جايي كه خداوند ما را مي برد
دو خواهر فقير و با ايمان بودند كه مرتباً در كلاسهاي آموزش مذهبي سادهو واسواني در پونا شركت ميكردند.
در آن روزها، عده زيادي از مردم در پونا خانهاي از خود نداشتند. بسياري از آنها مهاجران سرزمين سيند بودند كه تمام دارايي و اثاثيه خود را در زادگاه خود رها كرده بودند.
اين دو خواهر در خانهاي تك اتاقه مستأجر بودند.
روزي، صاحب خانه نزد آنها آمد و گفت كه سه ماه ديگر پسرش از سفر خارج باز ميگردد و چون جاي ديگري براي او ندارند، آنها بايد ظرف سه ماه خانه را تخليه كنند.
برادران و خواهراني كه در كلاسهاي واسواني شركت ميكردند، همگي از ماجرا باخبر شدند. آنها با اضطراب از دو دختر جوان پرسيدند: «بعداز اين سه ماه، كجا خواهيد رفت؟»
آن دو دختر پاسخ دادند: «سادهوواسواني هميشه ميگويد كه خداوند به فكر بندگانش است و او هرگز ما را رها نخواهد كرد».
ظرف اين سه ماه، آنها نتوانستند جاي مناسبي براي خود پيدا كنند. اگر جاي مناسبي هم بود، از عهده كرايه آن بر نميآمدند.
بالاخره، سه ماه به پايان رسيد و آنها بايد خانه را تخليه ميكردند؛ اما هيچ جايي براي رفتن نداشتند. ناگزير اثاثيه ناچيز خود را داخل گاري گذاشتند. وقتي همسايهها از آنها پرسيد كه كجا ميرويد، پاسخ دادند: «هرجا كه خداوند ما را ببرد».
از آنجا كه حوادث و اتفاقات شگفتانگيزي براي انسانهاي با ايمان رخ ميدهد، در راه با خانمي روبهرو شدند كه مريدان سادهو واسواني را به خوبي ميشناخت. وقتي موضوع را براي او تعريف كردند، آن خانم از آنها پرسيد: «حالا كجا ميرويد؟»، آن دو خواهر پاسخ دادند: «هرجا كه خداوند ما را ببرد».
آن خانم گفت: «گمان ميكنم كه خداوند شما را به خانه من خواهد برد. من قصد دارم كه براي دو سال به مسافرت خارج از كشور بروم. به افراد قابل اعتمادي نياز دارم كه در اين مدت از خانهام نگهداري كنند. آيا اين كار را براي من انجام ميدهيد؟»
منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir