كودك ازلي

كودك ازلي

روزي سري راماكريشنا پاراماهانسا با يكي از مريدان ثروتمند خود بنام ماتورا بابو سفر مي‌كرد. آنها به قصد زيارت بنارس حركت كرده بودند. در راه تصميم گرفتند كه يك روز در روستايي استراحت كنند.

آن روستا پر از مردم فقير بود كه با سختي زندگي را سپري مي‌كردند. وقتي سري راما كريشنا وضع اسفناك مردم آن روستا را ديد، به شدت دل‌آزرده و غمگين شد. او به مريدش گفت: « بايد به همه مردم اين روستا غذا و مقداري پارچه بدهي».

بلافاصله، ماتورا بابو شروع به حساب و كتاب كرد و متوجه شد كه اين كار براي او هزينه سنگيني دارد؛ لذا در انجام اين كار ترديد كرد.

سري كريشنا از شدت ناراحتي گريست و گفت: «من به بنارس نمي‌روم و اينجا كنار برادرانم مي‌مانم»؛ سپس بين مردم روستا رفت و از ادامه سفر منصرف شد.

ماتورا بابو به شدت متأثر شد و دستور داد كه بين روستاييان غذا و پارچه توزيع كنند؛ سپس، هر دو با هم به سفر خود ادامه دادند.

سري راما كريشنا يك عالم ديني بسيار ساده بود. او فطرتي مهربان، صميمي و دوست داشتني داشت و چون كودكان صحبت مي‌كرد.

 

منبع " کتاب غذای روح ۲ با ترجمه دکتر آرام "

انتشارات تجسم خلاق

www.aram24.ir

 

 

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *