درس زندگي 17
اگر نميخواهيد به موفقيت بزرگي در زندگي دست يابيد، هر بهانهاي توجيهکنندهي آن است
متاسفانه بسياري از افراد در جامعهي ما سرزنش ديگران را ميپذيرند و از بهانه آوردن به عنوان ابزارهاي معتبري براي توضيح کوتاهيها و نقصهايشان در زندگي استفاده ميکنند. در حقيقت، افراد در دام بهانههايي که براي توضيح چرايي قرار گرفتن در موقعيتهاي فعليشان و چرايي عدم موفقيت در زندگي ميدهند، گرفتار ميشوند.
اگرچه بسياري از افراد در واقع به بهانههاي خود ايمان دارند، اين افراد نميدانند که بيشتر بهانهها قطعاً هيچ هدف ارزشمندي برايشان ندارد. بهانهها دروغ هستند، عبارتهاي غلطي که آگاهانه به عنوان حقيقت معرفي ميشوند تا ديگران و خود بهانهجويان را فريب دهند. از بهانهها براي پوشاندن نقصهايي همچون تنبلي، عزت نفس پايين و ترس از شکست استفاده ميشود.
قطعاً بهانه ساختن ساده است. برخي از بهانههايي که افراد غالباً استفاده ميکنند، به شرح زير است: اگر من با داشتن بچه ازدواج نميکردم؛ اگر داراي آموزش بهتري بودم؛ اگر پدر و مادر بهتري داشتم؛ اگر وضع اقتصاديام بهتر بود؛ اگر تفريحهاي بيشتري در زندگي داشتم؛ اگر اينقدر قرض نداشتم؛ و اگر بينيام اينقدر بزرگ نبود.
شايد شما به بهانههاي جديد- علاوه بر بهانههايي که قبلاً داشتيد- نياز داريد تا خود را متقاعد کنيد که نميتوانيد زندگي خود را به سمت بهتر شدن بهبود بخشيد. خوشبختانه من ميتوانم به شما کمک کنم. من قبلاً استاد بهانهجويي بودم و حتي قبل از آنکه بهانهجوييهايم را ترک کنم تا بتوانم زندگي بهتري داشته باشم، فوقليسانسم را در بهانهجويي گرفته بودم. در اينجا چند بهانهي رايج را مطرح ميکنم که حتي ديويد لترمن نيز آنها را تائيد ميکند:
ده بهانهاي که زندگي شما را بهبود نميبخشد :
1- من معتقد نيستم افراد ميتوانند داراي يک زندگي حقيقتاً خوب باشند مگر اينکه جدشان اديسون يا انيشتين باشند.
2- زماني من خون دماغ شدم و ميترسم که بيشتر خون دماغ شوم اگر تلاش بيشتري براي بهبود زندگيام بکنم.
3- رييسجمهور فکر ميکند من غيرميهنپرست هستم اگر شغل نامناسب خود را در شرکت معروف آمريکايي ترک و شغل روياييام را جستجو کنم.
4- پيدا کردن يک شغل رويايي که دوست دارم ممکن است خيلي آرامبخش باشد- اما فکر ميکنم اين کار به من استرس بيشتري بدهد.
5- سه بار طلاق گرفتهام و تخمين محافظهکارانهام اين است که حداقل داراي 12 بچه هستم!؟!؟
6- ترجيح ميدهم در گذشته زندگي کنم چون بيشتر زندگيام در آن زمان سپري شده است.
7- من داراي التهاب مفاصل هستم و اگرچه ميدانم که افرادي با ناتوانيهاي بسيار جديتر در زندگيهايشان بسيار موفق بودهاند، فکر نميکنم آنها بدانند که التهاب مفاصل چيست.
8- اگرچه زندگيام کسلکننده و عذابآور است، من تا حدي آن را دوست دارم- ممکن است به خستگي و غم واقعاً معتاد شدهام.
9- سگم مرد و من خيلي سريع به سگ ديگري نياز دارم.
10- من از اينکه عضوي از طبقهي بهتري از افراد بشوم، ميترسم.
بدون شک، شما ممکن است برخي از بهانههاي بالا را براي توضيح تمامي نقصهاي زندگي خود قابل استفاده بيابيد- به ويژه وقتي نميخواهيد مسئوليت ايجاد اين نقصها را بپذيريد. نکتهي مورد اشارهي من در اين ضربالمثل يهودي به خوبي مستتر است: «اگر نميخواهيد کاري را انجام دهيد، فقط يک بهانهي کوچک کافي است.»
بياييد صادق باشيم. همهي ما در توجيه اينکه چرا در زندگي موفق نبودهايم، ماهر هستيم. من احتمالاً حداقل 10000 بار خود در اين دام افتادهام. افسوس، هيچکس اصلاً از نتايج بدست آمده از بهانهها خوشحال نيست؛ ما فقط خود را با بهانهها اذيت ميکنيم.
اگر بهانهي بزرگي ايجاد کردهايد که نميتوانيد به موفقيت مهمي در زندگيتان برسيد، شما حتي قبل از آنکه سوار کشتي زندگي شويد، کشتيتان غرق خواهد شد. حقيقت اين است که تمامي بهانهجويان با همان سرعت افرادي که کارها را به تعويق مياندازند، پيشرفت ميکنند. علاوه بر اين، هيچ زماني همچون زمان حال براي استفاده از يک بهانه براي تعويق آنچه که سخت اما مهم است، وجود ندارد.
اما شما نبايد آنچه را که مهم است، به تعويق بيندازيد. براي مثال، اگر ديگر از شغل خود راضي نيستيد، اگر چيز جديد و هيجانانگيزي ياد نميگيريد، بايد شغل خود را پيش از آنکه مغزتان دچار مرگ شود، تغيير دهيد. هيچ بهانهاي وجود ندارد! مارک تواين زماني خاطر نشان کرد که: «هزار بهانه براي شکست وجود دارد اما يکي از اين هزار بهانه هيچگاه يک دليل منطقي و خوب براي توجيه شکست نميشود.»
بهانهها ساده هستند اما همچون هميشه يک بخش تاريک براي هر چيز ساده و راحتي وجود دارد. افرادي که نميتوانند از بهانهها خود را خلاص کنند موفقيت را در بلند مدت کاملاً غيرممکن مييابند. از طرف ديگر، افرادي که از بهانهها استفاده نميکنند در کارهاي بسيار بيشتري از آنچه که فکر ميکنند ميتوانند- موفق ميشوند- و در نهايت تغييرات شگرفي را در اين جهان رقم ميزنند.