تلقین به دیگران

تلقین به دیگران
ا صداقت و شجاعت بایستد و خودش را محک بزند و یاد بگیرد، آنچه را که هست بپذیرد و سعی در شکوفایی استعدادش نماید و خودش را تنها با خود قبلیش بسنجد و مقایسه کند (و نه با افراد دیگر). او باید بیاموزدکه به معلومات و دانسته های خود متکی باشد.

اکنون سه حالت را بررسی می کنیم :

حالت اول : دانش آموز سر جلسه امتحان می نشیند و معلم برگه ها را پخش می کند و می رود تا بچه ها به سوالاتشان جواب بدهند و زمانی را مشخص می کند که به کلاس برمی گردد. همه، سوالات را جواب می دهند و در بازگشت معلم به کلاس برگه را تحویل داده و از کلاس خارج می شوند، بدون هیچ استرس و تنشی.

حالت دوم را فرض می کنیم: باز هم برای اولین بار قرار است امتحانی گرفته شود. به روز قبل کاری نداریم، فقط روز امتحان مد نظر ما می باشد. معلم وارد کلاس می شود، بلافاصله دستور می دهد :” کتابها بسته، روی میزها یک کیف قرار دهید”، برگه ها را توزیع می کند و مانند نگهبانی خبره می ایستد و تک تک دانش آموزان را زیر نظر می گیرد. هر چند وقت یکبار هم برای خالی نبودن عریضه و یادآوری اینکه او سر کلاس است، تکرار می کند:” دارید امتحان میدید… سرتون روی برگه های خودتون باشه “. و البته همه ما با پروسه جمع آوری برگه ها هم آشنا هستیم: “برگه ها بالا، دیگه ننویس، صحبت نکن تا برگه ها جمع بشه”… چه استرس جانکاهی ایجاد می شود برای یک بچه 7 ساله. او نفس عمیقی میکشد و سراغ کتابش می رود تا ببیند جند سوال را اشتباه جواب داده است .

حالت سوم را تصور کنیم: معلم وارد می شود و اعلام می کند قصد دارد به بچه ها نشان دهد که تا چه اندازه آموخته اند. سوالات را به آنها می دهد و می گوید: “این سوالات را به خانه ببرید این اندازه زمان را اختصاص دهید، به سوالات جواب دهید و برگه ها را برای من بیاورید”. و این اتفاق می افتد بدون کوچکترین اعتراضی از جانب دانش آموزان.

شما تا به حال کدام حالت را تجربه کرده اید؟

حالت اول و سوم، حس اطمینان را به شخص انتقال می دهد و نقش معلم نه به عنوان نگهبان یا پلیس بلکه به عنوان یک راهنما و دوست تداعی می شود. در اینجا این حس القا می شود که:” من به تو اعتماد دارم و می دانم که حتی اگر من هم نباشم تو با صداقت عمل کرده و کار درست را انجام می دهی. برای من عملکرد تو مهم است نه نمره “.

یعنی آموزگار شخصیت شاگرد را پرورش داده است، کسی که اعتماد به نفس دارد، با دست آوردهای خودش رقابت می کند و از همه مهم تر ،با دیگران و خود صادق است.

در حالت دوم، عملکرد مراقب امتحان (معلم) این حس را القا می کند: “تو بالقوه یک فرد خطاکار و مجرم هستی که اگر من اینجا نباشم و مراقبت نکنم این خطاکار بودن درونی تو بالفعل شده و دست به تقلب می زنی”. آیا این طور نیست؟ آیا بارها نشده که دانش آموزی تقلب کند؟ و یا حتی زرنگ ترین شاگردان نیز حداقل یک بار وسوسه نشده اند که دست به تقلب بزنند؟ آیا در ابتدای آموزش باید به کودکان مان بیاموزیم که آنها یک متقلب هستند؟ و آیا این حس در درون او نهادینه نمی شود؟

بنده شخصا هر سه حالت را آزموده ام، و مشاهده کردم که راندمان کار در حالت اول و سوم بسیار بیشتر از حالت دوم بوده است. درست است که احتمال این وجود داشت که تقلب صورت گرفته است . این موضوع نیز با نظارت غیر مستقیم و نامشهود کنترل شد، بدون اینکه دانش آموزان از این موضوع مطلع باشند و دیده شد که خود دانش آموزان، یکدیگر را از تقلب نهی می کردند. آیا این وسیله کنترل (خود کنترلی درونی افراد) باارزش تر از حضور فیزیکی مراقب در جلسات امتحانی نیست؟

قابل ذکر است که در حالت سوم ،از والدین دانش آموزان برای این کنترل نامحسوس کمک گرفته شد و باز همان خود کنترلی دانش آموزان مشاهده شد، که حتی بعضی از آنها، برگه هایی ارائه دادند که چندین سوال بدون پاسخ و یا پاسخ های غلط را شامل می شد.

و با نتیجه حالت دوم نیز آشنا هستیم که بیان آن اطاله کلام است.

تبعات این نوع رفتارهای ابتدایی و بسیار ساده، که ما بی توجه از کنار آنها می گذریم بسیار زیاد است و ضرر آن متوجه خود ما و جامعه ما می شود. باید که ،بیشتر و دقیق تر بنگریم. از این نمونه ها در اطراف ما بسیار است که ناخودآگاه به خود، فرزندان مان و اطرافیان، داشتن رفتاری ناپسند را تلقین می کنیم که پس از مدتی بصورت عرف جامعه درآمده و جزئی از فرهنگ ما می شود. پس قبل از اینکه بر دیگری و رفتارش ایرادی وارد نماییم، بیشتر در رفتار خود دقت کنیم. شاید رفتار فرد مقابل ما، عکس العملی به رفتار نادرست، اما به ظاهر درست ما باشد.

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *