راهزني كه زاهد شد

راهزني كه زاهد شد

«اي زاهد، صبر كن، صبر كن!»

اين صداي راهزني سنگ‌دل و خونخوار بود كه نام او لرزه به دلها مي‌انداخت. او كسي نبود جز راهزن معروف آنگوليمالا .

او قربانيان خود را پس از مرگ ذبح مي‌كرد و از انگشتهاي آنها براي خود گردنبند مي‌ساخت.

اكنون، اين راهزن قصي‌القلب در حاليكه شمشيري برّان در دست داشت، به دنبال بودا مي‌دويد. او دوان دوان به سمت بودا مي‌دويد و بودا نيز از او گريزان بود.

سرانجام راهزن عصباني شد و فرياد زد: «اي زاهد، بايست! حركت نكن! آزاري به تو نمي‌رسانم، فقط مي‌خواهم با تو صحبت كنم».

بودا سريعاً پاسخ داد: «من مي‌ايستم، به شرط آنكه تو نيز بايستي!»

وقتي راهزن با بودا به گفتگو نشست، چنان مجذوب سخنان او شد كه كاملاً منقلب شد. آن راهزن شرور و قصي‌القلب به يك مريد واقعي تبديل شد.

براي آشتي با خدا كافي است، همانجا كه هستيم، آرام بايستيم!

 

 

منبع " کتاب غذای روح ۲ با ترجمه دکتر آرام "

انتشارات تجسم خلاق

www.aram24.ir

 

 

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *