درس زندگي 47
مراقب کارشناسان باشيد- به ويژه آنهايي که داراي بيشترين دانش و تجربه هستند
وقتي باورهاي خود را به چالش ميکشيد، چرا باورهاي خود را دربارهي خبرههاي اين دنيا به چالش نکشيد؟ مرعوب شدن توسط افرادي که داراي تجربه و صلاحيت بيشتري در مقايسه با شما هستند، ساده است.
آنچه کارشناسان و خبرههاي اين جهان حقيقتاً در آن خبره هستند ايجاد شرايطي بزرگ براي چرايي عدم تاثيرگذاري يا فقدان کارکرد چيزي است. آنها افراد بسياري را در اين مسير متقاعد ميکنند چون در قبولاندن بحثهاي موثر خوب و ماهر هستند. مشکل اين است که آنها به آنچه که ميتواند کار کند يا اثرگذار باشد، توجهي نميکنند.
الان تجربهاي که اخيراً داشتم به ذهنم آمد. مدت کوتاهي بعد از آنکه کتاب «چگونه به خوشبختي و آزادي در بازنشستگي برسيم» را کامل کردم، دستنوشتهاي از آن را براي بيست و پنج ناشر مطرح آمريکايي و ده ناشر انگليسي فرستادم. فکر ميکردم که هيچ مشکلي با هيچ ناشري در چاپ اين کتاب نداشته باشم، اما عکس آن رخ داد.
در کمال شگفتي من، تمامي بيست و پنج ناشر آمريکايي و ده ناشر انگليسي که دستنوشتهي من را دريافت کردند احساس ميکردند هيچ بازاري براي کتابهايي دربارهي بازنشستگي وجود ندارد يا اگر وجود دارد، بازار پر از کتابهاي مشابه است. در آن زمان من تخمين زدم که بيش از يکصد تا دويست کتاب دربارهي بازنشستگي به زبان انگليسي منتشر شده و احتمالاً کتابهاي بسيار بيشتري نيز در راه است.
عليرغم منفيبافيهاي ناشرين بزرگ دربارهي بازار بالقوه براي کتابهاي با موضوع بازنشستگي، من بعد از آنکه انتشارات تِن اسپيد موافقت کرد تا توزيع کتاب را در ايالات متحدهي آمريکا به عهده بگيرد، تصميم گرفتم خود کتاب را به چاپ برسانم. من احساس ميکردم که احتمالاً بهترين کتاب جهان را دربارهي جنبههاي شخصي بازنشستگي نوشتهام و اين کتاب در نهايت راه خود را در بازار از طريق تبليغ شفاهي باز ميکند.
همانطور که بعدها مشخص شد، اين که من مرعوب نظرات کارشناسان در مورد کتابم نشدم، جوابگوي پذيرفتن خطر مالي چاپ اين کتاب شد. کتاب «چگونه به خوشبختي و آزادي در بازنشستگي برسيم» الان بيش از 77000 نسخه فروخته است و داراي هفت ناشر خارجي است. در عين حال، با توجه به اينکه من کانادايي هستم، رضايت بسياري را از مشاهدهي فروش خوب کتاب در بازار ايالات متحدهي آمريکا بدست آوردم در حاليکه بسياري از ناشران آمريکايي فکر ميکردند اين کتاب هيچ پتانسيلي براي فروش ندارد.
يک نکتهي اخلاقي در ارتباط با تجربهي فوقالذکر وجود دارد- توجه بيش از حد به نظر کارشناسان! از آنجايي که بيشتر «کارشناسان» ابداً و اصلاً حتي خود هم نميدانند چه چيزهاي مبتکرانه و خلاقانهاي در شاخهي تخصصيشان وجود دارد که برايشان کارگر و موثر خواهد افتاد، چرا نبايد برخي احتمالها را در نظر نگرفت و به آنچه را که آنها ميگويند، بياعتنايي نکرد. در حقيقت، چون شما يک تازه وارد جديد هستيد، عاقلانه آن است تا به نظر کارشناسان حتي اگر آنها به مدت سي و پنج سال در شاخهي خاصي بودهاند، گوش ندهيم.
تجربههاي شخصي من به من آموخته است که مواظب افرادي باشم که سعي ميکنند من را با دانش گستردهي خود از حرفه و مهارتهايشان تحت تاثير قرار بدهند. افرادي که گلوي خود را پاره ميکنند که آنها بيش از هر کس ديگري ميدانند- چون براي سالهاي متمادي در آن شاخهي خاص فعاليت کردهاند غالباً افرادي هستند که خيلي زياد نميدانند. احتمالاً به اين دليل است که آنها به کار با ارزش و مفيدتري نقل مکان نکردهاند.
من فهميدهام که غالباً بهترين کارم «غيرمنطقي» بودن و عدم توجه به حرفهاي «کارشناسان» است. به جاي آن، من براي خود آنچه را که ميتوانم انجام دهم و آنچه را که نميتوانم در يک شاخهي خاص انجام دهم، پيدا ميکنم. لُپ کلام اين است که افرادي که به موفقيت خلاقانه ميرسند دوست دارند با ترسهايشان روبرو شوند و خطراتي را بپذيرند که ديگران- حتي کارشناسان- حاضر به پذيرش آن نيستند. رابرت هينلين در اينباره اظهار ميدارد: «هميشه به نظر کارشناسان گوش کنيد. آنها به شما آنچه را که نميتوانيد انجام دهيد و چرايي آن را خواهند گفت. سپس همان را انجام دهيد.»
صرفنظر از دانش محدود خود- خود را به کارشناسان تسليم نکنيد. هنري کيسنجر خاطر نشان ميکند: «مسئوليت کارشناس عمل کردن به چيزهاي آشناست. و مسئوليت رهبر فراتر رفتن از آن است.» مهم نيست ويژگيها و خصلتهاي افراد کارشناس چقدر تاثيرگذار است، اجازه دادن به کارشناسان براي گرفتن تصميم مهم براي شما احمقانه است. برنامهريزان مالي، بانکداران، پزشکان و مشاوران املاک ممکن است اطلاعات زيادي دربارهي زمينههاي کاري خود داشته باشند. اما آنها دربارهي اينکه اهداف، تواناييها، آرزوها و روياهايتان چگونه با تصوير بزرگتري از عالم تناسب پيدا ميکند، چه چيزي ميدانند؟