درس زندگي 93
بهتر آنست که کمالگرايي را براي تعقيب انسانهاي نادان اين دنيا باقي بگذاريم
براي داشتن يک زندگي کامل، آرام، رضايتبخش و همراه با خوشبختي، شما بايد بر روي کارهايي تمرکز کنيد که برايتان حقيقتاً از اهميت برخوردار هستند. با اين حال، در اينجا به احتياط نياز است. نه فقط ارزشمندترين کارها ارزش خوب انجام دادن را ندارند، بلکه همهي کارهايي که ارزش خوب انجام دادن را دارند ارزش بارها انجام دادن را ندارند. اين متفاوت از پختن يک غذاي خوب نيست. کارهاي مهم نه بايد کم و نه بايد زياد انجام شوند.
بسياري از افراد براي رسيدن به کمالگرايي تلاش ميکنند که نخستين پلهي نردباني است که به شکست ميانجامد. انجام کارها با داشتن ايدهي کمالگرايي در ذهن شامل تلاش براي رسيدن به آن چيزي است که نميتوان انجام داد. اين کمالگرايي هميشه به استفادهي غيرموثر و ناکارآمد از منابع محدود خود فرد منجر ميشود. علاوه بر اين، نتايج آن نيز غالباً در بهترين حالت قابل ترديد است.
بهترين بودن آن چيزي است که شما بايد براي دستيابي به آن تلاش کنيد با توجه به اين حقيقت که کمالگرايي و بهترين بودن در هر کاري بسيار از هم متفاوت هستند. انجام کارها به بهترين شکل ممکن به معني نهايت تلاش خود را کردن با زمان، انرژي و ساير منابع موجود است. اين به نتايج کيفي منتهي ميشود که از طريق استفادهي موثر و کارا از منابع محدود بدست ميآيد.
به من اجازه دهيد مثالي از خود را به شما بگويم: وقتي من شروع به نوشتن کتاب پرفروشم «لذت کار نکردن» در اول ژانويهي سالي که نوشته شد کردم، به خودم تا 31 جولاي همان سال فرصت دادم تا نخستين پيشنويس کتاب را کامل کنم. بعد از پايان ضربالاجل، به خود يک ماه ديگر فرصت دادم تا چندين دوست درباره پيشنويس کتاب به من نظراتي را مطرح کنند و تغييراتي را پيشنهاد دهند.
بعد از ايجاد تمامي تغييرات مورد نظر در زمان موجود، من با خود قرار گذاشتم تا کتابم را تا 15 سپتامبر منتشر کنم. با حفظ اين ضربالاجل، من ميتوانستم کتاب را از پيش به بازار رقابتي کتاب معرفي کنم و قبل از فصل خريد کريسمس، تبليغات بيشتري بر روي آن انجام دهم تا فروش بيشتري داشته باشد.
بعد از آنکه 30000 نسخه از کتاب به فروش رفت و به مدت سه سال پشت سر هم به عنوان يکي از پرفروشترين کتابهاي کانادا شناخته شد، من تصميم گرفتم کتاب را به روز کنم. اين بار، از نسخهي بهروز شدهي برنامهي پردازشگر کلمات خود استفاده کردم که در نسخهي جديد داراي تصحيحکنندهي املاي کلمات بود. در کمال شگفتيام، ويرايش اوليهي کتاب داراي 150 اشتباه املايي بود. آيا اين اشتباهات املايي به فروش لطمه زده بود؟ آنچه که تقريباً ميتوانم بگويم اين است که نه خيلي زياد و شايد هم اصلاً نه.
نکته در اينجا اين است که اگر من ميخواستم همه چيز در کتابم کامل باشد، همچنان براي 15 سال آينده بايد بر روي آن کار ميکردم. از سويي ديگر، نوشتن کتاب و انتشار آن توسط خود- حتي اگرچه اين کتاب از نقطهي کمال مطلوب من دور بود- به من اجازه داد تا کتابي را روانهي بازار کنم که به يک کتاب پرفروش در سطح بينالمللي تبديل شد و براي من درآمد خوبي را براي 15 سال بعد به جا گذاشت.
ممکن است براي خيليها تعجبآور باشد اما رفتن به دنبال کمالگرايي در پروژههاي مهم همچون پيشپاافتادگي مضر است. هر دو منجر به نارضايتي، ناخرسندي و فقدان موفقيت حقيقي ميشوند. دونالد کندي در اينباره اظهار ميدارد: «بسياري از افراد مايوس و سرخورده در گوشهي خيابان جايي ايستادهاند و منتظر اتوبوسي با علامت «کمالگرايي» هستند.»
همچون هر کس ديگري در اين جهان، شما ممکن است گهگاهي دچار ويروس کمالگرايي شويد. به ياد داشته باشيد که هيچ کتاب کاملاً منتشر شدهاي، هيچ غذاي کاملاً آماده شدهاي، هيچ گزارش کاملاً نوشته شدهاي يا هيچ مشتري کاملاً راضي وجود ندارد. شما بايد در برابر خواستهي رسيدن به کمالگرايي در هر بخشي از زندگي خود درست همانطور که در مقابل خواستهي پيشپا افتاده بودن در انجام کارهاي مهم خود مقاومت ميکنيد، ايستادگي کنيد. شما نبايد اين احساس را داشته باشيد که گويي در درست انجام دادن کارها شکست خوردهايد يا در آنچه که ديگران ممکن است به آن برسند، عقب ماندهايد.
نکتهي کليدي در اينجا تلاش براي بهترين بودن است که جايي بين پيشپا افتاده بودن و کمالگرايي قرار دارد. شما بايد تصميم بگيريد که بهترين بودن در کجا قرار ميگيرد. بهترين بودن اگر با مسامحه بيان شود، انجام بهترين تلاش خود با زمان، انرژي و ساير منابع موجود است. با اين حال، در ذهن بسپاريد که شما مجبور نيستيد تا هر کاري را بدون نقص انجام دهيد تا کاملاً موفق باشيد.
بهتر آنست کمالگرايي را براي تعقيب انسانهاي نادان اين دنيا باقي بگذاريم. به شکل متناقضي، تنها چيزي که بسياري افراد را از حقيقتاً خوب بودن در يک فعاليت مرتبط با کار يا بازي جدا ميکند، تلاش آنها براي خيلي خوب بودن در آن فعاليت است. مشخصاً، هيچ چيز به جز تلاش براي زندگي با استاندارد غير قابل دسترس کمالگرايي نميتواند به هدر دادن بيشتر روح و روان انسان منجر شود.