خورشید نشستیم و روش احساس کردن خدا را در قلب و انرژی گرفتن را گفت و دیگر او را ندیدم .

پاسخ دادن به مهدی پاشایی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *