درس زندگي 30
اگر فقط از حضور در کنار ديگران خوشحال ميشويد و نميتوانيد تنها باشيد- پس فرد بسيار خوشبختي نيستيد
در طول اعصار گوناگون، بسياري از افراد موفق سرود تنها بودن خود را سردادهاند. هنري ديويد تورئو، براي مثال، ميگويد: «من تنها بودن را در بيشتر مواقع زندگي بيضرر ميدانم. در همراهي ديگران بودن حتي با بهترين افراد، خيلي زود ملالآور ميشود. من دوست دارم تنها باشم. من هرگز همراهي پيدا نکردم که همچون تنهايي قابل دوستي باشد.»
اين منجر به اين سوال بسيار مهم ميشود: آيا ميتوان از سپري کردن زمان زيادي در تنهايي لذت برد؟ اگر نميتوانيد، اين احتمالاً نشانهي آن است که شما نميتوانيد کيفيت را در شخصيت خود کشف کنيد. به عبارت ديگر، شما داراي عزت نفس پايين، حسي از احساس کم ارزش و نالايق بودن همراه خود هستيد. البته، دوست نداشتن خود در کل ميتواند يک مانع بزرگ براي لذت بردن از زندگي باشد.
اگر ميخواهيد بر هنر خوشبخت بودن به هنگام تنهايي تسلط داشته باشيد، بايد با اين حقيقت کنار بياييد که خلوت کردن مترادف با بيکس بودن نيست. دو بخش براي تنها بودن وجود دارد. بخش دردناک بيکس بودن است که به عوارض مرتبط با خستگي همچون اضطراب و ناراحتي انسان منتهي ميشود. خود اين عوارض ميتوانند به بيماريهايي همچون سردرد، خواب بيش از حد، بيخوابي و افسردگي منتهي شوند. در بدترين حالت، افراد خودکشي ميکنند.
بخش ديگر تنها بودن بخش خوشايندي است که به خلوت کردن معروف است. خلوت کردن با خود موقعيتي براي درگير شدن در بسياري از فعاليتهاي خوشحالکنندهاي است که از آنها ميتوان فقط در تنهايي لذت برد. اگرچه بيکس بودن ميتواند به معني افسردگي و ناراحتي باشد، خلوت کردن ميتواند به معني رضايت و حتي شعف و خوشحالي باشد. «خلوت کردن ما را نسبت به خود سختتر و نسبت به ديگران نرمتر ميکند.» اين جملهي فردريک نيچه است. نيچه در ادامه ميگويد: «خلوت کردن با خود شخصيت ما را بهبود ميبخشد.»
متاسفانه، بيشتر افراد بخش خوشايند تنها بودن و امتيازاتي را که براي ما به همراه دارد، هرگز کشف نميکنند. برخي افراد هميشه حتي در ميان جمعيت نيز احساس تنهايي ميکنند. بسياري از افراد تنها براي کسب تائيد و نه تشخيص اين موضوع که کسب تائيد حقيقي فقط از درون انسان برميخيزد، به ديگران رجوع ميکنند. به همين دليل، نويسندهي روسي آنتوان چخوف هشدار ميدهد که: «اگر از تنهايي ميترسيد، ازدواج نکنيد.»
با در نظر گرفتن تمامي جوانب، اگر فقط از حضور در کنار ديگران خوشحال ميشويد و نميتوانيد تنها باشيد- پس فرد بسيار خوشبختي نيستيد. تنهايي وقتي در کنار ديگران هستيد، فقدان ارتباط با ديگران و به طرز مشابهي، وقتي با خود تنها هستيد، فقدان ارتباط با خود است. تصادفاً اگر خود را دوست نداريد، چرا از ديگران انتظار داريد شما را دوست داشته باشند؟
براي غلبه بر تنهايي (بيکس بودن)، ما بايد ياد بگيريم که چگونه زمان خود را در تنهايي با خلاقيت بگذرانيم. اکثر ما در جستجوي کمي هيجان براي فرار از دلزدگي و کسالتبار بودن بيشتر درون خودمان به سوي اجتماع- در خيلي از مواقع اجتماعي ملالآور- فرار ميکنيم. ما همچنين به سوي جامعه فرار ميکنيم چون از تنها بودن ميترسيم. با اين حال، بسياري از ما در نهايت از حضور در يک جمع احساس تنهايي بيشتري ميکنيم تا زماني که تنها هستيم.
دو روش براي واکنش به هنگام احساس تنهايي وجود دارد. يک واکنش به انفعال ناشي از ناراحتي معروف است. اين واکنش شامل گريه کردن، خوردن بيش از حد، خوابيدن و احساس تاسف براي خود است. اين واکنش طبيعتاً نتيجهي عزت نفس پايين و فقدان اهداف مشخص براي رفع تنهايي خود است.
روشهاي ناسالم ديگر براي رفع تنهايي، نشئه شدن، مست کردن، قماربازي و خريد کردن است. در کوتاه مدت، اينها ظاهراً به برطرف کردن تنهايي کمک ميکنند. در بلند مدت، اما، آنها مهارتهاي اجتماعي، شکلگيري روابط نزديک يا ايجاد عزت نفس بالا را ارتقاء نميبخشد.
واکنش ديگر به تنهايي انجام اعمال و کارهاي خلاقانه است. اين بايد شامل فعاليتهاي منفردي همچون خواندن، نوشتن نامه، مطالعه کردن، گوش دادن به موسيقي، کار بر روي يک عادت، نواختن ابزارآلات موسيقي و تفکر کردن باشد. شما خواهيد فهميد که تنها بودن فرايند رشد، کشف و عشق به خود است. علاوه بر اين، سپري کردن زمان در تنهايي لذت ناشي از بودن در کنار دوستانتان را افزايش ميدهد.
به اين دليل، وقتي که مجبور به خلوت کردن با خود هستيد، از آن لذت نميبريد. خلوت کردن با خود را وقتي که نيست، جستجو کنيد. شما خواهيد فهميد که خود را وقتي دوست خواهيد داشت که مجبور شويد خود را بهتر بشناسيد. وقتي ياد گرفتيد که از همراهي خود لذت ببريد، بهشتي را کشف خواهيد کرد که به دنبال آن بوديد و به تمامي شعف و خوشحالي که ميخواهيد، دست پيدا ميکنيد.