خانه ابدي من كجاست ؟
زن بسيار ثروتمندي بود كه در يك خانه اعيان زيبايي زندگي ميكرد. او از مال دنيا هيچ كمبودي احساس نميكرد و با شادي و آرامش زندگي ميكرد.
به هرحال، او زني خودخواهي بود كه به هيچكس جز خود فكر نميكرد.
در خانه او هميشه به روي فقرا و درماندگان بسته بود و حاضر نبود كه به كسي كمك كند. در تمام عمرش حتي يك پني هم به كسي نداده بود.
سالها گذشت و عمر طولاني او رو به زوال بود. بهتدريج بوي مرگ را حس ميكرد.
روزي در خواب ديد كه مرده است و روح او به آسمان پركشيده. آنجا محل بسيار عجيب و زيبايي بود؛ اما او احساس ميكرد كه گم شده و نميداند كه بايد كجا برود. او از يك فرشته پرسيد: «ممكن است مرا به خانه ابديام راهنمايي كني؟» من پس از عمري طولاني به جهان آخرت آمدهام. من بسيار خستهام و به دنبال جايي هستم تا براي هميشه آنجا زندگي كنم».
فرشته گفت: «با من بيا تا خانه ابديت را به تو نشان دهم».
سپس، هر دو با هم به راه افتادند. آنها به مناطق بسيار زيبا و شگفتانگيزي رسيدند كه قصرهاي زيبا و ويلاهايي تماشايي در آن قرار داشت؛ اما فرشته او را به مكان ديگري هدايت كرد كه پر از زاغههاي زشت و كثيف بود.
فرشته جلوي در يكي از اين زاغهها ايستاد و گفت: «رسيديم، اينجا خانه ابدي تو است».
وقتي زن آن زاغه را ديد، از ترس شوكه شد و فرياد زد: «چطور چنين چيزي ممكن است. خداوند در زمين، خانه اعياني زيبايي به من داده بود؛ اما اينجا در آسمان زاغهاي زشت و كثيف را به من ميدهد؟»
فرشته به او گفت: «خانه ابدي تو، از آنچه براي ما ميفرستي، ساخته ميشود. با آنچه تو از دنيا فرستادي، نتوانستيم خانهاي بهتر از اين برايت درست كنيم».
زن ثروتمند هراسان از خواب بيدار شد. او در اندك زمان باقيمانده عمر خود هرچه داشت، با فقرا و نيازمندان تقسيم كرد.
پولي كه به فقير ميدهيم، در جهان آخرت پسانداز ميشود.
منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir