سلامت، بيماري و بهداشت در طب سنّتي

سلامت، بيماري و بهداشت در طب سنّتي
سلامت، موضوع مشترکي در بسياري از فرهنگ ها است. در واقع هر جامعه اي به عنوان بخشي از فرهنگ خود، مفهوم خاصي از سلامتي دارد. احتمالاً قديمي ترين تعريف سلامتي همان “بيمار نبودن” است.
اکثر انسان هاي اوّليه، پاکيزگي و بهداشت فردي را بيشتر به دلايل اعتقادي و ظاهراً به دليل اينکه در چشم خدايان خود پاک جلوه کنند، رعايت مي کردند. هزاران سال بيماري هاي همه گير (اپيدمي ها) به عنوان مکافات تبهکاري هاي بشر تلقي مي شدند و اين عقيده که بيماري ها، ناشي از عوامل طبيعي مانند آب و هوا و محيط فيزيکي است، بعدها و به مرور زمان به وجود آمد.

در ايران باستان هم وضع به همين منوال بود و اعتقاد به ارواح خبيثه تا حدودي به دوران ساسانيان نيز رخنه کرده بود، امّا فرضيه ي کاملي براي بيان بيماري ها به نظر نمي رسيد. با ظهور زرتشت و ايجاد مکاتب پزشکي، پيشرفت قابل ملاحظه اي در نگرش نسبت به علل بيماري ها و وضع بهداشت مردم ايجاد شد. تعليمات ديني که درباره ي پاکيزگي مطرح بود و اصولي که پيشگيري از بيماري ها را موجب مي شد، چنان آميزشي داشت که جدا ساختن آنها از يکديگر امکان پذير نبود. بدين جهت طب زرتشتي در زمينه ي بهداشت عمومي به عالي ترين حدّ دوران خود رسيده بود و پس از آن نيز همان طور که خواهيد ديد، اين راه توسط پزشکان طب سنّتي ادامه يافت.
نگرش پزشکي نوين به مقوله ي سلامت، بيماري و بهداشت

طبق آخرين تعريف سازمان بهداشت جهاني، سلامت عبارت است از “رفاه کامل جسمي، رواني و اجتماعي؛ داشتن يک زندگي از نظر اقتصادي و اجتماعي مثمرثمر و نه تنها بيمار يا معلول نبودن”. در مفهوم بوم شناختي(2) سلامت “نشانه ي نبودن درد و ناراحتي و تطابق و تنظيم مستمر با محيط زيست به منظور اطمينان از بهترين عملکرد” است.
امروزه سلامت را موضوعي چند بعدي مي دانند؛ ابعاد جسمي، رواني، اجتماعي، روحي، عاطفي، شغلي، سياسي، تغذيه اي، تشخيصي، درماني، محيط زيست و… با آنکه اين ابعاد به هم مربوطند، ولي هر يک ويژگي خود را دارند.
سلامتي و عوامل مؤثر بر آن، هم در درون شخص و هم در جامعه اي که او در آن زندگي مي کند، وجود دارد. از تعامل اين عوامل، سلامتي ارتقاء يا کاهش مي يابد. اين عوامل عبارتند از: وراثت، محيط زيست، شيوه زندگي، وضعيت اقتصادي- اجتماعي، خدمات بهداشتي و….
در تعاريف جديد، بهداشت “فرآيندي است که افراد را قادر مي سازد تا بر سلامت خود نظارت کنند و آن را بهبود بخشند”. با انجام برخي مداخلات از قبيل آموزش بهداشت، ايجاد تغيير در محيط زيست، مداخله هاي تغذيه اي، تغيير شيوه ي رفتار و زندگي مردم و امثال آن مي توان سطح بهداشت جامعه را ارتقا داد.
سازمان بهداشت جهاني (WHO) تعريفي براي بيماري ارايه نداده است، زيرا بيماري شامل اشکال متعدد با دامنه اي از حالات بدون نشانه ي باليني تا تظاهرات سخت است. ولي به نظر مي رسد ساده ترين تعريف بيماري اين است که “بيماري، نقطه ي مقابل سلامتي است”. در تعاريف ديگر “بيماري حالتي است که سلامت بدن کاهش يافته و از وضعيت سالم دور شده باشد و تغيير وضعيت بدن موجب قطع عملکرد و اعمال حياتي شود”. بيماري را “تنظيم بد عملکرد اندام هاي انساني در رابطه با محيط زيست” هم تعريف کرده اند.
سلامت و بيماري به دنبال هم قرار دارند و مرز مشخص و قاطعي بين آنها وجود ندارد. در طيف سلامت، پايين ترين نقطه، “مرگ” و بالاترين نقطه، “سلامت مثبت” استنگرش طب سنّتي به مقوله ي سلامت، بيماري و بهداشت

نگرش طب سنّتي به علم طب، در درجه ي اوّل نگرش پيشگيرانه و سپس درماني است. طب سنّتي با تقسيم بندي طب عملي به دو شاخه ي “حفظ الصّحه” و “علم العلاج”، جايگاه بهداشت را مقدّم بر درمان دانسته و با توجه به همين نگرش، با دقّت و توجه بسيار، تک تک مسايل مربوط به سلامت و بيماري را زير ذرّه بين خود قرار داده و در حدّ بضاعت خود، به توضيح هر يک پرداخته است. تعاريف برخي از پزشکان نامي طب سنتي در مورد سلامت و بيماري از اين قرار است:
ابن سينا:

سلامت سرشت يا حالتي است که در آن اعمال بدن به درستي سر مي زند… و نقطه ي مقابل آن بيماري است… دستور حفظ الصّحه (بهداشت) يعني اينکه چگونه بدن را نگهداريم و نگذاريم خللي در تندرستي ايجاد شود…. دستورات بهداشتي کاري نيست که بدن را در برابر مرگ بيمه کند يا آن را از گزند بيروني رهايي دهد يا طول عمر را چنان تأمين کند که آدمي آرزو دارد. بهداشت، پاسبان و نگهبان تن مي شود و مانع راه يافتن فساد به بدن مي گردد…. پس بهداشت براي آن است که تن انسان را تا مرگ طبيعي برساند و هنجاري هاي زندگي را نگهداري کند.
چُغميني(4):

صحّت بدن حالتي است که اعمال، سير طبيعي خود را دارا باشد و مرض، حالتي است که اعمال در مسير طبيعي نبوده و بي واسطه ضرر به افعال رسد.
سيّداسماعيل جرجاني:

تندرستي مطلق آن است که مزاج هر اندامي از اندام ها يکسان معتدل باشد، اعتدال خاصه که هر يک را هست…. و ترکيب اندام هاي مرکب همه درست باشد و اندام بدان عدد و آن اندازه و آن شکل باشد که بايد.
در ادامه، متون طب سنّتي در زمينه سلامت، بيماري و بهداشت مورد بررسي قرار مي گيرد. خوانندگان محترم با مطالعه ي دقيق اين قسمت متوجّه خواهند شد که چه ميزان مطالبي که امروزه در قالب طبّ نوين ارائه مي شود، وام گرفته از طب سنّتي گذشته است.
* (5) روند دانش طب بر اين است که هر حالتي از حالات تن و پايداري و دگرگوني آن حتماً داراي علّتي است. بيماري، حالتي است غيرطبيعي که در تن آدمي جاي مي گيرد و بدون شک، واکنش آسيبي است که از کنش اوّليه ي غيرطبيعي سرچشمه مي گيرد. اين کنش غيرطبيعي يا از مزاجي غيرطبيعي است يا از ترکيبي غيرطبيعي. پس عَرَض (روي آورد(6)) نيز چيزي است غيرطبيعي؛ چه روي آورد مخالف حالت طبيعي باشد، مانند احساس درد از بيماري قولنج و يا مناسب حالت طبيعي باشد، مثل سرخي گونه ي انسان در شخصي که به ذات الريه مبتلا شده است.
عرض را راهنما (دليل) نيز مي گويند، زيرا طبيب با مشاهده ي آن دليل، متوجّه علّت بيماري مي شود. در برخي حالات، عرض خود به خود مرض مي گردد. مانند سردردي که به خاطر تب باشد و اگر مدّت زيادي ادامه داشته و بيمار را رها نکند، خود به بيماري تبديل مي شود.
* براي بدن سه حالت وجود دارد که عبارتند از تندرستي، بيماري و حالت حدّ وسط يعني حالتي بين تندرستي و بيماري. تندرستي حالتي است که بدن انسان از حيث مزاج و ترکيب در چنان حالتي باشد که همه ي کنش هاي آن طبيعي باشد. بيماري، نقطه ي مقابل و مخالف حالت تندرستي است. حالت واسط تندرستي و بيماري آن است که در آن نه تندرستي کامل و نه بيماري کامل براي تن وجود دارد، مثل تن سالخوردگان، تازه شفايافتگان و نوزادان؛ يا اينکه بهبودي و بيماري در يک زمان با هم هستند، چنانکه اندامي سالم و اندام ديگر بيمار مي باشد؛ يا سلامتي و بيماري در يک اندام بوده، ولي نوع بيماري با هم متفاوت مي باشند. مثلاً اندام در شکل و هيئت سالم و در اندازه و وضع ناسالم باشد…
* بيماري بر دو نوع است: ساده و مرکّب. انواع ساده آن اختلال مزاج و ترکيب بدن است. نوع مرکّب در اثر اختلاط دو يا چند نابهنجاري است که باعث يک بيماري واحد مي شود:
الف- بيماري هاي ساده که خود شامل سه دسته هستند:
1- بيماري اندام هاي متشابه الاجزا که عبارتند از بيماري سوء مزاج.
2- بيماري اندام هاي ابزاري (مثل استخوان و غضروف).
3- بيماري هايي که به اندام هاي متشابه الاجزا و اندام هاي ابزاري آسيب مي رساند، ليکن عارضه اي که از آنها بر اندام ابزاري رخ مي دهد با عارضه اي که در اندام متشابه الاجزا به وجود مي آيد متفاوت است. مثلاً دررفتگي يک مفصل، عدم پيوستگي و اتّصال در آن مفصل است، بدون اينکه به هيچ يک از اجزاي سازنده ي آن مفصل صدمه اي وارد کند.
ب- بيماريهاي مرکّب چهار نوع است:
بيماري سرشتي (مادرزادي): که شامل چهار دسته هستند:
بيماري هاي شکلي: در اين نوع، شکل از حالت طبيعي خود خارج مي شود. مثلاً کاسه ي سر پهن شده يا اينکه معده در منتهاي درجه ي خود مدوّر شود يا سفيدي کره چشم از بين برود.
بيماري در مجاري: که شامل فراخي، تنگي و يا بند آمدن يک مجراست.
بيماري آوند و تجويف: مثل گشادشدن کيسه بيضه يا تنگ شدن معده.
بيماري سطح اندام ها: مثل از دست دادن زبري طبيعي در صاف شدن لايه ي مخاطي معده و روده يا از دست دادن صافي طبيعي.
بيماري اندازه: اندازه از حدّ طبيعي خود بزرگ تر باشد مثل پاغُر (داء الفيل)(7). اندازه از حدّ طبيعي خود کوچک تر باشد مثل کم گوشتي زبان و کره چشم.
بيماري عددي: پيدايش دوباره ي عضو: مثل انگشت زيادي يا برآمدن غده ميان گوشت و پوست.
نبود عضو يا برخي اعضا، مانند بي انگشتي.
بيماري وضعي: جدايي اندام از مفصل.
دررفتگي عضو بدون اينکه کنده شده باشد، مانند فتق امعائي.
حرکت غير ارادي عضو، مانند لرزش.
عدم تحرک عضو، مانند از کارافتادن مفاصل بر اثر بيماري نقرس يا بيماري افتادگي پلک.
حالت هاي شبيه بيماري: در اندام آدمي عوارضي به وجود مي آيد که به معني کامل، بيماري نيستند. اين عوارض با بيماري همراهند و آنها را نوعي بيماري مي شمارند. اين حالات، به زيبايي جسم و شکل ظاهري آن مربوط مي شوند، مانند:
بيماري هاي مو: پراکندگي، ريزش، کندي رشد، شکستگي نوک، باريکي بيش از حد، سپيد شدن….
بيماري هاي رنگ: در اثر سوء مزاج، در اثر تابش خورشيد و سرما و باد، به وجود آمدن عوارضي مانند لکه هاي سياه، خال يا کک مک، و يا آثاري که پس از شفا يافتن بيماري هايي مانند آبله به جا مي ماند.
بوي نامطبوع بدن
تغيير چهره: چاق شدن و لاغر شدن بيش از حد
* مراحل بيماري: هر بيماري چهار مرحله دارد: شروع بيماري، افزايش بيماري، افزايش زياد (بيش از اندازه) و پايان بيماري.
سلامتي، جدا از اين مراحل چهار گانه است. به اين صورت که پيش از پديدارشدن بيماري و بعد از مرحله ي نهايي آن، حالت بيماري پايدار نيست. هر بيماري شروع و پاياني دارد. ابتداي بيماري زماني است که بيماري شروع شده و بدون اينکه زياد شود، به طور يکنواخت ادامه دارد. زمان زياد شدن بيماري هنگامي است که شدّت بيماري پي درپي رو به افزايش است. زمان نهايي وقتي است که همه ي اجزاي بيماري در يک حالت مانده و بيماري پيشرفت نمي کند (بيشتر نمي شود). کاهش بيماري زماني است که بيماري رو به کاهش است و هر قدر بيشتر کم شود، پايين آمدن بيشتر معلوم مي شود. به اين چهار مرحله که مدت بيماري را نشان مي دهد، “اوقات کلي” و هر يک از اين مراحل جداگانه را “اوقات جزئي” گويند.

* نامگذاري بيماري ها: هر بيماري با عضوي که به آن مبتلا است، نامگذاري مي شود:
– برخي بيماري ها که مربوط به اندام خاصي هستند، با نام اندام ذکر مي شود، مثل: ذات الريه، ذات الجنب.
– برخي بر اثر تأثيراتي که دارند نامگذاري مي شوند مانند: بيماري صرع.
– گاه نام بيماري متناسب با علت بيماري است مانند: بيماري سودايي.
– دسته ي ديگر نيز به دليل شباهت بيماري نامگذاري مي شود مثل: جذام (داءالاسد) و پاغر (داءالفيل).
– بيماري هايي نيز وجود دارند که نام آنها از نام اوّلين کسي که به آن مبتلا شده گرفته مي شود مانند: قرحه ي طيلاني که به شخصي به اسم طيلانس منسوب شده است.
– نام برخي از بيماري ها به شهري که آن بيماري در آنجا بسيار اتفاق مي افتد منسوب مي شود؛ مثل قرحه ي بلخي.
– گاهي بيماري به نام مشهورترين شخصي که آن را به خوبي مالجه کرده است، نسبت داده مي شود؛ مثل قرحه سيروتي.

* حالات بدن از حيث سلامت و عدم سلامت در شش مرحله است. حالات مختلف بدن از سلامت کامل تا نهايت بيماري عبارتند از:
1- سلامت کامل بدن.
2- بدن سالم است ولي نه بطور کامل.
3- بدن در حالتي است که نه سالم است و نه بيمار.
4- آمادگي بدن براي سلامت.
5- عدم بيماري کامل بدن.
6- نهايت بيماري.

* هر نوع از بيماري ها دو درجه دارد:
بيماري رام (مسلم) است يعني در معالجه ي آن مانعي وجود ندارد.
بيماري سرکش (غيرمسلم) است يعني مانعي براي رفع بيماري است.
بدان هر بيماري اي که با مزاج و سن شخص و فصل هماهنگ باشد، خطرش کمتر از آن بيماري است که با مزاج و فصل و سن شخص مناسب نيست. اين را هم بدان که بيماري هاي موسمي که ويژه فصلي از فصول سال هستند، انتظار مي رود که در اوايل فصل ظاهر شوند.
با نگاه به گذشته و مروري بر منابع طب سنّتي به نکات ارزنده اي دست خواهيم يافت؛ از جمله اينکه طب سنّتي مراحل پيشگيري اوّليه (ارتقاء بهداشت)، ثانويه (تشخيص و درمان بيماري ها) و ثالثيه (بازتواني) را در سير بيماري ها به خوبي مي شناخته و به کار مي برده است؛ گروه هاي آسيب پذير جامعه را مشخص کرده است؛ با توجه به ساختمان سني جامعه نيازهاي هر يک از گروه هاي سني را تعيين مي کند؛ با توجه به ساختمان جنسي جامعه نيازهاي اختصاصي زنان و مردان را برشمرده است؛ با توجّه به وضعيّت جغرافيايي و محل سکونت افراد به توضيح نيازهاي هر منطقه مي پردازد؛ طيف سلامت را در شش مرحله تقسيم بندي کرده و عوامل مؤثر بر سلامت و نقش هر يک را بر سلامت تعيين کرده است؛ علل ايجاد بيماري و نحوه اثر هر کدام را روي افراد توضيح داده و با انجام برنامه هاي متعدّد سعي کرده تا با تأکيد بر روش پيشگيري، به فرد اجازه ندهد تا به مرحله بيماري برسد. چنانچه فرد به بيماري دچار شد، ابزارهاي لازم جهت تشخيص بيماري ها را در اختيار طبيب قرار مي دهد، مراحل بيماري و انواع بيماري ها را از جهات مختلف تقسيم بندي مي کند و روش درمان هر بيماري را ذکر مي کند.
به طور کلي در طب سنّتي سعي بر اين است تا با ارتقا سطح آگاهي مردم در زمينه بهداشت و سلامت و ارايه ي الگوهاي عملکردي مناسب (ارائه ي الگوي تغذيه صحيح، استحمام، خواب و بيداري…)، نگرش جامعه به سمت و سوي مناسبي سوق داده شود تا با بهبود عملکرد مردم از اين طريق، هر چه بيشتر به هدف نهايي نزديک شويم.
منبع :راسخون

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *