درس زندگي 95
اگر شما آن فردي که نبايد باشيد، هستيد، پس آن فردي که حقيقتاً بايد باشيد، نيستيد
در خلال زندگيهاي خود، همهي ما تحت تاثير چند انگيزهي نوعاً انساني قرار ميگيريم. يکي از اين انگيزهها اشتياق ما براي آزادي است. آزادي که بيشتر ما در جستجوي آن هستيم آزادي خود بودن است- آزادي براي انجام هر آنچه که ما حقيقتاً ميخواهيم و نه آنچه که ديگران براي ما ميخواهند. متاسفانه، بيشتر مواقع ما براي رضايت ديگران کارها را انجام ميدهيم- تا توسط ديگران پذيرفته شويم- به جاي آنکه براي راضي کردن خود زندگي کنيم.
در تلاش براي راضي نگه داشتن ديگران، بيشتر افراد تلاش ميکنند تا با جمع سازگار شوند. شايد شما يکي از اين افراد هستيد. شما ممکن است به راحتي از اين موضوع آگاه باشيد که جزو اکثريت بالاي افرادي قرار داريد که از تودهي مردم جدا از از اينکه به کجا ميروند، پيروي ميکنيد. وراي اينها، پيروي کردن از عامهي مردم آسانتر از متفاوت فکر کردن و انجام کارها به تنهايي است.
با اين حال، شما هميشه از عامهي مردم با مسئوليت خود پيروي خواهيد کرد. مشکل تودهي مردم اين است که آنها گهگاهي حملاتي را شروع ميکنند که متوقف کردن آنها سخت است. و زماني که يک فرد از ميان آنها باعث صدمه و آسيب زيادي ميشود، هيچکدام از اعضاي آن مسئوليت چنين چيزي را نميپذيرد.
مشخصاً، افراد بسيار کمي در اين دنيا وجود دارند که براي خود فکر کنند. به جاي آنکه به خلاقيت و خرد و بينش درونيشان اجازه دهند تا زندگيهايشان را اداره کند، آنها آنچه را که ديگران انجام ميدهند، انتخاب ميکنند. شما مجبور نيستيد يکي از اين افراد باشيد. به عنوان يک انسان فعال و با فکر خلاقانه، شما بايد تشخيص بدهيد که بر خلاف باور عموم، شما هميشه داراي جايگزيني براي پيروي از عامه هستيد. در حاليکه عامه در يک جهت حرکت ميکند، شما ميتوانيد در چند جهت ديگر حرکت کنيد.
پيروي از اکثريت هميشه منجر به رسيدن به مکانهايي که ارزش رفتن دارد، نميشود. پس چرا زمان، انرژي و پول خود را براي انجام کارهايي هدر کنيم که حقيقتاً به آنها نياز نداريم و ممکن است حتي از آن لذت نيز نبريم؟ برخي کارها مهم هستند و برخي ديگر نه. برخي کارها ظاهراً مهم هستند چون جامعه، موسسات آموزشي و آگهيکنندگان مردم را شستشوي مغزي دادهاند تا باور کنند که آن کارها مهم هستند. با بررسي دقيقتر، مشخص ميشود که بيشتر اين کارها هيچ ارتباطي با داشتن يک زندگي سالم و همراه با خوشبختي ندارند.
هر چقدر شما بيشتر آنچه را که تودهي مردم انجام ميدهند زير سوال ببريد، بيشتر خواهيد فهميد که روش «همه به اين شکل عمل ميکنند» روش تاثيرگذاري بر اين جهان نيست. در حاليکه پيوستن به تودهي مردم هميشه وسوسهبرانگيز است، هميشه به ياد داشته باشيد که شما داراي روياهاي هدفمند و کارهاي بسيار مهمتري براي انجام دادن هستيد.
بهتر آن است تا بالاي جمعيت بايستيد حتي اگر مجبور باشيد تنها بايستيد. هيچ روش بالاتري براي بدست آوردن احترام به خود و احترام به ديگران در اين دنيا وجود ندارد. آنچه را که درست است انجام دهيد حتي وقتي آنچه يک ميليون نفر ديگر در حال انجام دادن آن هستند، کار اشتباهي است. ساده و راحت اينکه حتي اگر يک ميليون نفر کار احمقانهاي را انجام ميدهند، اين کار همچنان احمقانه باقي ميماند.
در بهترين زمانها، رفتن به دنبال تائيد ديگران با رقابت با آنها يک بازي بدون نتيجه است. تحت تاثير ديگران و داراييهاي آنها قرار گرفتن باختن خود حقيقيمان است. يکي از مهمترين اهداف زندگي بايد اين باشد که خود و نه کس ديگري باشيم. وقتي از لئوناردو داوينچي سوال شد که بزرگترين موفقيت او در زندگي چه چيزي بوده است، او پاسخ داد: «لئوناردو داوينچي.» به طرز مشابهي، اساتيد ذن از ما نميخواهند تا چيزي يا کسي باشيم که نيستيم؛ به جايش، آنها از ما ميخواهند تا کاملتر از آن چيزي که هستيم، باشيم.
بودن کامل همچون همان کسي که هستيد به اين نياز دارد که بدانيد چه چيزهايي براي شما و فقط شما مهم است. شما بايد مطمئن شويد که انتخابهاي زندگيتان مال خود شماست. اي. اي. کامينگز در اينباره ميگويد: «کسي جز خود بودن در جهاني که نهايت تلاش خود را شب و روز انجام ميدهد تا شما را وادار کند شبيه ديگران باشيد- به معني سختترين مبارزهاي است که هر انسان ممکن است با آن روبرو شود و هرگز دست از مبارزه برندارد.»
با در نظر گرفتن تمامي جوانب، اگر شما آن فردي که نبايد باشيد، هستيد، پس آن فردي که حقيقتاً بايد باشيد، نيستيد. شما نميتوانيد با تبديل شدن به يک شخص «من- هم- نيز اين کار را انجام ميدهم» خود حقيقيتان باشيد. وقتي همچون ديگران ميشويد، ممکن است همچنين هيچکس نباشيد. وقتي شما به يک شخص «من متفاوت هستم» تبديل شديد، يک شخص شجاع و شگفت انگيز ميشويد- فردي که اهداف حقيقي زندگي خود را ميداند و در نهايت به آنها ميرسد.