شخصیت

شخصیت
در تعریف شخصیت می توان گفت که شخصیت،الگوهای معینی از رفتارو شیوه های تفکر است که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می کنند.هنگامی که درباره رفتار بحث می کنیم به شخصیت اجتماعی اشاره داریم،یعنی به آن قسمت از “شخص” که دیگران میبینند ومی شنوند،همان تصویری که شخص از خودش به دنیا عرضه می کند.شخصیت اجتماعی هر کس شامل حرکات واطوار ظاهری(مثل طرز سخن گفتن ونحوه را رفتن)،خلق وخوی کلی(یعنی روی هم رفته خوش خلق یا بدخلق بودن)ونحوه واکنش در برابر شرایط تهدید کننده وهمچنین نگرشهای مشاهده شده وبسیاری از واکنشهای دیگروی است.با این حال، شخصیت دارای جنبه خصوصی ونا آشکاری نیز می باشد.جنبه خصوصی شخصیت شامل تخیلات،تفکراتوتجاربی است که شخص نمی خواهد دیگران را در انها سهیم کند.از ان جایی که شخصیت خصوصی به دشواری قابل مطالعه است لذا روان شناسان توجه خود را به مطالعه شخصیت اجتماعی متمرکز کرده اند.(اتکینسون،واتکینسون وهیلگارد،محمد نقی براهنی وهمکاران،١۳٧٣ ص ٧۳).
تعریف اختلالهای شخصیت
اختلالهای شخصیت،الگوهای صفات دیرپا،ناسازگار و غیرقابل انعطاف هستند وشخص را از عملکرد درست در جامعه باز می دارند رفتار شخص غالبا روابط اجتماعی وی را مختل می سازد. اختلالات شخصیت شامل انواع گوناگون است.( لیندالیل،نباب وگاهان،١٣٧۴ ص٢۰١ ) .
اختلالهای شخصیت،الگوهای غیر انطباقی نافذ و مستمر رفتار که عمیقا جا افتاده اند وقابل انتساب به اختلالات محور1 واختلالات محور3 ، یا مشکلات نقش فرهنگی نمی باشد.انها اختلالات صفات هستند تا حالات.

صفات غیر انطباقی ممکن است رفتاری،هیجانی،شناختی،ادراکی یا روان پویایی باشد.( کاپلان وسادوک ،پورافکاری،١٣٧٢ ص٢٧۵ ).
افرادی که دارای اختلالات شخصیت می باشند دارای علائمی که برای خودشان ناراحت کننده باشد،نیستند. در اصطلاح شناسی وروانکاوی،آنها دارای نوروزمنش character nevrosis هستندونه یک نوروز علامت دارsymptom nevrosis .
مشخصه اختلال شخصیت،مادام العمر بودن آن، رفتار تکراری ونابهنجار واغلب ناکام کننده خود فرد اﺴت ومعمولا علائم جنسی وروانى وناراحتی با ان همراه نیست.افرادی که اختلال شخصیت دارند، معمولا بدون اضطراب هستند،مگر آن که با استرسهای محیطی مواجه گردند اما برخی ویژگیهای شخصیتی مثل وسواس،خود شیفتگی یا وابستگی ممکن است به حدی ناچیز باشد که مداخلهای در عملگردهای فردنداشته باشند.(از خوش،١٣٧۴ ص١٩٧ ).
عوامل سبب شناختی احتمالی در اختلالهای شخصیت
۱- استعداد سرشتی.
۲- تجارب دوران کودکی که پرورش دهنده رفتار انحرافی بوده اند مانند پاداش گرفتن برای رفتارکنش نمایی action out ،مورد تشویق قرار گرفتن برای اطاعت از مقررات ومواخذه شدن برای خلاقیت واوضاع واحوالی که در ان اجازه رشد رفتار طبیعی داده نشود.
۳- همانند سازی با والدین یا سایر مراجع قدرت که دارای انحرافهای مشابهی هستند.(از خوش۱٣٧۴ ص ۱٩٧ ).
دسته بندی اختلالات شخصیت
از لحاظ دسته بندی،اختلالات شخصیت را به ٣ طبقه یا خوشه تقسیم می کنند که هر کدام خصوصیات بالینی مشترکی دارند،خوشه A در بردارنده ۳ اختلال پارانوئید،اسکیزوئید و اسکزوتایپال با خصوصیات عجیب وغریب،سرد وکناره گیر ونا متعارف مشخص است.
خوشه B شامل ۴ اختلال مرزی، ضد اجتماعی،خود شیفته ونمایشی با خصوصیات هیجانی بودن،تکانشوری وبی نظمی مشخص است.
خوشه C در بردارنده ٣ اختلال اجتنابی، وابسته و وسواسی وجبری که خصوصیاتی نظیر اضطراب وترس را به اشتراک دارند.

عوامل تفاوت در شخصیت ها

فرهنگ در تشکیل شخصیت های افراد آن عامل بسیار مهمی شمرده می شود . در عین حال در یک جامعه که دارای نوعی فرهنگ است ، افراد آن ، شخصیت های مختلفی از نظر تیپ و سنخ دارند . بنابراین در مقابل عامل فرهنگ جامعه ، عامل های دیگری نیز وجود دارند که ایجاد کننده ی تفاوت در شخصیت هستند . مهم ترین این عامل ها عبارتند از :

1-اختلاف طبقاتی : چنان که در جامعه شناسی بیان شده ، هر جامعه ای به طور کلی به دو گروه اجتماعی وسیع و به قول جامعه شناسان دو طبقه ی مقابل هم تقسیم می شود که افراد هر یک از آنها در غالب ویژگی های مادی و معنوی زندگی با یکدیگر اختلاف دارند ، حتی در پدیده های فرهنگ معنوی با هم متفاوت هستند. به همین تقابل ها اختلاف طبقاتی گفته می شود . این اختلاف در زندگی طبقاتی ، یکی از عامل های عمده ی ایجاد کننده ی اختلاف در شخصیت هاست.

2-شغل و حرفه: شغل ها و حرفه ها در جامعه مختلف هستند : بعضی شغل ها مانند قضاوت ، معلمی ، استادی ، رهبری اخلاقی و مذهبی و مانند آنها باارزشند ؛ از این رو شخصیت صاحبان آنها در نظر افراد جامعه والا و محترم هستند . بعضی حرفه ها نیز مانند پزشکی ، شاعری و هنرها در جامعه موجب می شوند که صاحبانشان دارای رفتار و کردار و منش و تیپ آگاه و فرهیخته باشند. اما بعضی شغل ها که در بعضی جوامع – به غلط – پست تلقی شده اند، در شخصیت صاحبان خود تأثیر منفی می گذارند و در نتیجه خود به خود موجب می شوند که چنان شخصیت هایی دارای عاطفه و رفتار و گفتار خاصی باشند.

3-خرده فرهنگ ها : واژه ی علمی فرهنگ ، به معنای همه ی دست آوردهای انسان در زندگی اجتماعی است – اعم از فرهنگ مادی ( دست ساخت های مادی انسان مانند مصنوعات و مخترعات و ماشین آلات و ابزارهای مختلف زندگی ) و فرهنگ معنوی ( افکار و عقاید ، علوم و هنرها ، ادبیات و اخلاق و آداب و رسوم اجتماعی و …. ).

فرهنگ معنوی یک جامعه بر دو گونه است : یکی فرهنگ عام و شامل ، که همه ی اقشار جامعه آن را پیروی می کنند ؛ مانند اخلاق عمومی و آداب کلی ملی ، و دیگری فرهنگ های خاص گروه های خاص که فرهنگ های معنوی ویژه ای دارند . این فرهنگ های ویژه ی اقلیت ها و تیپ ها و گروه های اجتماعی “خرده فرهنگ” نامیده می شوند. مانند فرهنگ عرف زنان ، معلمان ، ارتشیان ، کشاورزان ، طایفه ی کردان ، بلوچان و ارامنه ، شاعران ، عارفان ، بازاریان و …

این خرده فرهنگ ها در متن یک جامعه از عوامل ایجاد کننده ی تفاوت در شخصیت ها هستند ؛ از این رو تیپ شخصیت معلم با تیپ شخصیت پرستار مختلف است ؛ شخصیت فرد پیرو فلان مذهب با تیپ شخصیت رییس پلیس اختلاف دارد.

این اختلاف شخصیت های افراد یک جامعه ، سبب بروز رفتارها و کردارها و عاطفه ی متفاوت و گوناگون در جامعه می شود . این اختلافات امر اختیاری نیست بلکه خاصیت زندگی اجتماعی است که در تحول و تکامل جامعه تأثیر دیالکتیکی دارند. البته وجود قانون ها و مقررات کلی در جامعه جلوی بروز و تشدید آن اختلافات را می گیرد و میان همه تعادل و هماهنگی برقرار می کند .

چنان که ملاحظه می شود ، همه ی عوامل اختلاف ها در منش و شخصیت افراد در جامعه ، به اختلاف فرهنگ ها برمی گردد. اگر چه شرایط محیط جغرافیایی و نوع معیشت نیز مؤثر است . از این رو در این باره صاحبنظران گفته اند: شخصیت فرد که در چهارچوب فرهنگ پرورش می یابد ، رفتاری در خود آن فرهنگ از خود ظاهر می کند .

تلقی هر فرد نسبت به شخصیت خود

انسان در زندگی اجتماعی از گذشتگان خود دو نوع میراث می برد : نخست میراث های طبیعی و زیستی که شامل غرایز و استعدادهای فطری است مانند هوش و ذکاوت ؛ دوم میراث های اجتماعی که شامل دستاوردهای مادی و غیر مادی انسانها در زندگی اجتماعی است که جنبه ی زیستی و طبیعی ندارند بلکه در طول زندگی اجتماعی به وسیله ی خود انسانها به وجود آمده و نهاده شده اند . این میراث های اجتماعی ، فرهنگ جامعه خوانده می شود که مهمترین عوامل سازنده ی شخصیت است.

انسان تا حدودی “خود” بدون کمک و آموزش دیگری قادر است میراث های طبیعی خود را بشناسد و شخصیت خود را از آن جهت ادراک کند . به عبارت دیگر شناخت و کسب میراث های طبیعی نیازی به تحصیل و آموزش ندارد. زیرا از راه توارث از نسل های سلف ( گذشته ) به نسل های خلف ( آینده ) می رسد ولی میراث های اجتماعی یا فرهنگ جامعه ، چون طبیعی و فطری نیستند باید افراد انسانی در جامعه ، آنها را از دیگران ( خانواده ، دوستان ، مراکز تعلیم و تربیت ، گروه های اجتماعی و ….. ) در جریان فرهنگ پذیری بیاموزند و خود را با آنها منطبق سازند .

چون مهم ترین عامل سازنده و تشکیل دهنده ی شخصیت انسان میراث اجتماعی و فرهنگ جامعه است ؛ و فرهنگ هم روابط متقابل اجتماعی افراد را تشکیل می دهد ؛ از این رو شناخت و ادراک آن نیز کار گروه اجتماعی است . بنابراین ، شخص نمی تواند تنها ارزش شخصیت خود را بشناسد – یعنی تلقی هر شخص از شخصیت خود از دیدگاه دیگران میسر و امکان پذیر است ؛ انسان تنها نمی تواند شخصیت خود را ارزیابی کند ؛ او قادر نیست آیینه ی نمایان گر خود باشد .

از این جهت است که صاحبنظران علوم اجتماعی گفته اند : بدیهی است که طرز تلقی شخص نسبت به شخصیت خود ، از لحاظ جسمی و روانی و اجتماعی به وسیله ی طرز تلقی سایر افراد تعیین می شود ؛ از این لحاظ انسان به کالا شباهت دارد . از آن جا که انسان هنگام تولد آیینه ای با خود ندارد ، پس نخست در وجود دیگران است که خود را می بیند و می شناسد . انسان تنها پس از آن که خود را با دیگران مقایسه می کند ، به هویت اجتماعی – یعنی شخصیت خود – به عنوان انسان پی می برد . فرد بر اثر نفوذ سایر افراد، از وجود خود آگاه می شود و رفتار و کردار و عاطفه ی خود را در جامعه در رابطه ی متقابل با دیگران تنظیم می کند و ارائه می دهد .

فرهنگ و شخصیت :

فرهنگ به میزان متغیری در تشکیل شخصیت افراد اثر می گذارد و واکنش افراد نیز در مقابل فرهنگ جامعه متفاوت است . می توان گفت فرهنگ هر جامعه حدود پرورش شخصیت را تا اندازه ای معین می کند و هر فرهنگی نوعی شخصیت پرورش می دهد که با نوع شخصیت متعلق به فرهنگ های دیگر متفاوت است.

مارگارت مید ، مردم شناس ، گفته است : فرهنگ هر جامعه خوی و اخلاق افراد متعلق به آن فرهنگ را قالب ریزی می کند . منظور این است که بیشتر افکار ، رفتار و عادات اجتماعی و خانوادگی ( فرهنگ معنوی جامعه ) انسان نشأت یافته از محیط فرهنگی اوست . بنابراین شخصیت هر فرد در جامعه تحت تأثیر پدیده های فرهنگی قرار می گیرد و این تأثیرها در عاطفه ، رفتار ، کردار و گفتار او ظاهر می شود .

ارزش های معنوی هر جامعه مانند عقاید و مناسک مذهبی ، هنر ، ادبیات ، موسیقی ، آداب و رسوم ، عادات اجتماعی و طرز زندگی اقتصادی است که شخصیت او را پرورش می دهد و قوام می بخشد . به ویژه عادات اجتماعی به گونه های مختلف مذهبی ، ملی و خانوادگی شخصیت فرد را پی ریزی می کند . چنان که گفته می شود : انسانها بنی عادت – به جای بنی آدم – هستند . از نظر روان شناسی اجتماعی شخصیت انسان بر اثر جریان فرهنگ پذیری به وجود می آید و تکوین پیدا می کند و مفهوم شخصیت دست کم تا حدی نماینده ی جذب مواد و عناصر فرهنگ موجود در محیط اجتماعی است . بعضی افراد پیشنهاد کرده اند که به جای عنوانهای ” فرهنگ در شخصیت” و “با شخصیت” کلمه ی مرکب ” شخصیت – فرهنگ” به کار برده شود تا تفکیک ناپذیری این دو مفهوم تصریح شود . بنابراین بستگی متقابل میان فرهنگ و شخصیت مسلم است .

همیشه عجیب ترین و غیرقابل باورترین کارها را در دنیا، یا نابغه ها انجام می دهند یا بیماران روانی؛ بخاطر سپردن یک صفحه کتاب در یک نگاه، انجام محاسبات پیچیده ریاضی بصورت ذهنی، حفظ کردن یک شماره چندصد رقمی در یکبار خواندن آن و بسیاری از اختراعات و اکتشافات بی شک کار نوابغ است. ولی درباره مواردی مانند: ریختن بلورهای شیشه ای بجای اشک از چشمان یک نفر، تولید سوزن توسط بدن نفر دیگر، خروج میخ از گوش کسی بصورت خود بخود، دیدن جن هایی که مانع از خوابیدن یکی دیگر می شوند نه به خاطر اینکه ترسناک هستند بلکه به خاطر اینکه دود سیگاری که این جن ها می کشند چشمش را اذیت می کند! ادعای تغییر دنیا یا یک جامعه به وسیله قدرت معنوی و اهورایی کسی دیگر، ادعای نمایندگی خدا و شفا دادن بیماریهای لاعلاج توسط افرادی دیگر و بسیاری از خودکشی ها و جنایات باور نکردنی چطور؟

در این موارد که متاسفانه می بینم در جامعه نه تنها عموم مردم بلکه گاها روزنامه ها و جراید و رسانه های گروهی نیز به آن دامن می زنند و فراموش نکنیم که بازار داغی هم پیدا می کنند. اگر بصورت علمی و از دیدگاه روانشناسی به این موارد نگاه کنیم اغلب ریشه مساله را در بیماران روانی پیدا خواهیم کرد که شدت بیماریشان به حدی رسیده است که درمان آنها بعید می نماید. شاید باورکردن اینکه خیلی از این مسایل ساخته دست بیماران روانی است کمی مشکل باشد ولی در صورتیکه پزشک باشی و حداقل یکبار گذرت به بخش روانپزشکی افتاده باشد برخورد با چنین مواردی امری عادی می نماید. خانم بیماری را بیاد می آورم که از عروسک وحشت داشت (فوبیا)، زمانیکه شنیده بود برای زن برادرش که بچه دار شده بود می خواهند به عنوان کادو عروسک بیاورند، قصد جان زن بیچاره را کرده بود. یا دانشجوی پزشکی همکلاسم را به خاطر می آورم که با اینکه به گفته خودش در درس روانپزشکی استاد بود، دچار هذیان و توهم شده بود و عقیده داشت که می تواند با فکر و نگاهش دیگران را کنترل کند، قدرت جادویی خود را از چشم یک پسر روستایی کسب کرده بود ، در مسیر دانشگاه چندین بار ماشین عوض می کرد تا مامورین سازمان سیا را که به خیالش در تعقیبش بودند گول زند!

مطالب از این دست بقدری زیاد است که اگر بخواهیم به آن بپردازیم باید علاوه بر نوشتن خیلی موارد دیگر را بصورت نمایش بازی کنیم!

تمام اینها را گفتم تا مقدمه ای باشد در مورد انواع شخصیت از دیدگاه روانپزشکی، چون می دانم که پرداختن به برخی از مطالب ممکن است در باور بعضی افراد نگنجد وجود چنین مقدمه ای را لازم دانستم

اختلالات شخصیتی(Personality disorders) :

باید بگویم که در روانپزشکی از هر شخصیت به عنوان یک اختلال بحث می شود.

مجموعه الگوهای رفتاری که برای شخص جا افتاده اند و بصورت مستمر می توان این الگوهای رفتاری را در زندگی آنها دید بصورتیکه می توانیم در برخورد با یک مساله نحوه رفتار شخص را با توجه با الگوی رفتاری که از او می شناسیم پیش بینی کنیم( قابل توجه کسانیکه می خواهند شخصی را به عنوان همسری انتخاب کنند) مشخص کننده شخصیت فرد مورد نظر است. باید توجه کنیم که این الگوها مربوط به تمام عمر شخص بوده و ناشی از یک اختلال دیگر روانپزشکی دیگر نمی باشد و همچنین نباید در اثر مصرف دارو یا مواد خاصی و یا سایر بیماریها ایجاد شده باشد.

نکته مهمی که وجود دارد اینست که در برخی موارد، اختلال شخصیت به نفع فرد تمام می شود.
در ابتدا برای افرادی که می خواهند هرچه زودتر در مورد شخصیت خودشان قضاوتی داشته باشند بصورت خلاصه هرکدام از این شخصیتها را معرفی می کنیم و در زیر عنوان بصورت کامل به یکایک آنها می پردازیم.

حتما تابه حال کسانی را دیده‌اید که به همه چیز و همه کس شک داشته باشند یا در برابر یک حرف ساده، واکنش خشمگینانه شدیدی داشته باشند. آیا از خود پرسیده‌اید مشکل این افراد چیست؟
گاهی این افراد به عنوان بیماران دارای اختلال شخصیت نامیده می‌شوند. اما اختلال شخصیت چیست؟شخصیت بصورت مجموعه‌ای از رفتار و شیوه‌های تفکر شخص در زندگی روزمره است که با ویژگی‌های بی همتا بودن، ثبات (پایداری) و قابلیت پیش بینی تعریف می‌شود.
شخصیت می‌تواند سازگار و یا ناسازگار باشد. ناسازگاری زمانی مطرح می‌شود که افراد قادر نباشند تفکر و رفتار خود را با محیط و تغییرات آن تطبیق دهند. سازگاری یا عدم سازگاری ارتباط نزدیکی با «انعطاف پذیری» دارد. یک شخصیت سالم با وجود ثبات و پایداری به میزانی از انعطاف‌پذیری بهره می‌برد. اما افراد ناسازگار در برخورد با موقعیت‌هایی که واکنش به آنها مستلزم تغییرات و تصمیمات جدید است، تفکر و رفتار انعطاف ناپذیری از خود بروز می‌دهند. بر این اساس، اختلال شخصیت بصورت رفتارهای ناسازگار و انعطاف‌ناپذیر در برخورد با محیط و موقعیت‌ها تعریف می‌شود.
برای آن که اختلال شخصیت در یک فرد تشخیص داده شود، فرد باید مشکلاتی در افکار، هیجانات، کارکرد، روابط میان فردی یا کنترل امیال داشته باشد، الگوهای رفتاری او باید مزمن و فراگیر باشند و بر جنبه‌های مختلف زندگی، از جمله کارکرد اجتماعی، کاری، تحصیلی و روابط نزدیک او تأثیر بگذارند. این الگوهای رفتاری باید در طول زمان، پایدار باشند و سرآغاز پیدایش آن را بتوان تا دوران نوجوانی یا اوایل دوران بلوغ ردگیری کرد. همچنین این رفتارها قابل توضیح یا تشریح توسط اختلالات ذهنی دیگر، سوء مصرف دارو یا شرایط پزشکی دیگر نباشند.میزان شیوع اختلال شخصیت در کل جمعیت حدود ۴ تا ۶ درصد برآورد شده است. اگر چه در بین انواع مختلف شخصیتی تفاوت‌های معنی‌دار وجود دارد.
● درمان
مشکل اصلی افرادی که اختلال شخصیتی دارند، این است که اصلا قبول ندارند بیمار هستند و برای همین، پزشکان چندان کاری نمی‌توانند برایشان انجام دهند . به عنوان مثال یک فرد افسرده به راحتی حاضر می‌شود برای درمان و بهبود به یک روانپزشک مراجعه کند، اما کسی که اختلال شخصیت و بدگمانی دارد، هیچگاه حاضر نمی‌شود به خاطر بدگمانی‌اش به مطب پزشک برود. به هر صورت در درمان اختلال شخصیت دو شیوه روان‌درمانی و دارودرمانی کاربرد دارد.
روش‌های مختلف روان‌درمانی مانند روانکاوی، شناخت‌درمانی، رفتاردرمانی، گروه‌درمانی، آموزش مهارت‌های اجتماعی و… در درمان اختلال شخصیت به کار می‌رود. هدف از روان‌درمانی، آموزش رفتارهای جدید همراه با ایجاد خودآگاهی و بینش در فرد نسبت به رفتار خود و اثر آن بر جامعه است.در کنار روان‌درمانی مواقعی وجود دارد که لازم است از دارو نیز استفاده شود تا فرآیند درمان تسهیل شود. دارودرمانی زیر نظر روانپزشک اعمال می‌شود و میزان و تعداد مصرف را او تعیین می‌کند.

مشخصات شخصیت پارانوئید:

سوءظن بیمورد، حساسیت مفرط، حسادت، غبطه، عدم انعطاف، اهمیت قائل شدن افراطی برای خود و تمایل به سرزنش دیگران و انتساب انگیزه های شیطانی به آنان

. انگیزه های دیگران را بدخواهانه تعبیر می کنند.
2. احساس می کنند مردم همیشه سرشان کلاه می گذارند.
3. به دیگران نمی توانند اطمینان کنند.
4. اگر جواب سلامش را سست تر دریافت کند از خود می پرسد منظورش چه بود؟
5. در اشارات و اتفاقات مثبت معانی تحقیرآمیز و تهدیدکننده می بیند.
6. مدام کینه می ورزد و تحقیر و بی اعتنایی و اهانت را نمی بخشد.
7. سوظن مکرر و بی پایه نسبت به وفاداری همسر یا شریک اش دارد .
8. اگر به چنین فردی نزدیک شوید از خودش می پرسد: چه می خواهد که نزدیک شده؟
9. به جمله ی دوری و دوستی اعتقاد راسخ دارند و در عمل اجرا می کنند .

●چشم انداز بیماری
راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات ذهنی چاپ چهارم تجدید نظر شده DSM-IV-TR اختلال شخصیت پارانوئید را اینچنین شرح داده است : بی اعتمادی و سوءظن نسبت به دیگران به طوری که انگیزه های آنان پلید و مغرضانه تفسیر می شود. این اختلال از اوایل بزرگسالی آغاز شده و در زمینه های مختلف تظاهر می کند. که با چهار مورد از موارد زیر مشخص می شود:
▪سوءظن بدون پایه و اساس کافی مبنی بر این که دیگران او را استثمار کرده، به او صدمه زده یا او را فریب می دهند.
▪ با شکهای بیهوده دربارهٔ وفاداری یا صداقت دوستان یا همکاران اشتغال ذهنی دارد .
▪ به علت ترس بدون دلیل میلی در اعتماد به دیگران ندارند؛ به دلیل اینکه معتقد است از این اطلاعات به صورت مغرضانه بر علیه و استفاده خواهد شد.
▪ از گفته ها یا رویدادهای معمولی ، تحقیر پنهان یا معانی تهدیدآمیز را استنباط می کند.

▪ پیوسته کینهٔ دیگران را به دل می گیرد یعنی لغزشها و اشتباهات دیگران را نمی بخشد.
▪با کوچکترین چیزی احساس می کند به شخصیت یا اعتبارش لطمه وارد شده است، در حالی که دیگران چنین معنایی را در آن چیزها به طور آشکار نمی یابند؛ و خیلی زود با عصبانیت واکنش نشان داده و حمله متقابل می کند .
▪ بدون دلیل نسبت به وفاداری همسر یا شریک جنسی خود سوءظن مکرر دارد (سیلگمن،روزنهان۲۰۰۱).

شما حتما آدم کوچولوی کارتون گالیور را به خاطر می آورید که قبل از هرکاری با گفتن جمله (من می دونم کارمون تمومه ) باعث ایجاد ناامیدی از انجام کار می شد. این شخصیت نمادی از شخصیت پارانوئید است.
●چشم انداز ابعادی
در اینجا مدل پنج عاملی شخصیت برای اختلال شخصیت پارانوئید یک نیمرخ فرضی را ایجاد کرده است (برگرفته شده توسط مک کری ،۱۹۹۴ ، ص ۳۰۶ ) :
▪ نوروزگرایی بالا: عواطف منفی مزمن که شامل اضطراب ، ترسویی ، تنش ، تحریک پذیریی، خشم، اندوهگینی، گناه، شرم، دشواری کنترل تکانه (برای مثال در خوردن، نوشیدن یا خرج کردن پول) باورهای نامعقول (برای مثال: انتظارات غیرواقع گرایانه طوری که خود را مجبور کند که همیشه کامل عمل کند)، بدبینی ، اضطراب بدنی بیمورد ، درماندگی و وابستگی به دیگران برای حمایت هیجانی وتصمیم گیری.
▪برونگرایی بالا: پرحرفی، خودافشاگری، عدم توانایی در گذراندن زمان به تنهایی، جلب توجه کردن، حرکات نمایشی در نشان دادن هیجانها ، برانگیختگی جنسی بی ملاحظه، تلاشهای نامناسب برای کنترل و تسلط بر دیگران.
▪گشودگی بالا: اشتغال ذهنی با خیالپردازی و رویاهای روزانه، سودمندی، تفکر غیرعادی ( برای مثال اعتقاد به شبح ) هویت پراکنده و اهداف متغییر برای مثال مستعد بودن برای دیدن کابوسها و حالات هوشیاری متغییر، ناهمرنگی و سرکشی اجتماعی که می تواند فرد را در تعارض با جامعه قرار دهد یا مانع از پیشرفت شغلی او باشد . نقشها و تعهدات می تواند فرد را در مقابل قانون قرار دهد .
▪توافق پایین: بدبینی و تفکر پارانوئیدی ، عدم اعتماد حتی به دوستان یا فامیل، ستیزه جویی و همچنین آمادگی برای جنگ، بهره کشی و سلطه گری، دروغگویی، خشونت، و بیگانگی با دوستان با بی پروایی، محدود کردن حمایت اجتماعی، فقدان عرف اجتماعی می تواند فرد را در مقابل قانون قرار دهد. حس خودبزرگ بینی و تکبر.
▪وظیفه شناسی پایین: روشنفکر، فقدان لذت، هنرپیشه بالقوه، ضعف در عملکرد تحصیلی با توجه به تواناییهای نسبی ، رعایت نکردن نقشها و تعهدات می تواند فرد را در مقابل قانون قرار دهد. ناتوانی در خود انضباطی ( برای مثال : گرفتن رژیم ،تمرین طرح ) حتی زمانی که به دلایل پزشکی نیاز است. بی هدف بودن شخصی و حرفه ای
●چشم انداز رفتاری
مشخصهٔ این افراد شکاکیت و بی اعتمادی دیرپا به همهٔ افراد است . این بیماران اغلب متخاصم، تحریک پذیر، و خشمگین اند. افراد متعصب و جزم اندیش و کسانی که مدارکی دال بر تخلف دیگران از قانون جمع می کنند، افرادی که به همسر خود سوءظن مرضی دارند، و اشخاص بدعنقی که اهل دعوا و مرافعه اند،اینان اغلب دچار اختلال شخصیت پارانوئید هستند.( کاپلان-سادوک، ۲۰۰۳)
●عواطف ویژه:
بیش احساسی، گوش بزنگ بودن،ترس وسوءظن، اضطراب آزارنده
●اختلالات مرتبط:
اختلال هذیانی، سوءمصرف مواد یا وابستگی به الکل، اسکیزوفرنی، اختلال افسردگی عمده، هراس از مکانهای باز، اختلال وسواس فکری-عملی( انجمن روانپزشکی آمریکا

مشخصات شخصیت اسکیزوئید:

کمرویی، حساسیت مفرط، دم در کشیدن و انزواطلبی، اجتناب از روابط نزدیک و رقابت، غریبی کردن، خیالپردازی، ناتوانی برای ابراز خصومت یا پرخاشگری، بدون اختلال در توانایی واقعیت سنجی

1. افرادی هستند بی علاقه به روابط بین فردی.
2. درون گرا
3. در میان اجتماع بودن را دوست ندارند.
4. دوستان نزدیکی ندارند.
5. بستگان درجه اول صمیمی ترین دوستانشان هستند.
6. فعالیت های افرادی را انتخاب می کنند.
7. علاقه ی جنسی و عاطفی کمی دارند.
8. سردی هیجانی دارند.
9. عواطف سطحی یا فلت دارند.

سبک زندگیشان انفرادی است و اشتیاقی به برقراری ارتباط با دیگران ندارند. کسانی هستند که نه آرزو می کنند و نه لذت می برند که با دیگران ارتباط صمیمانه ای داشته باشند. بطور متوسط ما در روز با هفت نفر در ارتباط هستیم این در حالی است که این افراد ممکن است با یک تا دونفر در روز در ارتباط باشند. دوست دارند با چیزهایی که تنهاییشان را آسیب نرساند کارکنند مانند کار کردن با کامپیوتر، پرورش گل و حیوانات خانگی، ستاره شناسی، فلسفه، بازیهای تلویزیونی و کامپیوتری و سایر کارهایی که در آنها ارتباط با دیگران در حداقل قرار دارد. خیلی کم لذت می برند و عاطفه آنها سرد است. نمی توان آنها را رئیس یک گروه کرد. نمی توانند رقابت کنند. اگر مرد باشند ممکن است اصلا ازدواج نکنند.نسبت به تعریف یا انتقاد دیگران بی تفاوت هستند. این اختلال شخصیت در مردان شایعتر از زنان است. با توجه به مشخصاتشان ممکن است به قول معروف خرخوان باشند و در کسب مدارج بالای علمی هم موفق باشند.
می توان کارهایی را که با مشخصاتشان هماهنگ است به آنان سپرد مانند کار کردن با کامپیوتر

مشخصات شخصیت اسکیزوتایپی:

شبیه اسکیزوئید است اما شخص نقص خفیف سنجش واقعیت دارد، عقاید عجیب و غریب، مردم گریز و منزوی

. همه چیز برایشان سوتفاهم می شود.
2. هم رفتار و هم برداشت عجیب و غریب دارند.
3. افکار عجیب و غیر عادی دارند.
4. صحبت کردن غیر عادی دارند.
5. در زمانی که لازم نیست با کسی صمیمی باشد بیش از اندازه صمیمی است.
6. دوست صمیمی در اطرافش ندارد.
7. در جمع دیگران اضطراب مفرط دارند.
8. افرادی خرافاتی هستند.
9. حریم بین فردی را باید در مقابلشان حفظ کنیم.

عجیب و غریب بودن ویژگیهای چندگانه رفتار، تفکر،عاطفه، تکلم و ظاهر در اینها مشهود است. بیشترین نزدیکی را با اسکیزوفرنی دارد به این صورت که علایم اسکیزوفرنی را بصورت کاهش یافته دارند.باورهای غریب و تفکر سحرآمیز که بر رفتار شخص تأثیر گذاشته و با معیارهای فرهنگی بیمار هماهنگ نیست، مثل موهوم پرستی، نهان بینی، تله پاتی(حس ششم). در کودکان و نوجوانان، بصورت خیالات یا اشتغالات ذهنی عجیب و غریب خود را نشان می دهد.مثلا فکر می کنند اگر فکر کنند فکرشان قدرت دارد. ممکن است فکر کنند که غیبگو هستند یا قدرت نهان بینی دارند.تجربیات درکی غیر عادی مانند اختلالات حسی دارند، ممکن است فکر کنند که در بدنشان چیزی حرکت می کند.کلامشان نیاز به تفسیر دارد. تفکر و تکلم غریب دارند مثل ابهام، حاشیه پردازی، استعاره، یا حرفهای کلیشه ای. رفتار و ظاهرشان عجیب و غریب و خاص و غیرعادی است. غیر از بستگان درجه یک، دوست و محرمی ندارند. از قرار گرفتن در اجتماع اضطراب دارند بطوریکه حتی با آشنایی با اجتماع اطرافشان این اضطراب کاهش نمی یابد.این اختلال شخصیت در مردها شایعتر است

مشخصات شخصیت وسواسی – جبری:

انعطاف ناپذیر، بسیار وظیفه شناس، با وجدان قوی، مهارشده و ناتوان از احساس آرامش

با جزئیات، لیست، آمار و ارقام ، قوانین، برنامه سر و کار دارند ولی با این وجود قسمت اصلی و اساسی فعالیت را گم می کنند.مثلا ممکن است علی رغم چک تمام احتمالات خطر خطر اصلی را نادیده بگیرند. علاقه مفرط به کار و کارایی دارند هرچند این کار به بهای کنارگذاشتن فعالیتهای تفریحی و آمد و رفت با دوستان باشد. البته این قضیه منجر به ضرر اقتصادی واضح نمی شود. دوست دارند کار را خود انجام دهند و کار هیچکس را قبول ندارند. در امور اخلاقی و رعایت ارزش ها بیش از حد جدی و وظیفه شناس ، دقیق و انعطاف ناپذیر هستند. خیلی کله شق، خسیس و منظم هستند. از دور انداختن اشیاء فرسوده و بی ارزش حتی اگر فاقد ارزش بوده ناتوان هستند. به این امر معتقدند که هرچیز که خوار آید روزی بکار آید! نمی توانند کار خود را به دیگران تفویض کنند و یا اینکه با دیگران همکاری کنند مگر دیگران در انجام آن کار تسلیم مطلق روش او در انجام کار باشند.پول از نظر آنان چیزی است که باید برای بحران های آتی پس انداز شود.شخصیت ژابر در داستان بینوایان نشاندهنده خصوصیتات چنین اختلالی است

وسواس یکى از شایع ترین اختلالات و بیمارى ها در جامعه است و متخصصان روان شناسى و روان پزشکان تعاریف گوناگونى را از این بیمارى ارائه داده اند. این بیمارى که حدود 2 تا 3 درصد از جمعیت را گرفتار خود مى کند شامل فکر، احساس یا تصورات عود کننده و مزاحم براى شخص است که در او ایجاد اضطراب مى کند. در نتیجه تعادل فرد به دنبال این بیمارى به هم مى خورد و او در سازگارى با محیط دچار مشکل مى شود. از نظر روانکاوان نیز وسواس یک بیمارى ناخودآگاه است که اختیار و آزادى را از فرد سلب می کند و او را وامى دارد تا رفتارى را برخلاف میل و خواسته اش انجام دهد. اگرچه اکثر بیماران به بیمارگونه بودن رفتارشان آگاهى دارند ولى قادر به رها شدن از آن نیستند.

مطالعات در زمینه این بیمارى نشان مى دهد که وسواس همگام با بلوغ در افراد به تدریج رشد مى کند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد، ممکن است بیمار بهبود نسبى پیدا کند، ولى در غیر این صورت این بیمارى سیر رو به افزایش خواهد داشت. همچنین بسیارى از افراد که دارى شخصیت هاى حساس هستند اذعان مى کنند که در دوره هایى از زندگى این اختلال را تجربه کرده اند.

افراد مبتلا به این اختلال تلاش مى کنند تا از طریق توجه دقیق به موازین، جزئیات ریز، فهرست ها و برنامه ها بر همه امور کنترل داشته باشند. آنها داراى دقت افراطى اند، کارها را تکرار مى کنند، به جزئیات توجه فوق العاده دارند و به طور مکرر اشتباه احتمالى را کنترل مى کنند. آنها نسبت به این حقیقت که اطرافیانشان در برابر تأخیرها و ناراحتى هایى که از این رفتار ناشى مى شود دلخور مى شوند، توجهی ندارند.

علامت اساسى اختلال شخصیت وسواسى- جبرى شامل نظم گرایى، کمال گرایى و کنترل روانى است. افراد مبتلا به این اختلال تلاش مى کنند تا از طریق توجه دقیق به موازین، جزئیات ریز، فهرست ها و برنامه ها بر همه امور کنترل داشته باشند. آنها داراى دقت افراطى اند، کارها را تکرار مى کنند، به جزئیات توجه فوق العاده دارند و به طور مکرر اشتباه احتمالى را کنترل مى کنند. آنها نسبت به این حقیقت که اطرافیانشان در برابر تأخیرها و ناراحتى هایى که از این رفتار ناشى مى شود دلخور مى شوند، توجهی ندارند. مثلاً وقتى چنین افرادى فهرستى از کارهایى را که باید انجام دهند گم مى کنند به جاى این که با کمک گرفتن از حافظه لحظاتى را صرف بازنویسى فهرست آن کارها کنند و به انجام آن کارها بپردازند، زمان زیادى را صرف جست و جوى آن فهرست مى کنند. براى کارها زمان کافى تخصیص نمى دهند و مهمترین کارها براى لحظه آخر گذاشته مى شود. افراد مبتلا به این اختلال به بهانه کنار گذاشتن فعالیت هاى تفریحى، اوقات خود را به طور مفرط وقف کار و بهره ورى مى کنند، ممکن است تمرکز زیادى بر کارهاى روزمره خانگى داشته باشند (مثلاً تمیز کردن مفرط و تکرارى منزل). این افراد در مورد مسائل اخلاقى یا ارزش ها به طور افراطى وظیفه شناس، جدى و انعطاف ناپذیر هستند و ممکن است خود و دیگران را مجبور کنند که در عملکرد از اصول اخلاقى خشک و معیارهاى خیلى سخت پیروى کنند. آنها در مورد اشتباهات خود از خود به طور بى رحمانه انتقاد مى کنند. این افراد گرفتار نظم افراط گونه اى هستند که بر تمام روابطشان سایه مى اندازد، به طورى که حتى قادر به جداشدن از اشیاى فرسوده یا بى ارزش نیستند چون معتقدند شاید در آینده بتوان از آنها استفاده کرد.

بى توجهى به جنبه هاى عاطفى ارتباط آنها را با خانواده دچار مشکل مى کند و در کار و محیط شغلى نیز برایشان مشکلات زیادى را به وجود مى آورد. اگر این اختلال در همان اوایل جوانى که شروع آن است بهبود نیابد در بزرگسالى افسردگى نیز به آن اضافه خواهد شد. البته مانند سایر اختلالات روانى مى توان گفت که در فرد دچار اختلال وسواسى- جبرى این نظم پذیرى و کمال طلبى نه تنها منجر به پیشرفت و رسیدن به هدف نمى شود بلکه در بسیارى از زمینه هاى زندگى باعث افت در عملکرد مى شود. در مورد علل و ریشه هاى این بیمارى اظهار نظرهاى بسیارى شده که وراثت، وضع هوشى، عوامل اجتماعى و خانوادگى از جمله آنان هستند. تحقیقات نشان داده اند که حدود 40 درصد وسواسى ها این بیمارى را از والدین خود به ارث مى برند. همچنین افرادى که از نظر هوشى در حد متوسط و بالاى متوسط هستند، بیشتر درگیر این بیمارى مى شوند. بررسى ها حاکى از آن هستند که والدین کمال جو که فرزندان خود را براساس ضوابط خاصى تربیت مى کنند در وسواسى کردن آنها بسیار مؤثرند.

در شیوه رفتار درمانى با تقویت کردن پاسخ هاى مثبت و حذف پاسخ هاى منفى بیمار، روان درمانگر سعى در کاهش رفتارهاى وسواسى بیمار خواهد داشت البته در صورتى که بیمار نسبت به بیمارگونه بودن رفتارش آگاهى داشته باشد کار درمانگر آسان تر خواهد شد و نتیجه بهترى به دست خواهد آمد. گروه درمانى نیز از جمله دیگر درمان هاى غیردارویى است که در درمان این افراد مى تواند بسیار مفید باشد.

اهمیت وسواس زمانى بیشتر مى شود که فرد در دوران کودکى انواع ناامنى ها را تجربه کرده باشد. از شیر گرفتن کودک به صورت ناگهانى، و تحقیر از جمله عواملى هستند که زمینه را براى انواع ناراحتى هاى عصبى از جمله وسواس فراهم مى کنند.صفات شخصیتى دیده شده در افراد وسواسى از این قبیل است: اضطراب جدایى، مقاومت در برابر تغییر، اهل ریسک نبودن، دودلى، افکار خرافى و دلبستگى زیاد به کار. شیوع این بیمارى در میان زنان بیشتر است.

بسیارى از روان شناسان و روان پزشکان براى درمان این بیماران از دو روشرفتار درمانى و دارو درمانى استفاده مى کنند. در شیوه رفتار درمانى با تقویت کردن پاسخ هاى مثبت و حذف پاسخ هاى منفى بیمار، روان درمانگر سعى در کاهش رفتارهاى وسواسى بیمار خواهد داشت البته در صورتى که بیمار نسبت به بیمارگونه بودن رفتارش آگاهى داشته باشد کار درمانگر آسان تر خواهد شد و نتیجه بهترى به دست خواهد آمد. «گروه درمانى» نیز از جمله دیگر درمان هاى غیردارویى است که در درمان این افراد مى تواند بسیار مفید باشد. در درمان دارویى متخصص روان پزشک براى این بیماران دوزهاى مختلفى از انواع آرام بخش ها را براى رفع علایم اضطراب ، افسردگى و افکار وسواسى تجویز مى کند.

مشخصات شخصیت نمایشگر:

بی ثباتی هیجانی، تحریک پذیری، حساسیت مفرط، ناپختگی، وابستگی، و نمایشگری به منظور کسب توجه و اغواگری
دوست دارند خود را در موقعیت هایی قرار دهند که مورد توجه دیگران قرار گیرند. و در موقعیت هایی که کانون توجه دیگران نیست احساس ناراحتی می کنند. این اختلال شخصیت هم در زنان بیشتر از مردان است.نحوه صحبت کردنشان طوری است که دیگران را جلب می کند. در رفتار با دیگران مخصوصا جنس مخالف اغواگرانه رفتار می کنند بصورتیکه برانگیزنده میل جنسی باشد. روابطشان سطحی ولی هیجانی است به این خاطر دوستیهایشان علی رغم اینکه خیلی صمیمانه به نظر می آید زیاد دوام نمی آورد. مستمرا از ظاهر فیزیکی خود برای جلب توجه استفاده می کنند مانند لباس پوشیدنهای عجیب و آرایشهای غلیظ. همچنانکه گفته شد سبک گفتارشان برداشتگرایانه (امپرسیونیستی) و فاقد جزئیات است. در بیان مسایل و هیجانات مبالغه می کنند و این رفتار همراه با نمایش و خودنمایی است مثلا طوری دستهایشان را حرکت می دهند که نظر دیگران را جلب کند.در روابطشان خیلی کارهای عجیب برای جلب توجه انجام می دهند مثلا سینه اشان را به خاطر جلب توجه باز می کنند.خیلی اهل لاس زدن هستند. الکل و مواد مخدر زیاد استفاده می کنند. باید مرکز توجه دیگران باشند وگرنه دچار اضطراب می شوند. بسیار تلقین پذیرند و به آسانی تحت نفوذ دیگران و موقعیت ها قرار می گیرند.

کیفیت تشکیل و تکوین شخصیت

هویت اجتماعی و شخصیت هر شخص در جامعه ، در کنش متقابل اجتماعی (Social interaction ) – یعنی در نتیجه ی تماس با اشخاص دیگر در گروه های اجتماعی – به تدریج تکوین می یابد ، رشد می کند و طی زمان در محیط فرهنگی و اجتماعی و زیستی تحقق می یابد و این جریان تحت تأثیر ده ها پدیده ی فرهنگی صورت می گیرد و هر یک از آنها در رفتار و عاطفه ی او ظاهر می شود . این پدیده های فرهنگی متنوعند ، مانند هنرها ، ادبیات عامیانه ، ارزش ها و عقاید مذهبی و ملی و بسیاری از آداب و رسوم و عادات اجتماعی و فرهنگ مادی ، که هر یک در تکوین و تشکیل شخصیت اجتماعی شخص تأثیر مثبت می گذارد . این پدیده های فرهنگی همواره در سراسر زندگی شخص باعث رشد شخصیت می شوند .

به عبارت دیگر فرد در جریان عمل متقابل با دیگران دارای شخصیت می شود و عکس العمل های دیگران نسبت به کارهایی که فرد می کند پیوسته در پرورش شخصیت تأثیر می گذارد.

زیگموند فروید (Sigmmund Freud ، 1939- 1856م ) روان پزشک اتریشی ، گویا اولین کسی است که درباره ی شخصیت شخص به روش علمی جدید بحث کرده است . توجیه او در مفهوم تشکیل شخصیت حالت دیالکتیکی (1)( Dialectialاستدلال مبتنی بر بحث گسترده قیاسی ، بخصوص در جهت تصریح معنی مفاهیم) دارد؛ او شخصیت شخص را در اجتماع برآیند سه مرحله ی مهم دیالکتیک ( (Dialecticsدانسته است . به عقیده ی فروید شخصیت ، همان روان حیوانی و انگیزه های طبیعی انسان است ، که مبتنی بر غرایز و علایق ذاتی اوست ؛ این مرحله را “نهاد” (Id )(2) می داند. این انگیزه ها و خواهش های طبیعی انسان در زندگی اجتماعی توسط حاکمیت قواعد اخلاقی اجتماعی و دینی ، محدود ، و اغلب سرکوب و واپس زده می شوند ، ولی از بین نمی روند ؛ بلکه اساس شخصیت او را تا حدودی تعیین می کنند .

مرحله دوم از شخصیت انسان حاصل محدودیت های قانون های اجتماعی و ثانوی است و در اصطلاح فروید ” من ” (Ego )(3) نامیده شده است که حالت تکامل یافته ی ” نهاد” است و باید با موازین اخلاقی و مقررات مذهبی و اجتماعی تطابق داشته باشد .

در مرحله ی سوم بعضی اشخاص در جریان فرهنگ پذیری با قبول صفت های عالی اخلاقی ، مذهبی و فرهنگی ، مطابق وجدانِ عالی انسان ، عمل می کنند و برای دیگران الگو و نمونه می شوند . این مرحله از تشکیل شخصیت در اصطلاح فرویدیسم « من برتر » (Superego )( 4) نامیده شده است .

“من” (Id ) ، معرف شخصیت اجتماعی فرد است که تحت قانون ها و قیدهای اجتماعی است و همیشه خود را با رسم ها و سنت های اجتماعی همسان می سازد. اما ” نهاد ” شخصیت پنهان و عصیان گر آدمی است که همیشه با “من” در حال ستیز است . “من” همیشه قادر نیست مقابل فشارهای “نهاد” مقاومت کند. چون ” نهاد” بسی قوی است که “من ” بتواند در برابرش مقاومت کند . این است که نیروهای دیگری به یاری من می شتابد که “من برتر” نام دارد.

می توان با مقایسه ی این سه نیرو ، معنای ” نهاد”، “من” و “من برتر” را روشن کرد . من برتر در این مقایسه ی دیالکتیکی در مقابل شخصیت نهاد قرار دارد و این دو تیره هر کدام به سویی می روند. من برتر معرف شخصیت صرف و کامل اجتماعی است و پایبند همه ی رسوم و قیود قراردادی اجتماعی است ؛ برخلاف شخصیت نهاد که معرف شخصیت انسان در دوران توحش و غرایز تند و سرکش بشری است .

گفتنی است که به این توجیهات فروید درباره تشکیل شخصیت انسان انتقاداتی شده است که در این جا مجال ذکر آنها نیست .

شیوه های پرورش شخصیت

برخی از مردم بر این گمان اند که سرنوشت شخص را انتخابهای خودش رقم می زند، گر چه این نگرش در اکثر جنبه ها و روند زندگی انسانها صدق می کند. اما بسیاری از مشکلاتی که مردم در عرصه های مختلف زندگی با آن دست به گریبانند از بینش آنها نسبت به خود و شرایط پیرامون آنها ناشی می شوند. مقوله “خود” را برخی از افراد ساختاری روانی می دانند و بعضی اشخاص آن را زمینه ای از دانش و مبنایی برای عمل تلقی می نمایند. در هر صورت پرورش “خود” برای تکامل روانی خویشتن و جهت اثر گذاری مثبت بر محیط پیرامونی بسیار ضروری است. تحقیقات انجام شده راهکارهائی چند برای پرورش شخصیت پیشنهاد می نماید: نخستین گام یافتن شیوه های پرورش شخصیت خود است و برای نیل به این منظور هیچکس بهتر از خود شخص نمی تواند مسئولیت تعالی و رشد خویش را به عهده گیرد. از این رو ثبات شخصیت یک مزیت اخلاقی است و اختصاص زمان کافی برای پرداختن به خویش و احتراز از دمدمی مزاجی بسیار اهمیت دارد. در ضمن از آنجا که شرایط پیرامونی پیوسته در حال تحول و پیشرفت است، هر شخصی که علاقمند به متحول نمودن خویشتن است باید خود را با کسب مهارت ها و دانش روز با جریان تحولات هماهنگ کند. لازمه این کار مطالعه مستمر، استفاده از دوره های آموزشی تخصصی و دست یازیدن به خود آموزی است. برای کسب آموزش باید به روز آمد کردن دانستنیها و اطلاعات توجه نمود. شخصی که درصدد کسب موفقیت در حرفه خویش است باید پیوسته اطلاعات خود را روز آمد نماید، استفاده از رسانه های تخصصی و ارتباط با مؤسسات اطلاع رسانی می تواند شخص را در دسترسی به آخرین یافته ها، رویدادها و تحولات تکنولوژی و اقتصادی یاری نماید. زیرا در گذشته ماندن، روز آمدن نکردن اطلاعات، به گذشته برگشتن و در حسرت و اندوه گذشته غرق شدن و پشیمان از اینکه چرا در گذشته فلان کار انجام نگرفته است و چرا چنان نشده است، نه تنها انرژی مثبت انسانها را هدر می دهد بلکه آنها را از پیشرفت باز می دارد. از این رو تجربیات گذشته را باید جمع بندی کرد و به آینده اندیشید. لازمه آینده نگری آگاهی داشتن از تحولات و حرکت کردن با جریان پویای زندگی است. جمع بندی تجربه دیگران نیز یکی از راهکارهای کسب موفقیت است. تجربه مدرسه خوبی است اما هزینه کسب تجربه ممکن است بسیار سنگین باشد. گاهی بهای تجربه و توسل به روش آزمون و خطا چنان پر هزینه است که شخص به سختی می تواند پیامدهای آن را جبران کند، اما این واقعیتی انکار ناپذیر است که جمع بندی تجربه های خود ودیگران کسب تجربه با کمترین هزینه محسوب می شود. افزون بر راهکارهائی که مطرح شد، رعایت برخی نکات در رفتارهای شخصی نیز در عین حال که انسان را در رسیدن به هدف یاری می رساند در دراز مدت به عناصر مثبت و پایدار شخصیت انسان تبدیل می گردد. برای نمونه تعهد و پایبندی به قول و قرار در رفتارهای اجتماعی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. وعده هایی که به دیگران می دهیم باید سنجیده و با پشتوانه باشند و پذیرش هر گونه تعهد یا دادن وعده ای که بدون پشتوانه باشد به خلف وعده می انجامد و پیامد آن بی اعتمادی و ایجاد سوء ظن به وعده های بعدی است و در غایت از فرد شخصیتی گزافه گو و بی اعتبار می سازد. یکی دیگر از عوامل موثر در پرورش شخصیت “انسان خوش بین بودن” است.خوش بینی و با نگاه مثبت به دیگران نگریستن، به زندگی، کار و فعالیت دلگرمی می بخشد. امیدوار بودن در همه حال عاملی برای تحرک و پویایی است. باید به خاطر داشت کسی که خود را در آستانه مرگ می یابد و واپسین لحظه های زندگی را از سر می گذراند زیبایی های زندگی برایش بیشتر از سایر جنبه های آن ارزشمند به نظر می رسد و برای اینکه لحظه ای بیشتر زنده بماند آرزو می کند که کاش زمان به عقب بر گردد حتی به قیمت از دست دادن بسیاری از امکانات آن! پس چرا تا زمانی که فرصت باقی است دم را نباید غنیمت شمرد و از آن استفاده نمود. توجه به عنصر زمان نیز در هر برنامه ریزی و تصمیم گیری از اهمیتی خاص برخوردار است. از این رو حداکثر بهره گیری از زمان در پیشبرد برنامه ریزی بسیار تاثیر گذار است، برخی اشخاص به گونه ای زندگی می کنند که در شبانه روز از 24 ساعت زمان بهره می گیرند و افزون بر موفقیت در عرصه فعالیتهای اجتماعی از زندگی آرام و لذت انگیزی بهره منداند. از تجربه این اشخاص باید بهره گرفت و این واقعیت را در نظر داشت که استفاده از دوستان آگاه و خوب به عنوان مشاوران زندگی نیز جایگاه ویژه ای در پرورش شخصیت دارد. سرانجام آنکه در زندگی باید هدفمند بود و بر اساس اهداف روشن زندگی اجتماعی و کاری خود را سازمان داد زیرا هدف چراغی فرار راه آینده است و بدون آن نمی توان به خواست های خود تحقق عینی بخشید

مفهوم شخصیت
از نظر فلسفى مجموعه نفسانیات هر کسى شخصیت او را تشکیل میدهد ولى در اصطلاح عموم،شخصیت اشخاص در نتیجه ظهور و بروز صفت خاصى مشخص و تعیین میگردد مثلا کسى که شم قوى در امور سیاسى داشته باشد شخصیت سیاسى نامیده شده و اگر عالم و دانشمند باشد بعنوان شخصیت علمى از وى نام مى‏برند و چون در روانشناسى ثابت شده است که نفسانیات و صفات جسمانى در همدیگر اثر دارند لذا براى معرفى کامل شخصیت هر فردى باید صفات جسمانى و خصوصیات روحى و اخلاقى او را بررسى نمود.

از طرفى براى مطالعه صفات جسمى و خصال روحى اشخاص باید از روش معمول در علوم طبیعى یعنى از مشاهده و تجربه استفاده نمود زیرا حقیقت نفسانیات مانند خود نفس غیر قابل شناخت و مجهول است و فقط از آثار آنها میتوان بوجودشان پى برد.

موضوع دیگر اینکه شناسائى ما درباره شخصیت اشخاص اعم از اینکه این شناسائى سطحى و یا علمى باشد منوط بدارا بودن صفات مشابهى از صفات صاحب شخصیت است بعبارت دیگر انسان از طریق حالات درونى خود بکیفیات نفسانى دیگران نیز پى مى‏برد و همین روش در مورد آلام و لذایذ جسمانى نیز صادق میباشد هنگامیکه آدمى از فوت نزدیکان خود متأثر میشود و یا از درد عضوى ناله‏میکند تأثر و درد سایرین نیز براى او قابل ادراک میباشد.

از طرفى کیفیات نفسانى هر کسى منحصر بخود او بوده و تشکیل یک سلسله واحدى را میدهند که در اصطلاح روانشناسى آنرا وحدت گویند و این وحدت در طول زمان محفوظ مانده و هویت شخص را نشان میدهد.

با در نظر گرفتن نکات معروضه اگر ما بخواهیم شخصیت على علیه السلام را چه از نظر صفات جسمانى و چه از لحاظ ملکات نفسانى مورد مطالعه قرار دهیم بیک اشکال مهم و لا ینحلى برخورد خواهیم نمود زیرا سجایاى اخلاقى و صفات خجسته و عالیه على علیه السلام که در روح بزرگ او نهفته بود براى ما مجهول است.

على علیه السلام بشر بود ولى خصوصیات وجود او در هیچ بشرى دیده نشده است،کارهاى آنحضرت شبیه سایر مردم نبود تا مردم بتوانند او را از مقایسه با نفس خود بشناسند بلکه او مظهر العجایب و الغرایب بود که تمام افراد بشر را در گذشته و آینده مبهوت نموده و خواهد نمود !

اعمال و افعال او کلا خارق العاده و عجیب بود،کسى که زورمند و توانا باشد تسلیم دیگرى نمیشود و در برابر اجحاف دیگران صبر و تحمل نمیکند زیرا صبر در برابر عجز است نه در برابر توانائى اما على علیه السلام در کمال قدرت و نیرو نهایت صبر و حلم را داشته است و این عمل را جز اعجاز بچه میتوان تعبیر نمود؟

همچنین کسى که ادیب و خوش قریحه باشد فاقد صفت رزمجوئى بوده و بدرد صحنه کار زار نمیخورد اما على علیه السلام ادیب و خطیب منحصر بفرد بود و در عین حال دل و زهره شجعان عرب در میدانهاى جنگ از ترس و هیبت او ذوب میگردید.

سید رضى (رحمة الله علیه) در مقدمه نهج البلاغه میگوید اگر کسى در خطبه‏ها و کلمات على علیه السلام بدون اینکه آنحضرت را بشناسد تأمل و اندیشه نماید یقینا چنین تصور خواهد کرد که گوینده این سخنان باید کسى باشد که از مردم کناره گرفته و جز عبادت و توجه بامور معنوى و اخلاقى بچیز دیگرى اهتمام نورزد،و هرگز تصور نخواهد کرد گوینده این سخنان کسى است که از شمشیرش خون چکیده و چه بسا که یکتنه در میان امواج خروشان دریاى سپاه غوطه‏ور بوده است و این ازفضائل عجیبه آنحضرت است که جمع بین اضداد نموده است.

همچنین ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد که ما هرگز شجاع بخشنده‏اى ندیده‏ایم،آنگاه طلحه و زبیر و عبد الله بن زبیر و عبد الملک بن مروان را نام مى‏برد که اینها شجاع بودند ولى بخل و حرص داشتند اما شجاعت و سخاوت امیر المؤمنین على علیه السلام معلوم است که بچه مقدار بوده است و این از احوال عجیبه و اوصاف مخصوصه آنحضرت است.

بر همگان معلوم است که اشخاص فروتن و متواضع فاقد هیبت و وقار بوده و بعلت تواضعشان کسى مرعوب آنها نمیگردد ولى على علیه السلام با کمال تواضع و شکسته نفسى که حتى روى خاکها نشسته و ابو ترابش میگفتند چنان هیبت و رعب و شکوهى داشت که دل شیر را آب میکرد چنانکه روزى معاویه بقیس بن سعد گفت خدا رحمت کند ابوالحسن را بسیار خندان و خوش طبع بود،قیس گفت بخدا سوگند با آن شکفتگى و خندانى هیبتش از همگان فزون‏تر بود و آن هیبت تقوى بود که آنجناب داشت نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند.

این مطلب نیز بدیهى و مسلم است که هر کس در صفتى و یا در حرفه‏اى متخصص باشد در آن حرفه و فن مخصوص بر کس دیگرى که اطلاعات کلى و عمومى در چند فن و حرفه داشته باشد فضیلت و ارجحیت دارد مثلا یک پزشک متخصص در بیماریهاى قلبى در مورد معالجه آن عضو نسبت به یک پزشک عمومى که در سایر دستگاههاى بدن من جمله قلب هم اطلاعات کلى دارد مهارت و برترى خواهد داشت بعبارت دیگر هر ذو فنونى مغلوب ذو فن است چنانکه گویند.

هر چند که ذو فنونى اما
ذو فن ز ذوفنون بسى به

ولى فقط على علیه السلام بود که با وجود دارا بودن کلیه صفات کمالیه و فضائل نفسانى در هر یک از آنها نیز سرآمد همگان بوده واحدى را یاراى برابرى و مقابله در هیچیک از صفات مزبور با او نبوده است.

نیرو و انرژى بدن در اثر جذب مواد غذائى صورت میگیرد و اگر نیرو و کالرى حاصله از غذا کمتر از انرژى مصرف شده بدن باشد تن آدمى ضعیف و رنجور گردد وبشهادت عموم مورخین خوراک على علیه السلام منحصر بنان جوینى بود که سه لقمه بیشتر نمیخورد ولى نیروى بازوى او توانست درب خیبر را از بیخ و بن بر کند و مرحب خیبرى را با ضربتى بخاک افکنده و همگان را بتحیر و تعجب وادارد چنانکه خود آنحضرت فرماید:

آنکس که نان جوین مرا در سفره دید تعجب کرد که چگونه با این نان جوین بر لشگرى انبوه حمله میکنم و سپاهى را بتنهائى در هم میشکنم!

و باز کسانى که شجاع و خونریز و مرد جنگ و شمشیر باشند فاقد غریزه ترحم و عاطفه بوده و قلب آنان را تیرگى و قساوت فرا میگیرد جز على علیه السلام که ابطال و شجعان عرب را طعمه شمشیر خود میکرد و در عین حال چنان رقت قلب و عاطفه داشت که از مشاهده حال بینوایان اندوهگین میشد و از دیدن طفل یتیمى اشگ چشمش جارى میگشت،چه خوب گفته گوینده این شعر :

اسد الله اذا صال و صاح‏
ابو الایتام اذا جاد و بر

(موقعى که حمله میکرد و صیحه میزد شیر خدا بود و هنگام جود و احسان پدر یتیمان بود) .

و از اینجا است که آنحضرت را اعجوبة العجایب گفته‏اند که وجود مبارکش مجمع اضداد و صفات متباین بوده و این خود معجزه بزرگى است زیرا که بظاهر از نظر منطق اجتماع ضدین و نقیضین محال است.

دانشمندان طبیعى و علماى علم النفس ثابت کرده‏اند که مغز آدمى مرکز ادارکات و تعقلات بوده و چنانچه بناحیه‏اى از آن آسیب برسد در طرز تعقل و ادراک و بخصوص در قوه حافظه و بایگانى ذهن اختلالاتى پدید میآید که منجر بفراموشى و هذیان و پرت گوئى و امثال آنها میشود،با قبول این مطلب چه اعجازى از این بالاتر که وقتى فرق مبارک على علیه السلام از شمشیر زهر آلود ابن ملجم علیه اللعنة شکافته گردید مغز متلاشى و مسموم شده و اصلا مغزى باقى نمانده بود تا مرکز ادراکات و تعقلات باشد ولى آنحضرت با همانحال میفرمود سلونى قبل ان تفقدونى!و سخنان گهربارى که در وصیت‏هاى خود فرمود حاوى نکات علمى و اخلاقى بوده وبا خطبه‏هاى دیگر او که در حال سلامت و تندرستى ایراد نموده است کوچکترین فرقى ندارد و باز عجب اینکه ضمن موعظه و وصیت گاهى بحالت اغماء و بیهوشى میافتاد و پس از بهوش آمدن دنباله مطلب را بیان میفرمود بدون اینکه کوچکترین تغییرى در اسلوب کلمات و الفاظ و یا در ارتباط معانى و مضامین آنها بوجود آمده باشد!!

بنابراین همچنانکه در مقدمه این فصل اشاره گردید شرح و توصیف شخصیت على علیه السلام از عهده تقریر همگان خارج بوده و اعمال و رفتار او باقیاسات ما قابل تفهیم نمیباشد.لذا بقول مولوى باید کار پاکان را قیاس از خود نگیریم و بلکه بعجز و ناتوانى خود از درک هویت و شخصیت على علیه السلام اقرار کنیم که افکار کوچک ما قابلیت درک واقعیت آنرا نخواهد داشت.

مطالبى که در فصول آینده براى معرفى و نمایاندن شخصیت آنحضرت با توجه بمناقب و مکارم اخلاقى او نگاشته میشود براى اقناع ذهن ما است و الا درباره شخصیت واقعى على علیه السلام نه زبان را یاراى گفتن است و نه قلم را توانائى نوشتن زیرا آنجناب در تمام فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى وارث نبى اکرم صلى الله علیه و آله بوده و بآن کوه مرتفع و بلندى ماند که طایر خیال بقله آن پرواز نتواند نمود و چون اقیانوس ژرفى است که غواص اندیشه را قدرت رسیدن بقعر آن نخواهد بود بدینجهت پیغمبر صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام خطاب فرمود که خدا را سزاوار معرفتش کسى جز من و تو نشناخت و ترا نیز چنانکه باید و شاید کسى جز خدا و من نشناخت:

یا على ما عرف الله حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر الله و غیرى (1) .

و مناسب این مقال سخن یکى از متکلمین مشهور بنام نظام است که در حق آنحضرت چنین میگوید :

کار امیر المؤمنین علیه السلام سخت مشکل است چه اگر بخواهیم در مدح‏و ثناى او باقتضاى حق و مقام سخن گوئیم غالى میشویم،و اگر قصور ورزیم کافر گردیم،و یک حالت میانه میان این دو حال است که بسیار لطیف و دقیق،و ادراک آن منوط بتوفیق است

اختلالات شخصیت گروهی از حالات روانی که بیماری نبوده ، بلکه شیوه های رفتاری هستند. خصوصیات این اختلالات عبارتند از الگوهای رفتاری نسبتاً ثابت ، انعطاف ناپذیر و ناسازگار که به بروز مشکلاتی در ارتباط برقرار کردن با دیگران و مشکلات شغلی و قانونی منجر می گردد. افراد دچار این حالات تصور می کنند که الگوهای رفتاریشان طبیعی و صحیح است .
علایم شایع
پارانویید ـ دارای شک و بی اعتمادی غیرمنطقی نسبت به دیگران ؛ در زمینه بی اعتمادی ، دارای حالت تدافعی و حساسیت بیش از حد نسبت به دیگران هستند.
اسکیزویید و اسیکزوتیپال ـ از نظر هیجانی سرد هستند؛ در برقراری ارتباط با دیگران مشکل دارند. گوشه گیر، خجالتی ، خرافاتی و از نظر اجتماعی منزوی هستند.
جبری ـ کمال گرا، دارای عادت خشک ، و مردد بوده و نیازهای طبیعی خود را مهار می کنند.
نمایشی (هیستریونیک ) ـ وابسته ، فاقد بلوغ فکری ، زودرنج ، عاطل و باطل ، دائم خواستار تشویق و توجه دیگران بوده و با ظواهر یا رفتار خود با دیگران ارتباط برقرار می کنند (جلب توجه می کنند).
خودشیفته (نارسیستیک ) ـ دارای یک حس خودباوری بیش از حد بوده ، شیفته قدرت هستند؛ نسبت به دیگران بی علاقه هستند. خواستار توجه دیگران بوده و احساس می کنند که سزاوار توجه ویژه هستند.
دوری گزین ـ ترس و واکنش بیش از معمول نسبت به ردشدن ؛ اعتماد به نفس پایین ؛ از نظر اجتماعی گوشه گیر و وابسته هستند.
وابسته ـ غیرفعال ، بیش از حد پذیرای نظرات دیگران ، ناتوان در تصمیم گیری ؛ فاقد اطمینان هستند.
بی تفاوت ـ مهاجم ـ سرسخت ، بدخلق و قهرکننده ، ترسان از صاحب اختیار بودن ، و سهل انگار هستند؛ همیشه کارها را به تعویق انداخته ، استدلالی بوده و به سختی از دیگران کمک پذیرفته یا عقاید خود را کنار می گذارند.
ضداجتماعی ـ خودپسند بی عاطفه ، بی نظم و بی قاعده ، تحریک پذیر و بی پروا هستند؛ از تجارب درس عبرت نمی گیرند و در تحصیل و کار ناموفقند.
بینابینی ـ تحریک پذیر، دارای شخصیت ناپایدار و تغییر شخصیتی هستند؛ احساسات خود از جمله خشم ، ترس و احساس گناه را نابجا بروز می دهند؛ نمی توانند خود را کنترل کنند؛ مشکلات هویت دارند؛ ممکن است اقدام به خودزنی کنند (ایجاد جراحت یا سوزاندن قسمتی از بدن برای کاهش تنش خود) و گاهی دست به خودکشی می زنند.
علل
ناشناخته است . فرضیه های موجود در این زمینه نقش عوامل زیست شناختی ، تکامل اجتماعی و روانی را مطرح کرده اند.
عوامل افزایش دهنده خطر
سابقه سوءرفتار دیگران با فرد در کودکی
سابقه خانوادگی اختلالات خلقی
پیشگیری
رفتار سالم پدر و مادر با کودک
عواقب مورد انتظار
درمان برای برخی بیماران مؤثر بوده و یک تغییر تدریجی در شخصیت و رفتار به همراه دارد. برای سایر بیماران ، درمان نقش نگه دارنده داشته و در مورد برخی بیماران عاقبت درمان ناامیدکننده است .
عوارض احتمالی
مشکل در حفظ شغل و ارتباط با دیگران ؛ اضطراب و افسردگی
سوءمصرف داروها
عدم پایبندی به درمان
خودکشی
درماناصول کلی
اقدامات تشخیصی ممکن است شامل مشاهده علایم بیمار توسط سایرین باشد.
– در این موارد و بررسی سابقه طبی ، سابقه رفتاری ، معاینه فیزیکی و ارزیابی روانشناختی توسط فرد درمانگر لازم است .
– درمان این اختلالات مستلزم اعتقاد متقابل بین درمانگر و بیمار است . تحقق این امر ممکن است مشکل باشد، زیرا در این اختلالات اغلب انگیزه دریافت درمان مربوط به اطرافیان بیمار است نه خود بیمار.
– درمان روانشناختی ممکن است شامل خانواده درمانی و گروه درمانی ، موقعیت های زندگی گروهی و گروه های خودیاری باشد. روش های تغییر رفتار با یادگیریی مهارت های اجتماعی ، تقویت رفتارهای به جا، محدودکردن رفتارهای نابجا، یادگیری بروز احساسات ، تحلیل شخصی از رفتار و مسؤولیت پذیری در مورد رفتارها در ارتباط است .
داروها
هیچ دارویی برای علاج یا درمان اختلالات شخصیتی وجود ندارد، ولی ممکن است داروهایی برای درمان بیماری های همراه تجویز شدند، مثلاً:
داروهای ضدافسردگی برای افسردگی ؛ داروهای ضداضطراب
داروهای ضدروان پریشی (سایکوژ)
فعالیت
محدودیتی وجود ندارد.
رژیم غذایی
رژیم خاصی نیاز نیست .
در این شرایط به پزشک خود مراجعه نمایید
اگر شما یا یکی از اعضای خانواده تان دارای علایم اختلالات شخصیتی باشید.
– اگر علایم پس از شروع درمان تدام یافته یا بدتر شود.
-اگر دچار علایم جدید و غیر قابل توجیه شده اید. داروهای تجویزی ممکن است با عوارض جانبی همراه باشند

محقق وگرداورنده: زهرا فهیمی

مشخصات شخصیت وابسته:

فتار انفعالی و تسلیم، شخص بخود اعتماد ندارد و کاملا وابسته به دیگران است.

بدون راهنمایی و اطمینان بخشی مفرط دیگران قادر به تصمیم گرفتن برای کارهای روزمره نیست و تا با او دستور ندهند کاری را انجام نمی دهد. احتیاج دارد که دیگران مسئولیت اکثر زمینه های مهم زندگی او را بپذیرند. در ابراز مخالفت با دیگران به دلیل ترس از قطع حمایت و مقبولیت آنان دچار اشکال است . نمی تواند کار یا برنامه ای را به تنهایی شروع کند و این به دلیلی فقدان اعتماد به نفس،انگیزه و نیرو است. برای جلب محبت و حمایت دیگران تاحدی افراط می کند که ممکن است داوطلب انجام کارهایی شود که ناخوشایند هستند.وقتی تنهاست به دلیل ترس مبالغه آمیز از توانایی برای مراقبت از خود احساس ناراحتی و درماندگی می کند. وقتی رابطه شمراقبت در می آید. همیشه در ذهنش از این می ترسد که به حال خود رها شود.

شخصیت افسرده:

افرادی بدبین، فاقد توانایی لذت بردن ، وابسته به کار، فاقد اعتماد به نفس، و مدام ناشاد هستند. خلق معمولشان بصورت غمگینی، پژمردگی، ناشادی ، فقدان لذت و بشاشیت است.احساس بی کفایتی، بی ارزشی و احترام به نفس پایین دارند. از خودشان انتقاد می کنند و فکرشان نسبت به خود ملامتگر و خوارکننده است.همیشه در فکر هستند و فکرشان آشفته است. نسبت به دیگران انتقاد می کنند.این افراد بعد از انجام کارشان مستعد به احساس گناه و پشیمانی هستند.

شخصیت خود را بشناسیم :

خود را بشناسید
تصور کنید در حال خرید کردن می باشید و در قفـسه هـای یک فـروشگاه دنبال یک جفت کفش مناسب برای خود می گردید. آنچه که باعث میشود تا از خـریدن مثلا” کفشی به رنگ نارنجی روشن خودداری کنید، مطلع بودن از اولیت ها و تقدم های شخصیتی خود است.
در مورد انتخاب همسر نیز همین اصـل بایـد رعـایـت شـود. هیـچ دلیـلی وجـود نـدارد که انسان با کسی که هیچ تناسبـی با شـخصـیت او نـداشـتـه و هـرگز نـیـز نخواهد داشت همنشین و هم خانه شود. در عین حال شما تا زمانیکه به شخصیت خود پی نبرده اید هیچ گاه نخواهید توانست تشخصیص دهید که آیا فردی مـناسـب شـما هسـت یا خیر. پیش از اینکه به مسیر انتخاب همسر قدم بگذارید دو مسـاله را باید برای خود مشخص نمایید: نوع شخصیت و نوع عشق
نوع شخصیت شما
بطور کلی نوع شخصیت و نوع عشق به چند دستـه مشـخص تقسیم می گردد. هریک از ما داراری یکی از این انواع می باشیم. در اینجا بطور مختصر این نوع ها را بیان می کنیم.
انواع شخصیت
جستجو گر: ماجرا جو و مخاطـره طـلب. او تـرسی از برهم زدن قوانین و عادتها ندارد.
رهبر: یک انسان اهل ریسک که دوست ندارد هیچ فرصتی را از دست بدهد. یک رهبر همیشه نسبت به هوادارانش بی نهایت با وفا و صادق است.
سنت گرا: با تـجـهـیز به حـواس پـنجگانه و بـکـارگیری مهارتهای عملی در طلب پایداری و استواری است. دوستانش او را قابل اعتماد می پندارند.
فرد گرا: در مسیـرهایش مستقل است. او شخصی کنجکاو و مملو از شگفتی و مسائل غیر منتظره می باشد.
یاغی: یک قـلب شـکاک کـه روحـیـه ستیزه جویی داشته و فقط از خود طرفداری می کند.
بخشنده: انسانی بسیار سخاوتمند که دوست دارد همه را یاری و کمک نماید.
خالق: کنجکاو و احسـاسـاتی بـه هـمراه مـزاجـی آتشین، دوست دارد از طریق موازنه، جهان را به مکانی مناسبتر مبدل کند.
قهرمان: یک بـرنـده طـبـیعـی، قـهــرمان با سختیها و مشقات زندگی با تحمل و شجاعت برخورد می کند.
پشتیبان: آرام و منطقی، دیـگران بـه او اطـمیـنان کرده و نقطه ای قابل اتکا برای خود می دانند.
یکسان ساز: فردی بـا تـجربه و تـوانا که میتواند خودش را با هر وضعیتی تطابق دهد.
ملاحظه گر: ذاتا” محـتـاط و هـوشـیـار اسـت. مـوقـیـعت ها و دیـگران را پیش از انجام اعمال نابهنگام، مشاهده و مراعات می کند.
انواع عشق
رومانتیک. اگر شـمـا آدمـی رمـانـتـیک هستید، عشق همه چیز شما است؛ یک ارتباط عمیق بین معنویت، جنسیت و احساس.
احساسی. عشق شما شدید و آتشین است. در لحظه زندگی می کنید.
مقدر: باور دارید که عشق از قبل مقـدر و تعیین شده است و روح همسر، شما را به تکامل می رساند.
خود انگیز: عشق در نظر شما کاملا” طبیعی و برای سرگرمی تصور می شود؛ اگر چنین نباشد احساس خوبی نسبت به عشق نخواهید داشت.
مشهود: بسیار اساسی، آنچه که شما بـه دنـبـالش مـی گردید همدمی ابدی برای تمام مدت عمر است، عشقی پایدار که همیشه همراه شما خواهد ماند.
محتاط: ذاتا” واقع بین هستید می دانید که در عشق رنج و جـدایی وجـود دارد ولی این باعث عدم درگیر شدن شما نمیگردد.
خود را تجزیه و تحلیل کنید
در انتهای امتحان نتایج حاصله در اختیار شما قرار گرفته و بطور کامل از نوع شخـصـیـت خود و رفتارهایی که باعث شکل گیری رفتار شـما شـده است مـطلع خـواهید شد. بــه علاوه نمودارهایی که معرف تعداد افراد مشابه با شخصیت شما است و نیز نمودارهـای مقایسه ای بین شما و افراد هم سنتان نشان داده خواهد شد. بعد از اینکه نتایج نوع شخصیت و نوع عشق را بطور جداگانه مشاهده نمودید میتوانید ارتباط شخصیـت خـود را با نوع عشقتان مورد سنجش قرار دهید.
نتایج را بکار ببرید
درک نوع شخصیت باعث می شود خودتان را بهتر شناخته و نتیجتا” در انتخاب همسر آینده موفقتر عمل کنید. اگر قبلا” ازدواج کرده اید، آزمـون به شما کمک خواهـد نـمـود تـا تفاوتهای ذاتی و اساسی بین خود و همسـرتـان را فهمیده و درک بهتری از احساسات خود جهت حل آسانتر مشکلات پیدا نمایید

شخصیت
عدهء کمی از مردم را می بینیم که از وضع خود کاملا راضی اند، بیشتر افراد معتقدند که از ویژگیهای مرموزیکه برای موفقیت اجتماعی لازم اند، برخوردار نیستند. در بین این ویژه گیهای مطلوب صفتی است که آن را معمولا ((شخصیت)) مینامند.
در نظر روانشناسان، معنای کلمهء شخصیت فراتر از صفت جذابیت است که ما را وادار میکند در مورد دارندهء آن بگوییم که (( فردی با شخصیت است.))
شخصیت یک فرد از تمام صفات او تشکیل یافته است.
از انواع صفت نام میبریم:
انواع صفت: ثابت قدمی، عجله، معاشرتی بودن، میهن دوستی، مانند صفات دیگر که علاقهء انسان را بیان میکند مثل: زیبایی شناسی، ورزش دوستی و غیره. از جملهء صفات مهم خُلق و خو را میتوان نام گرفت. این صفات شامل ویژه گیهای مثل : خوش بینی و بد بینی، زودرنجی و تُرشرویی، تحریک پذیری و ملایمت است.

در مورد صفات شخصیتی:
در بارهء صفات شخصیتی، دو بُعد از شخصیت را روانشناسان مد نظر میگیرند که یکی، ( برون گرایی ٍExtraversion ) و دیگری ( درون گرایی Intraversion ) میباشد. از سالهاست که هیچ بُعدی از شخصیت به اندازهء بُعدیکه به وسیلهء این دو کلمه بیان میشود، جلب توجه نکرده است.

روانشناس مشهور آلمانی بنام کارل گوستاف یونگ ( Carl Gustav Jung) برون گرایی و درون گرایی را چنین تعریف میکند :

برون گرا ، شخصی است که بیشتر به اشیا و اشخاص جهان بیرون علاقمند است، و درون گرا، شخصی است که بیشتر به افکار و احساسات خود علاقه دارد. برون گرا در زمان حال زندگی میکند، به دارایی و موفقیت خود ارزش قایل است ، ولی درون گرا در آینده زندگی میکند و به ملاکها و عقاید خود ارج می نهد. برون گرا به جهان محسوس و قابل لمس علاقمند است، در حالیکه درون گرا به نیروهای زیر بنایی و قوا نین طبیعت علاقه دارد. برون گرا اهل عمل است، دارای عقل متعارف و درون گرا اهل تخیل و ادراک شهودی است. برون گرا مایل به عمل است و به آسانی تصمیم میگیرد، در حالیکه درون گرا تحلیل و طرح را ترجیح میدهد و پیش از تصمیم گیری تردید نشان میدهد.
اما روانشناسان عینی گرا به این معتقدند که برون گرایی و درون گرایی بطور واقعی بیان کنندهء یک صفت نیست، بلکه سه صفت را معیار قرار میدهند:
1 ـ میل به تفکر در برابر میل به عمل
2 ـ میل به تنهایی در برابر میل به جامعه
3 ـ آماده گی برای استقبال از خطر در برابر راضی بودن به وضع موجود
خلاصه، شخصیت عبارت است از ترکیب پیچیده ای از نیرو های درونی که شیوه ای را قالب ریزی میکند تا فرد به آن شیوهء آن نوع شخص بودن را که هست، ادامه بدهد.
شخصیت، نظام آرزو ها و مقاصدی است که شیوهء شخصی فرد را در مورد سازگاری با محیط خود تشکیل میدهد. انگیزه ها، کلید هایی هستند که در را به روی شناخت کاملتر ساخت و کار کرد شخصیت و همچنین رشد خلق و خوی هیجانی باز میکنند. شخصیت، فکتور هایی هستند که در رفتار و خاطر انسان رول بازی میکنند و تا دیر زمان باقی میمانند.
بمیان آمدن شخصیت
عوامل جنیتکی و وراثت و تعلیم و تربیهء ماحول و اجتماع ایکه انسان در آن بزرگ میشود، رول مهم و بارز را در بوجود آمدن شخصیت او بازی میکنند. بعضی خواص و صفت های شخصیت در جریان انکشاف قابل تغیر می باشند.
شخصیت را میتوان تست و آزمایش نمود. ذریعهء تست و آزمایش فکتور های روشن میشوند که شخصیت انسان را معرفی میکنند.
شخصیت از دیدگاه فروید
فروید روانشناس معروف معتقد بود که طفولیت و تجربه هاییکه انسان در طفولیت انجام میدهد بالای شخصیت او رول مهم را بازی میکنند و اثر میگذارند. مراحلی را که اطفال میبایست در طفولیت بشکل سالم طی نمایند و این عمل صورت نمیگیرد، مثلا : فعالیت های ( اورال ) بازی های کودکانه ایکه در آن اطفال اشیا را بدهن میبرند و یا با سینه و پستان مادر بازی میکنند و همچنان فعالیت های ( انال ) که آشنایی با بدن ودانستن رفع حاجت وآمیزش با محیط زیست است، واز این قبیل مسایل . فروید میگوید که اگر این فعالیت ها در دوران کودکی بشکل درست عملی نشوند، انسان در بزرگسالی دوچار مشکلاتی میشود که بالای شخصیت او اثر میگذارد. از دیدگاه فروید دورهء طفولیت بسیار مهم است.
دید روانشناسی مدرن علمی امروز :
روانشناسی مدرن علمی امروز معتقد است که شخصیت عوامل جنیتیکی دارد و تربیهء فامیل و جامعه رول مهم را در ساختن شخصیت بازی میکند.
پسوشوتیراپی ( ( Psychotherapie

در مورد تغیر شخصیت و اوصاف آن رول دارد، اما صد در صد صدق نمیکند.
در قسمت تیراپی عمل چنین است که در ابتدا شخص تمام سرگذشت های دورهء طفولیت را با اتفاقات آن به روانشناس حکایت میکند. روانشناس از خلال صحبت ها و حکایات شخص تمام نکات مهم و عمده را که این شخص در دورهء کودکی از دست داده است و فقدان این نکات بالای شخصیت شخص اثر گذاشته، یادداشت کرده مطابق آن به تداوی و تیراپی میپردازد.
نظر مکتب های دیگر روانشناسی در این باره:
روانشناسی مدرن امروزی به این نظر است که هرگاه در شخصیت نواقصی کشف میشود، بجای اینکه به دورهء طفولیت مراجعه شود باید همان نکته زیر تداوی و تیراپی قرار بگیرد. بطور مثال شخصی از یک حیوان ترس دارد. در این صورت اول عکس این حیوان را برای شخص نشان داده، در مورد آن چند کلمه راجع به خصوصیات آن حرف زده میشود، بعدا در صورت امکان مردهء همان حیوان را برایش نشان میدهند تا این شخص با خاطر آرام که حیوان مرده است، او را از نزدیک تماشاه کند، بعدا زندهء همان حیوان را در داخل یک شیشه گذاشته جلو روی شخص قرار میدهند و در قدم بعدی حیوان را از شیشه خارج ساخته نزدیک شخص میگذارند و با ا لاخره تا اینکه این حیوان را روی دست این شخص میگذارند و به این شکل ترس او را از بین میبرند.
یک روانشناس خوب از خلال صحبت با شخص طرف بخوبی درک میکند که چه کمبودیها در شخصیت طرف مقابل وجود دارد.
شخصیت و عامل های سازنده ی آن

کلمه ی شخصیت (personality ) در اصطلاح فلسفه ی اسلامی – ارسطویی یک مفهوم کاملاًَ ذهنی است ، که از مفهوم عینی شخص که به اصطلاح یک معقول اول است گرفته شده است . چون مفهوم فرد متفاوت است ، مفاهیم شخصیت و فردیت نیز متفاوت هستند.

منظور از ” فرد” (Indivndual ) یک انسان بدون وابستگی به گروه اجتماعی و بدون داشتن نقش اجتماعی و تماس فرهنگی با اشخاص دیگر است ؛ مثل یک کودک . ولی ” شخص” ، انسانی است در جامعه ، که وابسته به یک یا چند گروه اجتماعی است و در گروه خود ، نقش و پایگاه اجتماعی دارد، که در حال فرهنگ پذیری و جامعه پذیری است ؛ از این نظر است که شخصیت در جامعه شناسی بحث اساسی است .

در تعریف شخصیت نظر قاطع و مانع و جامعی ارائه نشده است . اغلب مردم شخصیت هر فرد انسانی را با عامل هایی مانند رعایت آداب و اصول اخلاقی ، آراستگی و سطح فهم و اطلاعات او ، می سنجند . در نظر آنان هر کس که دارای آن صفت ها باشد “با شخصیت” است . اما در اصطلاح علمی جامعه شناسی ، شخصیت ، مفهوم و تعاریف خاص دارد. از همه ی تعریف های قدیم و جدید درباره ی شخصیت می توان چنین نتیجه گرفت کهشخصیت شامل ترکیبی از ویژگی های بدنی – زیستی ، روانی و اجتماعی است که بر اثر شرایط زیستی – اجتماعی برای شخص ، در اذهان دیگران ایجاد می شود و به فرد نحوه ی رفتار و تطابق خاصی را که همراه با عاطفه و احساس ویژگی های معینی است ، القاء می کند.
روان شناسان اجتماعی ( Social psychology ) ، شخصیت را مجموعه ای از استعدادهای اکتسابی و فطری دانسته اند ، که سبب سازگاری بدیع او با محیط می شود . منظور از سازگاری بدیع ، خاص و بی همتا بودن شخصیت هر کس نسبت به دیگری است . چنان که اشاره شدفرد به معنای انسان عامی نامشخص است ؛ ولیشخص انسانی است مشخص و دارای خصوصیات فرهنگی در گروه اجتماعی مربوط به خود ؛ از این رو ، شخصیت اگر چه مفهومی کاملاً ذهنی است ، ولی صاحب خود را کاملاً از اشخاص دیگر ممتاز و مشخص می کند . بدان جهت هیچ دو شخصی پیدا نمی شود ولو دو قلو که دارای شخصیتی یکسان باشند . در عین حال بعضی شخصیت ها از نظر تیپ و سنخ در گروه اجتماعی شبیه یکدیگرند ، چون محیط فرهنگی یکسانی دارند.

مشخصات شخصیت دوری گزین (اجتنابی):

کمبود انرژی، خستگی پذیری، فقدان هیجان، ناتوانی برای لذت بردن از زندگی، و حساسیت مفرط نسبت به استرس

دوست دارند که ارتباط برقرار کنند ولی می ترسند. همیشه سعی می کنند از موقعیتها اجتناب کنند. از فعالیتهای شغلی مستلزم تماسهای بین فردی قابل ملاحظه به دلیلی ترس از انتقاد ، عدم پذیرش یا طرد شدن اجتناب می کنند. بدون اطمینان از اینکه مورد محبت قرار خواهند گرفت میل به معاشرت نشان نمی دهند.اعتماد به نفسشان کم است و از صحبت کردن در جمع یا بادیگران در مورد مسایل شغلی، درسی ، اجتماعی ترس دارند. بدلیل ترس از شرمساری و مورد تمسخر واقع شدن در بوابط صمیمانه محدودیت نشان می دهند. بدلیل بی کفایتی در موقعیتهای بین فردی تازه، حالتی مهارشده دارند و خود را از نظر اجتماعی نالایق، فاقد جذابیت یا پست تر از دیگران می دانند. به دلیلی احتمال شکست و شرمساری در فعالیتهایشان ریسک نمی کنند.

مشخصات شخصیت ضد اجتماعی:

افراد اجتماعی نشده ای را که در تعارض با جامعه هستند در بر می گیرد. این افراد صداقت و وفاداری ندارند: خودخواه، بیرحم و سنگدل، غیر مسئول، تکانشی، و ناتوان از احساس گناه و عبرت گرفتن از تجارب هستند. سطح تحمل محرومیت آنها پایین و تمایل آنان به ملامت دیگران زیاد است

رفتاری دارند که حقوق دیگران را محترم نمی شمارند. این ترم مساوی جنایتکار نیست، خیلی از نقش های منفی فیلمها را با الگو گرفتن از رفتار این شخصیتها می سازند. نمی توانند با موازین اجتماعی سازگار شوند و اکثر اوقات با دست زدن به رفتارهایی مانند فریبکاری که با دروغگویی مکرر، استفاده از نامهای غیرواقعی یا گوش بری برای نفع و لذت شخصی مشخص می گردد، زمینه را برای دستگیریشان فراهم می کنند. جالب اینست که نمی توانند برای انجام مقاصدشان نقشه بکشند. بی محابا هستند و زیاد دعوا می کنند و نزاع و درگیری فیزیکی مکرر دارند. نسبت به ایمنی خود و دیگران بی احتیاط هستند کاملا بی مسئولیت هستند و در حفظ رفتار شغلی باثبات یا احترام گذاردن به تعهدات مالی ناتوانند. علی رغم تمام کارهای خلافی که می کنند مانند آزار دیگران و بدرفتاری یا دزدیدن مال دیگران ، اصلا احساس پشیمانی نمی کنند. درمانشان بسیار سخت است و معمولا درمان نمی شوند بهترین درمان برای اینها اینست که گروههایی از خودشان تشکیل دهیم مانند استفاده از این افراد در ارتش که گاها به خاطر شدت رفتارهای ضد اجتماعیشان در این گروهها هم دوام نمی آورند.این افراد گاها در ورزشهای خشنی مثل بوکس موفق عمل می کنند. این نوع شخصیتها را بیشتر در فیلمهای جنگی دیده اید که بی محابا به جان هم می افتند و همدیگر را کتک کاری می کنند. استفاده از مواد مخدر، زورگیری و اعمال منافی عفت عمومی انجام می دهند و به دلیل اینکه زرنگ نیستند بیشتر اوقات دستگیر می شوند و به زندان می افتند. لازم به ذکر است که هفتادوپنج درصد جمعیت زندانیان را این گروه تشکیل می دهند.نکته جالب دیگر در این مورد اینست که ما معمولا در هنگام تماشای فیلم با شخصیتهای مثبت فیلم همراه می شویم ولی این گروه بیشتر خود را با شخصیتهای منفی فیلم منطبق می کنند. این اختلال شخصیت باز هم در مردان بیشتر از زنان دیده می شود

مشخصات شخصیت خودشیفته:

احساس های خودبزرگ پنداری ، حق را به خود دادن، فقدان هم حسی، حسادت، و نیاز به توجه و تقدیر

نام این نوع اختلال شخصیت از داستانی گرفته شده که در آن شاهزاده ای عکس خود را در آب می بیند و عاشق خودش می شود. این افراد احساس بزرگ منشی خاصی دارند و در خیالشان همیشه موفقیتهای بی پایان دارند. مثلا در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه می کنند و انتظار دارند بدون موفقیت های متناسب فرد برتر شناخته شوند. همچنانکه گفته شد در تخیلاتشان همیشه خود را موفق دارای قدرت، استعداد، درخشندگی، زیبایی و عشق ایده آل می بینند. معتقد هستند که فردی استثنایی و خاص هستند و فقط افراد یا نهادهای استثنایی و خاص می توانند اورا بفهمند و باید با او نشست و برخاست داشته باشند. همیشه دنبال این هستند که دیگران او را تشویق کنند.از خودراضی هستند و در روابط بین فردی همدلی و همدردی زیاد ایجاد نمی کنند. بلکه در این روابط استثمارگر هستند و برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهره کشی می کنند. غالبا نسبت به دیگران حسادت می ورزند یا احساس می کنند که دیگران حسودی اورا می کنند.ممکن است تا آخر عمر این مشکل را داشته باشند.در پشت ظاهر مغرورشان کاملا شکننده هستند و کافی است به آنها توجه نشود یا از آنها انتقاد شود بسیار ناراحت و مایوس می شوند. این اختلال در مردها بیشتر از زنان است

نارسیس که نام دختر جوان افسانه ای است که در دوران کهن تصویر خود را در اب زلالی دید ویک دل نه صد دل عاشق خود شد!؟! واین داستان عجیب وجه تمایزی برای معرفی نوعی اختلال شخصیت موسوم به اختلال شخصیت خود شیفته شد.
در اختلال شخصیت خودشیفته مرز بی نهایت نسبت به اعمال ورفتار وگفتار خود مطمئن است وتقریبا حرف کسی را قبول ندارد این افراد به قدری از خود راضی هستند که از منطق عادی جامعه خود فاصله می گیرند وبه طور بیچاره گونه به خود متکی می شوند وکنار امدن با این اشخاص بسیار مشکل است وبه خصوص اگر در جامعه موقعیتهای اجرائی دردست داشته باشند بهتر است پزشکانی که مورد مشورت سازمانهای دولتی وخصوصی برای استخدام افراد هستند به جنبه های روانی ورفتاری اشخاص دقت زیادی داشته باشند.
همه گیر شناسی
طبق dsmiv شیوع تقریبی اختلال شخصیت خود شیفته ۲ تا ١۶ درصد از جمعیت بالینی وکمتر از ١ درصد از جمعیت عمومی است. خطر وقوع این اختلال در فرزندان افراد مبتلا ممکن است بیشتر از دیگران باشد.چون انها احساس غیر واقع بنیانه همه کارتوانی،قدرت مطلق( omnipotenc ) خود بزرگ بینی،زیبا بودن وبا هوش بودن را در ذهن فرزندان خود می دارند. وتعداد افراد مبتلا به این اختلال هر روز بیشتر از پیش گزارش می شود.
ویژگیها وخصایص بالینی
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خود شیفته به خود بزرگ بینی معروف هستند وخود را آدم مهمی می پندارند فکر می کنند شخص منحصر به فردی هستند وباید دیگران به طرز خاصی با انها تا کنند احساس استحقاق وبرتری انها کاملا چشمگیر است تاب تحمل انتقاد را ندارند واز اینکه هر کسی به خود اجازه انتقاد کردن از انها را می دهد عصبانی می شوند یا ممکن است بی اعتنایی کامل به انتقادها از خود نشان دهند.انها فقط نظر خود را قبول دارندو اغلب در طمع کسب شهرت وثروت می باشند،روابط انها واعتماد به نفس انها شکننده است وچون به قواعد مرسوم رفتار تن در نمی دهندممکن است خون دیگران را به جوش اورند.رفتار استشمارگرانه در روابط بین فردی انها چیز کاملا پیش پا افتاده ورایجی است اینها نمی توانند همدلی از خود نشان دهند وتنها برای دستیابی به اهداف خودخواهانه خودشان تظاهر به همدردی می کنند.
اعتماد به نفس این بیماران شکننده است وانها مستعد افسردگی اند ،مشکلات بین فردی ،مشکلات شغلی فرد واز دست دادن محبت دیگران از جمله فشارهای روانی شایعی است که خود شیفته ها با رفتارشان برای خودشان ایجاد می کنند واین فشار ها نیز همانهایی هستند که این افراد هیچ نمی توانند از پسشان برآیند.
ویژگیهای این بیماری بر طبق ملاکهای علمی Dsm-Iv دارای این مضمون است:
الگوی نافذ وبارز خود بزرگ بینی وبزرگ منشی در تخیلات ورفتار،انتقادناپذیری،نیاز به ستایش وتمجید فراوان وفقدان همدردی که زمینه های مختلفی از زندگی خود را نشان می دهد.با بعضی از ویژکیهای زیر می توان به وجود انها پی برد:
1.احساس بزرگ منشی: مانند اینکه بدون لیاقت وصلاحیت،خودش را بهتر از دیگران بداند مثل رهبری که خودش را یا همسرش را اشرف مخلوقات معرفی می کندوبیان می دارد شما گناهانتان را به من بگوئید من همه انها را پاک خواهم کرد؟!
2.مشغولیت ذهنی با قدرت درخشندگی وپیروزی های بی پایان:مثل رهبری که دائما فکروذکرش مبتنی است بر راهبری همه جریانات پیروزی های مکرر در صحنه های مختلف وپیشتاز همه بودن هر چند که در عمل واقعا اینطور نباشد اشتغال ذهنی با سلاحهای گوناگون ،توپ،تانک و… لذتبخش تفکرات او واشتغال ذهنی دائمی او است.
3.اعتقاد به اینکه ویژه و یگانه است وتنها بوسیله افراد خاصی می تواند فهمیده شود:مثل رهبری که معتقد باشد که فقط افرادی که کاملا تسلیم او باشند او را می فهمند یا افرادفقط پس از طی پروسه خود ازادی های انچنانی او را در می یابند ومی فهمند!
4.نیاز به تمجید وستایشفراوان: مثل مردی که اگر در جمعی حضور یابد وتعریف وتمجید از او نکنند ناراحت می شود ،افرادی را که نسبت به او هورا مىکشند وبه نفعش شعار می دهند بالا میبرد وممکن است به حد معاونت خود یا ریاست جمهوری وامثالهم برساندوقدرت تعمل شایسته ترین افراد را بدون تعریف وتمجید از خود ندارند.
5.احساس استحقاق:مثلا احساس می کند که مستحق است که همه جریانهای مشابه ،اورا به عنوان رهبری یگانه وﭙﯿشتاز بپذیرند،احساس می کند که استحقاق این را دارد که در حالی که نمی تواند چند هزار نفر را اداره کند همه خلق او را در آغوش بگیرند ﻮبپذیرندو…
7.سود استفاده گردر مورد امور بین فردی:چنین فردی مثلا افرادش را وادار به اقرار گناه وخطا در گذشته می کند و در همین حال گفته ها و رفتارانها را ضبط نموده ودر مواقعی دیگر وبه منظور بر حق و والا جلوه دادن خود از انها استفاده می کند.
8.همدردی (Empathy) ندارد:مثلا اعضایش را گروه به خاک وخون می کشد وبه انها می گوید شما توحید را نمی فهمید اعضای تحت مسئولیش را به بیگاری می کشاند وبه اﻧها می گوید شما به سیاست کاری نداشته باشید.ممکن است به ظاهر وبه دروغ احساس همراهی ودلسوزی از خودش نشان دهد ولی در عمل اینطور نیست واین تظاهر جهت ارضا خودش می باشد.
9.حسادت در مورد دیگران:چنین فردی غالبا در مورد دیگران نسبت به او حسادت می ورزند ومعمولا این حسادت را به صورت ناسزاگوئی به دیگران نشان می دهد.
10.رفتارونگرشهای مغرورانه وپر نخوت: مثلا بدون محاسبه وبینش سیاسی ونظامی

پذیر نیست وانتقاد را به خشم وناسزاگوئی واذیت وازار پاسخ می دهد.
وجود چند ملاک از ملاکهای فوق درفردی برای تشخیص این بیماری شخصیتی کافی است،البته لازم است به صورت الگوی نافذ رفتاری در او باشد ونه تک مورد برخوردی.
این افراد از دیگران توقع دارند انها را تحسین نمودن وهمه ارزوها و در خواستهای انها را بر اورده کنند اما به نیازهای دیگران اعتنایی ندارند وچون انها خود را استثنایی می دانند،احساس می کنند که فقط افراد عالی مقام می توانند نیاز ها ومشکلات خاص انها را درک کنند.انها ارزوهای زیادی برای زندگی خودشان دارند واز کسانی که به نظر انها موفق تر،زیباتر یا باهوشتر هستند به شدت می رنجند.انها دل مشغول رسیدن به اهداف خودشان هستند وبرای تحقیق بخشیدن به این اهداف هیچ ابا ندارند که دیگران را استثمار کنند.به رغم اینکه انها خودوالابینی خویش را به نمایش می گذارند،اما اغلب دچار خود ناباوری هستند.روابط با دیگران خواه اجتماعی،شغلیویا رومانتیک باشندبا برداشت از دیگران به عنوان وسایلی برای ارضای شخصی تحریف می شوند به علاوه انها می توانند متکبر وخود پسند باشند که این ویژگیها در روابط میان فردی انها اختلال ایجاد می کنند.
*میلون وهمکارانش با در نظر داشتن این نکته که در تعریف اختلال شخصیت خود شیفته انواع رفتارها گنجانده شده است.چند تیپ فرعی را مطرح کردند:خود شیفته نخبه گرا-عاشق پیشه – غیر اخلاقی وجبرانی.
1) نخبه گرایان: احساس افتخار وقدرت می کنند وتمایل دارند مقام وموقعیتهای خود را به رخ دیگران بکشند.معمولا در حال ترقی هستند وبه شدت به ارتقای درجه خود مشغولند ومی کوشند جایگاه خاصی را به وجود اورند واز هر فرصتی برای مشهور شدن استفاده می کنند.
2) عاشق پیشه: تمایل دارند از لحاظ جنسی اغواگر باشند با این حال از محبت واقعی اجتناب می کنند این گونه افراد خیلی دوست دارند افراد ساده لوح از لحاظ هیجانی نیازمند را وسوسه کنند وانها را طوری به بازی بگیرند که به طور فریبنده ای نشان دهند دوست دارند با انها رابطه نزدیکی داشته باشند وبا اﻴن حال موقت از بدن پر حرارت دیگران بهره کشی کنند.
3) غیراخلاقی: از این نظر که بی وجدان ،فریبکار وخودپسندواستثمارگر هستند خیلی به افراد ضداجتماعی شباهت دارند.حتی وقتی که معلوم می شود انها به خاطر انجام دادن رفتار غیرقانونی گناهکار هستند نگرش بی اعتنایی دارندوبه طوری عمل می کنند که انگار قربانی را باید به خاطر توجه نداشتن به انچه روی داده است،سرزنش کرد.
4) جبرانی :منفی گرا هستند و می خواهند احساسات عمیق حقارتشان را خنثی کنند انها می کوشند توهمات برتر بودن واستثنایی بودن را ایجاد کنند.
سیروپیش آگهی:
اختلال شخصیت خود شیفته اختلالی صعب العلاج است این گونه بیماران پیوسته باید متحمل ضربه ها یی شوند که در نتیجه رفتار خودشان ویا وقایع زندگی بر خود شیفتگی اشان وارد می شود انها نمی توانند پیری را تاب اورند،چون زیبایی قدرت ومزایای جوانی برایشان مهم است وانها دودستی به این چیزها چسبیده اند به همین دلیل در بحرانهای میانسالی اسیب پذیرتر از دیگران هستند.

راه های کسب شخصیت
این سئوال را اغلب مردم اعم از زنان،دختران،پسران،مردان و خلاصه همه از ما می پرسند که چه کنیم تا شخصیتی مطبو ع و جذاب و به قول آنها زیبا پیدا کنیم همه ما می دانیم که منظور از شخصیت جذاب وگیرا کدامست اشخاصی که شخصیت جذابی دارند بمحض برخورد با ما را به طرف خود جلب می کنند در این اشخاص یکی قسم گرمی وسادگی وجود دارد نصب انها گمان بد نمی بریم آنها نیز ما را از خود نمی رانند چنینی احساس می کنیم که در واقع نیروی مرموزی ما را به طرف انان می کشاند شخصیت در حقیقت چیزی است که می توان آنرا تقویت کرده به پیش راند گاه می شود که امید خود را نسبت به شخصیت خود از دست می دهیم وچنین تصور می کنیم که اگر در مثل دارای صفاتی که باید نیستیم دیگر کاری نمی شود کرد وباید سوخت وساخت این عقیده درست نیست
گوردون بایرون در کتاب خود نیز عنوان از فرصت های زندگی برای رشد شخصیت خود استفاده کنید چنین نوشته است :شما هر روز در حال تغییر وتبدیل هسید یاخته های بدنتان یعنی آن موجودات ذره بینی زنده ای که جسم تان را به وجود آورده اند هر روز می میرند ویاخته های تازه ای جای آنها را می گیرند شخصیت تان نیز مرتبا”در حال تغییر است یعنی اگر سالم باشید یا مریض اگر خوش بین باشید یا بد بین اگر امیال معقول داشته باشید یا نا معقول این همه در شخصیت شما موثر واقع شده آنرا تغییر می دهند پس نخستین عقیده ای که باید درباره زندگی خود پیدا کنیم این است که شخصیت یک چیز ثابت نیست وپیوسته در حال تغیر و وتبدیل است
شخصیت یک چیز اکتسابی است وفطری ومادرزادی نیست ودر نتیجه این در اختیار ماست که شخصیت خود را انطور که دلمان می خواهد بسازیم ودر واقع آنرا مطابق شخصیت هائی بکنیم که بی اندازه مورد تحسین ما واقع اند وبه عبارت دیگر غبطه شخصیت جذابشان را می خوریم با توجه بدانچه گذشت یکی از ارههای تدارک یک شخصیت جذاب اینست که اشخاص را سرمشق خود قرا ر دهیم نکته مهم اینست که قهرمان خود را که باید از او پیروی کنیم از میان شخصیت های واقعا جذاب انتخاب نمائیم برای اینکه دارای شخصیتی جذاب وگیرا شویم باید عادات وصفاتی را که ذیلا”شرح می دهم رفته رفتخ در خودمان بوجود آوریم :
نخستین صفتی که باید در خودمان بوجود آوریم اینست که دقیق باشیم منظور از دقیق بودن اینست که ببینیم واقعا”می خواهیم صاحب چه نوع شخصیتی بشویم مثلاکسی که سر به هوا و وغیر دقیق است وبدانچه می گوید توجهی ندارد وبه نحو لباس پوشیدن خود فکر نمی کند وراه رفتنش نیز بی قاعده است کثیف است وبدظاهر است به یقین نمی تواند در نظر مردمان یک شصیت جذاب جلوه کند بدیهی است که درباره هر کدام از موضوعات زیر مانند سخن گفتن ،پرداختن به ظاهر وطرز راه رفتن وصحبت کردن وغیره می توان مقاله جداگانه ای نوشت وما نیز تا کنون به کرات در این باب چه مستقیم وچه غیر مستقم چیز نوشته ایم در اینجا منظور ما فقط اینست که توجه شما را به این نکته جلب کنیم که یک ظاهر آراسته وطرز راه رفتن وصحبت کردن چقدر در شخصیت آدمی موثر است
حقیقت اینست که در نخستین برخورد ما با دیگران تنها چیزی که جلب توجه آنها را می کند همانا ظاهرماست واگر به ظاهر خود بی علاقه وبی توجه باشیم در واقع نه تنها بخود ظلم کرده ایم بلکه پاس احترام دیگران را نیز نگاه نداشته ایم همه ما وظیفه داریم که بخودمان احترام بگذاریم واگر به ظاهر خود نپردازیم ودر تمیزی خود نکوشیم ودر سخن گفتن نیز لاابالی باشیم آشکار است که در ایفای این وظیغه کوتاهی کرده ایم پس برای انکه شخصیت جذابی داشته باشیم نخستباید به ظاهر خود دقیق شویم زیرا ظاهر آشفته نشانه روح آشفته است در عوض آدمی که ظاهرش مرتب وشسته ورفته است این علامت انست که روحش نیز آشفته نیست ونظم وترتیبی در آن حاکم است وداشتن نظم وترتیب خود یکی از عناصر سازنده یک شخصیت جذاب وقوی است خلاصه کلام اینست که اگر نتوانیم بوجود خود حکومت کنیم وآنرا آن طوری که پسندیده است در آوریم نباید انتظار داشته باشیم که در دیگران نفوذ کنیم وانها را به تحسین خود وادار سازیم
دومین قدمی که باید در راه بدست آوردن یک شخصیت قوی برداریم اینست که پیوسته متبسم باشیم هیچکس نمی تواند منکر قدرت اسرارامیز یک لبخند باشد .اخم وتخم مردم را از ما منزجر ودلتنگ می سازد انکار نمی توان کرد که یکی از پایه های اساسی یک شخصیت جذاب همین تبسم وقیافه ای شادداشتن است البته منظوراین نیست که شخص لبخند ساختگی بر لب داشته باشد وبه مدد آن بخواهد در دیگران نفوذ کند لبخند ساختگی نه تنها موجب تقویت شخصیت نمی شود بلکه بر عکس از ملاحت شخصیت آدمی بسی می کاهد اخیرا”دو کامیون با هم تصادف کرده بودند وراننده یکی از کامیونها که مردی عصبی بود ولیکن درون وبیرون کامیون خود را با کلمات اخلاقی ومذهبی زینت داده بود ناسزائی نثار راننده دیگر کرد راننده دومی با خونسردی در جواب گفت مهم نیست که شما به خدا ومذهب واخلاق مظاهر کنید آدم باید قلبا”به این اصول معتقد باشد منظورم اینست که لبخند باید از دل برخیزد وتا لاجرم بر دل نشیند همانطوری که می گویند سخنی کزدل برآید لاجرم بر دل نشیند لبخند باید صادقانه باشد به عقیده من اگر ادمی لبخند بزند بهتر است تا لبخند ساختگی تحویل مخالف خود بدهد لبخند صادقانه وطبیعی نشانه اینست که شخص حاضر به همکاری است حاضر به همدردی است خلاصه دوست است نه دشمن .
همین چیزهای کوچک اهمیت حیاتی در زندگانی آدمی دارند مخصوصا”در روابطی که آدمی با همنوعان خود برقرار می سازد وهمین چیزهاست که شخصیت فرد را جذاب وگیرنده از آب در می آورد .سومین نکته ه باید بدان توجه کنید اینست که همیشه قدر دان باشید کسی که دائما” فکر می کند که کشتیش در دریا غرق گشته واز همه چیز وهمه کس گله مند است وتقصیر شکست های خود را بگردن دیگران می اندازد دارای شخصیت نا مطبوعی خواهد داشت ودیگران را از خود منزجر ومتنفر خواهد ساخت .وحال انکه اگر چشم وگوش خودمان را باز کنیم وبه چیزهای خوب وشتدی بخشی که دورو بر ما را در برگرفته دقیقد شویم آنوقت جتوجه خواهیم شد که هر تار موی ما زبانی می داشت وباز از عهده شکر آنچه از خوبی در این دنیا وجود دارد بر نمی آید وهمین احساس رضایت وتوجه به قدردانی بصورت یک قسم حالت شادی در قیافه آدمی جلوگر می شود وموجب می گردد که اطرافیان ما نیز از این شادی سهمی ببرند .
اگر به جنبه های امور توجه کنیم وحساب کنیم که چقدر باید به خاطر نعمتی که بما ارزانی شده شکر نمائیم آنوقت خواهیم دید که اطرافیان وکسانی که با ما معاشرت می کنند چقدر تشویق خواهند شد که مثل ما عمل کنند حضرت علی (ع ) می فرماید :سلامتی ها وقتی که ادامه یافت از چشم مردم می افتد وفقط زمانی مردم متوجه آن چیز های خوبی که دارند می شوند که این چیز ها از دستشان در برود .شخصیت شما اگر آنچنان که دیگران بکار نیک سوق می دهد دیگران باید به سبب بختی که پیدا کرده اند تا با شما آشنا شوند باید شاکروحق شناس باشند .چهارمین اقدامی که باید برای کسب یک شخصیت جذاب وقوی بعمل آورد اینست که با حرارت پر جنب وجوش باشیم کم نیستند کسانی که سر خوشبختی وتوفیق خود را داشتن وجنب وجوش بحساب آورده اند عده زیادی از مردمان جوانی ونشاط خود را تا سنین پیری حفظ می کنند وهر وقت که آنها را می بینید متوجه می شوید که هدف ونقشه ای تمام هم وغم آنها را به خود جلب کرده ودر واقع با عشق وعلاقه بدنبال اجرای نقشه وهدفی که هستند وبا تحریک وفعالیت هر چه کاملتری می کوشند تا نقشه های خود را یکی بعد از دیگری به مرحله اجرا در آورند خانه می سازند کتاب می نویسند شعر می گویند راه می سازند روزنامه نشر می دهند سخنرانی می کنند واز این قبیل .
بقول گوردون بایرن شورونشاط را نباید با تظاهر وهیاهو دادوفریاد اشتباه کرد چه بسیارند کسانی که در نهایت تحریک وجنب وجوشند ولیکن صدایشان در نمی آید در سکوت فعالیت می کنند آتشی که درونتان مشتعل است مهم است نه دودی که احیانا”از ان بیرون می زند شوروشوق داشتن وقتی که با تظاهر آمیخته نبود وفقط متوجه نقشه ای شد که در پیش داریم وموجب می شود که یکنواختی وملال که خواه وناخواه هر کاری پیش می آید بر طرف گردد مشکلات یکی بعد از دیگری از پیش پای برداشته شود ونشاط ما زیادتر گردد .
بدلایل بالاست که داشتن شوروشوق وتحریک را از عوامل مهمه تدارک یک شخصیت قوی وجذاب می دانیم پنجمین نکته ای باید در مورد کسب یک شخصیت قوی بدان توجه داشت اینست که شخص باید فهم داشته باشد ومنظورم از فهم اینست که بداند هر چیز بجای خویش نیکوست روزی یکی از مدیران معروف در معرفی یکی از همکاران خود گفت این مرد کسی است که هر چیز را به موقعش می گوید .در یکی از کتابهای تورات نیز آمده است که سخن وخاموشی هر کدام وقتی دارد شاعر ما نیز گفته دو چیز تیره عقل است دم فرو بستن به وقت گفتن وگفتن به وقت خاموشی .هیچ برای شما پیش امده که بی اراده سخن انتقاد آمیزی به زبان اورده وبعد پشیمان شده با خود گفته باشید (کاشکی می توانستم جلو زبانم را بگیرم )در عوض گاه نیز فرصت پیش می آید که با سخن خود کسی را به کار خیری تشویق کنیم ولیکن این کار را نمی کنیم وبعد پشیمان شده با خود می گوئیم (مثل اینکه زبان بکام نداشتم وگرنه می شد با گفتن یک کلمه محبت آمیز جلو فلان جنایت را گرفت )فهمی که از ان در بالا حرف زدیم در واقع بدان استعدادی اطلاق می شود که شخص بدان واسطه می تواند خود را بجای دیگران بگذارد وآنها را بفهمد وبه غمها وشادیها واوضاع واحوال روحی انها پی ببر د.ما عادت داریم که معمولا”از خودمان حرف بزینم وگاه خشم ومخالف خود را نسبت به دیگران بنحوی بیان می کنیم و اگر مختصر همدردی با آنان می داشتیم به هیچروی چنین رفتار نمی کردیم بعبارت دیگر اگر بتوانیم خودمان را بجای دیگران بگذاریم وشرایط آنان را درک کنیم کمتر پیش می آید که آنها را محکوم کنیم ویا بر ضد انا بخشم آئیم وزبان به نکوهش آنان باز نمائیم اگر بدانچه در این قسمت گفتیم عمل کنید خیلی زود به فهم وشعور شهرت پیدا خواهید کرد .
ششمین نکته که باید در مورد سب یک شخصیت قوی بدان عمل کرد اینست که آماده کمک به دیگران باشید منظورم اینست که گاه در رفتار خود با دیگران گذشته از حرف به عمل نیز احتیاج پیدا می کنیم قاطبه مردم احتیاج دارند وقتی که دچار مشکلی می شوند دیگران به کمکشان بشتابند وقتی که به مسئولیت خود در قبال مردم پی بردیم شخصیت ما رشد می کند وتوسعه می یابد شرکت در غم دیگران غم های ما را سبک می کند وقتی که صادقانه شریک غم دیگران می شویم ویا با دست وزبان خود می کوشیم که از بار گرفتاریهای دیگران بکاهیم آنوقت است احساس می کنیم غم های خود را فراموش کرده ایم اگر نظری به دور وبر خود بیفکنیم ودر کار کسانی ک شخصیت شان مورد ستایش ماست دقیق شویم متوجه می شویم که این شخصیت های جذاب معمولا”کسانی هستند که بیش از آنکه به کارهای شخصی خود بپردازند بفکر بر طرف کردن گرفتاریهای دیگرانند بابلاخره هفتمین عامل سازنده یک شخصیت جذاب این است که قابل اعتماد باشیم مردم باید یقین کنند که رازشان را می توانند با ما بگویند وما نیز این راز را به دیگران نمی گوئیم مردم باید اعتقاد پیدا کنند که می توانند به ما متکی باشند
در روزگاری که بدگمانی وعدم ثبات ودروغ وتزویر رواج دارد صفات پسندیده ای از نوع صداقت ،با وفائی ،راستگوئی وثبات رأی واعتقاد همچون چراغ های پر نوری هستند که در تارکی بدرخشند اگر می خواهید شخصیتی نیرومند جذاب ودوست داشتنی داشته باشید سعی کنید به هفت نکته ای که در بالا بدان اشاره کردم بیندیشید وبا تمرین وممارست آنرا از خویشتن سازید

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *