درس زندگي 39
همهي آدمهاي اين جهان- از جمله شما و من- خودخواه هستند
همانطور که انتظار ميرود، اکثريت مطلق افراد بر روي اين کرهي خاکي خود را کمتر خودخواه در مقايسه با ميانگين افراد ميبينند. با اين حال، با بررسي دقيق اين ادعاي آنها چندان درست نيست. اگر اندازهگيري خودخواهي انسانها ممکن بود، حدود نيمي از افراد خودخواهتر از ميانگين افراد و حدود نيمي ديگر از افراد هم کمتر خودخواهتر بودند. نکته اينجاست که براي اکثر افراد کمتر خودخواه بودن در مقايسه با ميانگين افراد غيرممکن است. با اين وجود، هيچ نيازي به اندازهگيري خودخواهي نيست. حقيقت اين است که همهي افرادي که در اين جهان زندگي ميکنند- از جمله شما و من- خودخواه هستند.
برخي افراد ممکن است با اين ايده که آنها همچون تمامي انسانهاي ديگر بر روي اين کرهي خاکي خودخواه هستند، مشکل داشته باشند. ما دوست داريم فکر کنيم که افراد از خود گذشته و خودخواه در دو سوي يک بام قرار دارند. بسياري از ما دوست داريم ديگران به ما عنوان انسانهاي فداکار و نه خودخواه فکر کنند. علاوه بر اين، بايد اضافه کنم که بيشتر ما- جدا از خودخواهيها و خودپسنديهاي خودمان- دوست داريم ديگران کمتر خودخواه باشند.
آيا تا به حال متوجه شدهايد که افراد خاصي شما را نه به خاطر خود شما بلکه براي فراموشي آنچه که آنها از شما ميخواهند، خودخواه مينامند؟ يک سوال جدي در اينجا مطرح ميشود. سوال اين است: هر وقت آنها در تلاش براي بدست آوردن چيزي از شما، شما را خودخواه مينامند، چه چيزي به آنها انگيزه ميدهد؟ مشخصاً، انگيزهي آنها چيزي غير از خودخواهيشان نيست. اسکار وايلد اين نکته را بسيار فصيحتر از من با اين عبارت کلاسيک بيان کرده است: «خودخواهي زندگي کردن همانطور که ما دوست داريم زندگي کنيم، نيست؛ خودخواهي خواستن از ديگران براي زندگي کردن مطابق با روشي است که ما ميخواهيم زندگي کنيم.»
بر خلاف باور عموم، هر وقت کارهايي براي ديگران انجام ميدهيم، انگيزهي آن خودخواهي خودمان است. انسان فرزانهي ناشناسي نوعدوستي را اينگونه تعريف ميکند: «هنر انجام کارهاي خودخواهانه به دلايل خودخواهانه.» به عبارت ديگر، همهي ما به شيوهاي که به خود خدمت ميکنيم بخشنده هستيم.
براي مثال، من پول به خيريهها و بانکهاي غذا به دور از خودخواهي و نه فداکاري پرداخت ميکنم. من اين بخششها را انجام ميدهم چون ميخواهم جهان برايم بهتر کار کند. علاوه بر اين، من از بخشيدن به ديگران احساس خوبي ميکنم. من با خودخواه بودن خود هدايت ميشوم تا جهان را وادار سازم در بلند مدت بهتر برايم کار کند. هيچ چيز فداکارانهاي دربارهي بخشندگي من وجود ندارد.
ما ميتوانيم به تعريفهاي فرهنگ لغت از «خودخواهي» و «ازخودگذشتگي» مراجعه کنيم تا اين موضوع را در مسير صحيحي پيش ببريم. «ازخودگذشتگي» غالباً اينگونه تعريف ميشود: «داشتن، نشان دادن يا برانگيخته شدن بدون هيچ دلمشغولي براي خود.» مشخصاً بر اساس اين تعريف، هيچکس با يک ذهن سالم ازخودگذشته نيست. نداشتن هيچ دلمشغولي براي خود نشانهي بيماري ذهني شديد است. اگر ازخودگذشته بوديم، تا اين حد به خريدن آپارتمان يا ماشين يا لباس سفت نميچسبيديم. ما ميگوييم: «بدون شک ميليونها نفر در سراسر جهان وجود دارند که به اين وسايل بيشتر از من نياز دارند. از آنجايي که من خيلي مهربان و فداکار هستم، بهتر است آن را به يکي از آنها واگذار کنم.»
به همين روش، فرهنگهاي لغت غالباً کلمهي «خودخواه» را «نگرانِ خود بودن يا پرداختن فقط به خود» تعريف ميکنند. بنابراين، هر کسي با ذهن سالم بر روي اين کرهي خاکي بايد خودخواه باشد. لُپ مطلب اين است که در يک سطح يا سطوح ديگر، همهي ما عمدتاً نگران خود هستيم يا فقط به خود ميپردازيم. وقتي کارها را براي ديگران انجام ميدهيم، ما در نهايت آن کارها را براي خود انجام ميدهيم. انگيزهي ما براي انجام اعمال خوب براي ديگران ميتواند اجتناب از گناه، داشتن احساس خوب دربارهي خود، وادار کردن ديگران به دوست داشتن بيشتر ما يا رفتن به بهشت باشد.
الان قاطي نکنيد. خودخواهي شما نه بد است و نه خوب. آن را همانطور که است، بپذيريد. مطمئن شويد که خودخواهي شما معقول و منطقي و نه غيرمنطقي است. عمل کردن با اين ديدگاه که «اين دنياي من است. همه چيز در دنيا به من، خود من و فقط من مربوط است»، احتمالاً خود را به صورت خودخواهي غيرمنطقي نشان ميدهد که در نهايت بيشتر افراد از شما اجتناب و دوري ميکنند.
در مقابل، جدا از خودخواهي منطقي، شما ميتوانيد مهربان، آرام و باوقار، بخشنده و ملاحظهکار باشيد. يک انسان نيکوکار خوب بودن داراي اثر مثبتي بر رفاه و آسايش شماست. شما احساس خوبي از خود خواهيد داشت، افراد با صفات و ويژگيهاي خوب ميخواهند دوستان شما باشند و جهان در نهايت بهتر کار خواهد کرد. بهتر از تمامي اينها، شما احتمالاً در بهشت ساکن خواهيد شد.