مروری بر اختلالات شخصیت و آسیب پذیری به استرس (فشار روانی)

مروری بر اختلالات شخصیت و آسیب پذیری به استرس (فشار روانی)
اين نبشته دو بخش دارد. بخش اول، مروري ست اجمالي بر تعريف شخصيت و اختلالات شخصيتي، با تمركز بيشتر بر روي اختلال شخصيت ضد اجتماعي. بخش دوم مبحثي ست جداگانه با نگاهي گذرا به تقسيم بندي اشخاص مستعد به استرس (فشار) توسط تعدادي از روان شناسان در نيمه دوم قرن بيستم و دهه اول قرن بيست و يكم.

بخش اول

تعريف شخصيت: شخصيت کلمه ایست که عموماً به معناي عنوان كلي كه رفتار قابل مشاهده فرد را توصيف مي كند، و يا بيان تجارب درون ذهني فرد، به كار مي رود. تماميت فرد كه بدين گونه توصيف مي شود هر دو جنبه ي اجتماعي و شخصي زندگي فرد را باز گو مي كند. (خلاصه ي روانپزشكي كاپلان – سادوك، جلد دوم، فصل بيست و هفتم)

بعبارتي ديگر، شخصيت مجموعه ي ويژگي ها، منش ها، رفتار ها، ابزار ها ، روحيات و احساساتي است كه ديگران آن را تصور مي كنند. (مديريت استرس، دكتر برايان سوك لي وارد، فصل ششم)

اكثريت روانشناسان و روانپزشكان، از روانشناسان متمايل به مكتب روانكاوي فرويد گرفته تا آنهايي كه متاثر از مطالعات تحليلي يونگ، هورناي و نحله هاي متمركز بر روانشناسي نابهنجار، شناخت و رفتار اند، تا حد كم يا زياد باور به اين دارند كه پايه هاي اصلي شخصيت از زمان القاح، و بخصوص دوران كودكي و اوايل نوجواني، نفوذ خانواده، اجتماع، و تجارب حاصله پي ريزي مي گردند و همین ها هستند که سخت افزار رفتارها، عادات، بينش و شيوه ي تفكر فرد را شكل مي دهند. پيشرفت هاي قابل توجه علم ژنتيك نيز درين حوزه كمك زيادي به روانشناسي و روانپزشكي نموده است. اين روزها تاكيد زيادي بر نقش عوامل وراثتي درتثيبت رفتار و ايجاد اختلالات شخصيت صورت مي گيرد و بررسي ها نيز نشاندهنده اين اند كه اين ادعا اصلاً بي مورد نيست.

ما، در حين برخورد و تعامل با ديگران، اشخاص را از نظر نورم هاي اجتماعي پذيرفته شده و مورد پسند جامعه تقسيم بندي مي كنيم. بايد بدانيم در مواردي اطلاق يك يا دو صفت در مورد يك فرد، ارزش آسيب شناختي (پتالوژیک) ندارد. بطور مثال، اگرميگوييم فلاني جاه طلب است و يا فلان شخص مذهبي است يا پرتلاش است و يا صميمي است، درينجا ما تنها يك يا دو ويژگي يك فرد را، كه در زمان تعامل با ديگران بيشتر به چشم ميخورد، بازگو و مشخص كرده ايم. بنابرين تا مجموعه منسجمي از اين قبيل كيفيات در يك فرد به مشاهده نرسد، تشخيص يك اختلال شخصيت كاريست نابجا، بي مورد و ناقص؛ چرا كه آن مجموعه ي منسجم به ما اجازه و توانايي اين را مي دهد كه بصورت كل، رفتار يك فرد را حدس بزنيم، پيش بيني كنيم، و راهكارهاي براي اين فرد و ديگران در زمان برقراري ارتباط پيشنهاد كنيم.

براي اينكه تفكيك ميان شخصيت بهنجار يا سالم و شخصيت نابهنجار شكل دقيق تر، واضح تر، رسمي تر، علمي تر و عملي تري بخود بگيرد، روانشناسان بصورت عموم و روان پزشكان بصورت خاص، با توجه به زمينه هاي متفاوت فرهنگي جوامع مختلف، معيارهاي تشخيصي را براي شناختن يك فرد مبتلا به اختلال شخصيت تنظيم و ارايه كرده اند.

معيار هاي تشخيص عمومي در مورد اختلال شخصيت (بر اساس کتابچه تشخيصي و آماري اختلالات رواني)

الف: الگوي ديرپا و بادوام رفتار و تجارب دروني كه انحراف قابل ملاحظه اي از آن چه كه بر اساس فرهنگ فرد انتظار مي رود، داشته باشد. اين الگو لااقل در دو مورد از زمينه هاي زير تظاهر پيدا مي كند:

– شناخت (يعني روشهاي ادراك و تفسير خود، ديگران و رويدادها)

– حالت عاطفي (شامل دامنه، شدت، تغييرپذيري و تناسب پاسخ هاي هيجاني)

– عملكرد بين فردي

– كنترل تكانه

ب: الگوي ديرپاي ياد شده درگستره وسيعي از وضعيتها و موقعيتهاي فردي و اجتماعي، نافذ و انعطاف ناپذير است.

پ: اين الگوي ديرپا سبب رنج و عذاب قابل ملاحظه باليني (کلینکال) يا اختلال در عملكردهاي اجتماعي، شغلي يا ساير حوزه هاي مهم عملكردي مي شود.

ت: اين الگو ثابت، طولاني مدت و بادوام است و سرنخ هاي شروع آن را لااقل در دوران نوجواني يا اوايل بزرگسالي (کلانسالی) مي توان پيدا كرد.

ث: الگوي پايدار ياد شده را نمي توان به نحو بهتري به عنوان تظاهر يا پيامد اختلالات رواني ديگر توجيه نمود.

ج: اين الگوي پايدار به دنبال اثرات فزيولوژيك مستقيم يك ماده (مثل دواهاي مورد سو مصرف يا ادویه تجويز شده) يا يك اختلال طبي عمومي (مثل ضربه به سر) ايجاد نشده است. (خلاصه روانپزشكي كاپلان – سادوك، 2007)

درين جا بعضي از نكات ياد شده درين معيار را بيشتر توضيح ميدهم.

اول: همانطور كه در بند “پ” آمده است، اين الگو، كه بايد ديرپا باشد و در صورت گذرا بودن ارزش تشخيصي ندارد، سبب اختلال در عملكرد فردي مي شود، چه در شغل وي، چه در ارتباطات وی، چه در خانواده وي و چه در جاهاي ديگر. بنابرين، اگر بعضي از خصوصيات يك فرد سبب همچو مشكلي نشود، در كار و زندگي اش مشكل خاصي ايجاد نكند؛ بتواند رفتار نسبتاً مناسب خود را با افراد خانواده و اجتماع حفظ كند؛ قواعد و مقررات اجتماعي را حتي الامكان راحت و مناسب رعايت كند، در آنصورت ما براحتي نمي توانيم انگ اختلال شخصيت را به وي بزنيم.

دوم اينكه اعضاي خانواده، دوستان، مدرسين و كساني ديگري كه فرد با ايشان در تماس است بايد اين خصوصيات را در اوايل نوجواني و آوان کلانسالی، مثلاً در سنين ميان 15 تا 19 سالگي، مشاهده كنند. ببينند كه اين الگو براي نوجوان بصورت خاص و براي اطرافيانش بصورت عام مشكل ايجاد كرده است. بطور نمونه اگر فردي در اعتراض به وضع موجود فقط در چند موردي دست به خشونت ميزند، بايد موردش، قبل ازنشانه گيري وي بعنوان يك فرد مبتلا به اختلال شخصيت، بصورت دقيق بررسي شود. شايد اين فرد، با رفع مشكل مربوطه، به راحتي به زندگي عادي برگردد و همچو رفتاري هرگز در زندگي اش دوباره مشاهده نگردد.

و سوم اينكه اگر فردي در کلانسالی و مشخصاً بعد از بيست سالگي و بعد از آسيب جسمي و بالاخص ضربه به سر، تغيير شخصيت پيدا مي كند (بطورمثال فردي آرام، صبور و با اعتماد به نفس تبديل به فردي ناآرام، پرخاشگر، گوشه گير و هيجاني مي شود) مشمول اين تشخيص نمي شود، چون اين مورد اختلال شخصيت ثانويه به يك آسيب جسمي است.

بعلاوه، معيار هاي فوق، همانطور كه تذكار رفته، مشخصه هاي كلي براي تشخيص يك اختلال شخصيت است، ولي معيارهاي مشخص ديگري نيز ضرورت اند تا اختلالات شخصيت را بصورت جداگانه تقسيم بندي نموده و هريك را مجزا توضيح دهند ، ولي براي اجتناب از تخصصي و طولاني شدن بحث ازاينكار صرفنظر مي شود.

عوامل

روانپزشكان عوامل متعددي را در بروز اختلالات شخصيت دخيل مي دانند، مانند:

– عوامل وراثتي

– عوامل زيستي (بيولوژيك) مانند تغيير در سويه بعضي از هورمون ها و ميانجي هاي عصبي

– عوامل روانكاوانه، بطور نمونه تثيبت شدن بعضي از ويژگي ها در مراحل رشد رواني – جنسي (بر اساس نظريات فرويد)، استفاده از بعضي از مكانيزم هاي خاص (براساس نظريات ويلهلم رايش) و نوع روابطي كه فرد با خود و ديگران برقرار مي كند.

انواع اختلالات شخصيت

درينجا نگارنده به نام گرفتن اختلالات شخصيت بسنده كرده و براي جلوگيري از اطاله ي كلام فقط اختلال شخصيت ضد اجتماعي را، به علت گسترده بودنش، اندكي توضيح ميدهد.

– اختلال شخصيت بدگمان

– اختلال شخصيت اسكيزوييد

– اختلال شخصيت اسكيزوتايپال

– اختلال شخصيت ضد اجتماعي

– اختلال شخصيت مرزي

– اختلال شخصيت نمايشي

– اختلال شخصيت خودشيفته

– اختلال شخصيت مردم گريز

– اختلال شخصيت وابسته

– اختلال شخصيت وسواسي اجباري

– اختلال شخصيتي كه جاي ديگر ذكر نشده است (كتابچه ي تشخيصي و آماري اختلالات رواني، كاپلان- سادوك، 2007)

اختلال شخصيت ضد اجتماعي

اختلال شخصيت ضد اجتماعي عبارت است از ناتواني از تن دادن به هنجارهاي اجتماعي بطوري كه جنبه هاي متعدد از رفتار فرد در نوجواني و کلانسالی تحت تاثير اين ناتواني قرار گرفته باشد. بر اساس كتاب كاپلان-سادوك، اگرچه مشخصه ي اين اختلال اعمال مداوم ضد اجتماعي يا خلاف قانون است، اما اين اختلال مترادف با “بزهكاري” نيست.

گفته مي شود كه اين اختلال در سه فیصد مردان و يك فیصد زنان ديده شده است. (براساس آمار گرفته شده در آمريكا) و بيشتر در نواحي فقيرنشين شهر و بخصوص در ميان زندانيان (حدود 75 در صد) به مشاهده مي رسد. متاسفانه بعلت مشكلات عديده اي كه كشور ما با آنها دست به گريبان بوده، هيچ نوع فرصتي فراهم نشده تا آماري دقيق از اين اختلال و يا هر يك از اختلالات رواني ديگر، بدست آيد.

با آنكه شخص مبتلا به اين اختلال مي تواند آرام، طبيعي و دوست داشتني به نظر برسد (كاپلان – سادوك)، ولي مختل بودن بسياري از كاركردها در زندگي شان مشاهده ميشود، بطور نمونه دروغ گويي يا دزدي مداوم، تمايل براي تجاوز به حقوق ديگران، سومصرف مواد مخدر، رفتار پرخاشگرانه، بي توجهي به امنيت و آرامش ديگران، عدم احساس پشيمانی از آزار و اذيت ديگران، ناتوانی در دوست يابی و حفظ دوستان، مشكلات مداوم با قانون و مقررات، فرار از خانه، دزدي، مكتب گريزي، عدم هماهنگي با هنجارهاي اجتماعي، حقه بازي و كلاه برداري، داشتن اسم هاي مستعار، عدم پذيرش مسووليت، قضاوت ضعيف، و نداشتن شغل ثابت.

فرد بايد حداقل هيجده سال سن داشته باشد و بيش از سه تا از موارد بالا از سن پانزده سالگي به بعد در وي به مشاهده برسند. در صورتي كه اين مشكلات بعلت كدام اختلال رواني ديگر بوجود نيامده باشد، تشخيص اختلال شخصيت اجتماعي تثبيت مي شود.

بصورت كل، سير و آينده اين اختلال و اختلالات شخصيتي ديگر چندان خوب نيست؛ ولي با آنهم رواندرماني، با وضع كردن شرايط سختگيرانه در مراحل اول، مفيد ارزيابي شده است. از سوي ديگر، تداوي دوايي براي كاهش علايم ناتوان كننده ي چون اضطراب، افسردگي و خشم تا اندازه ي كار آمد بوده است. ولي چون اين افراد معمولاً مبتلا به سومصرف مواد بوده اند، در تجويز دوا بايد احتياط صورت گيرد.

براي پيشگيري/وقایه لازم است تا محيط سالم و سازنده در ميان اعضاي خانواده فراهم گردد؛ تبعيض، خشونت، عدم توافق و تفاهم بين پدر و مادر و عوامل ديگري كه آشكارا تاثيري مخرب بر تربيت كودك ميگذارند تا حد امكان محدود و برطرف گردد. پرورش كودك در محيط اجتماعي سالم، ارزش دادن به وي، آموزش ارزشهاي انساني و اخلاقي، و بالاخره مشورت ژنتيك، كه در كشورهاي توسعه يافته جدي گرفته مي شود، از جمله چند مورديست كه در محدود ساختن اين اختلال اثر گذار مي باشند.

بخش دوم

جدا از اختلالات شخصيت و اختلالات رواني ديگر، روانشناسان، در برهه هاي مختلف زماني، علاقمند اين بوده اند تا ارتباط ميان استرس و سلامتي و چگونگي واكنش انسانها به عوامل و حادثات استرس زا را ارزيابي كنند.

در سير اين پژوهش ها ديده شده است كه تعدادي از افراد در مقابل شرايط، فشارهاي زندگي و مشكلات اجتماعي آسيب پذيري بيشتر و بعضي ها هم آسيب پذيري كمتري داشته اند. اين باعث گرديده تا محققين نوع پاسخ هاي اين افراد، مكانيزم هاي دفاعي اي كه بكار ميبرند و مسايلي ديگر ازين دست كه در پردازش كل اين نوع واكنش ها دخيل اند، را مورد تدقيق قرار دهند. بسياري از اين تحقيقات در نيمه ي دوم قرن بيستم و با رشد روانشناسي شناخت و روان شناسي اجتماعي انجام شده اند.

شخصيت تيپ الف

دانشمندان قبلاً پي برده بودند كه ميان پاسخ هاي احساسي يك فرد و ميزان سلامتي وي يك رابطه ي مستقيم وجود دارد؛ بدين معنا كه به هراندازه ي كه پاسخ هيجاني، احساسي و عاطفي فرد در مقابل استرس و موارد استرس زا بيشترباشد، بهمان اندازه سلامتي جسمي (و رواني) وي متاثر ميگردد.

متخصصاني مانند مه ير فريدمن و ري روزنمن، با بررسي سبك زندگي مردم آمريكا و شتابزدگي آشكار شان براي پس نيافتادن از زندگي سريع و پرچالش، “رفتار تيپ الف” را توضيح دادند. به گفته ي اين دو، شخصيت هاي تيپ الف ممكن است در يك يا چندين ويژگي زير با هم سهيم باشند:

– اضطرار زماني يا نگران و بي قرار بودن از گذشت زمان

– انجام دادن چند كار بطور همزمان

– رقابتي بودن بيش از اندازه و پيوسته مقايسه كردن خود با ديگران

– گفتگو با سرعت زياد، بلند صحبت كردن

– رفتار سلطه جويانه و خودمحوري

– و پرخاشگر بودن (براي معلومات بيشتر مراجعه كنيد به: مديريت استرس، ترجمه مهدي قراچه داغي)

در اوايل فكر ميشد كه تنها مردان مستعد و يا داراي همچو ويژگي هاي مي باشند، ولي با سهم گيري زنان در بازار كار و توليد مشخص شد كه زنان نيز، به اندازه مردان، مي توانند چنين ويژگي هاي داشته باشند و در نتيجه آسيب پذيري هر دو جنس در مقابل امراض جسمي، بخصوص بيماريهاي قلبي و عروقي، زياد گردد.

روانشناسان در دهه 1980 تيپ شخصيتي ديگري را بنام “شخصيت وابسته ي ناسالم” توضيح دادند و آنرا براي توصيف كساني به كار بردند كه، به زبان ساده، سبب مي شوند تا ديگران به آنها وابسته باقي بمانند. بعبارتي ديگر، از اين مفهوم در توصيف كساني به كار مي رود كه بيش از اندازه مهر مي ورزند. گفته مي شود كه داشتن والدين الكلي (در مورد كشورهاي مثل افغانستان داشتن والدين معتاد به مواد مخدرمثل تریاک، هرویین)، والديني كه از هم جدا شده اند و يا داشتن پدر و مادري كه احساسات را سركوب مي كنند و زندگي شان از هم پاشيده است، در شكل دادن به همچو شخصيتي نقش عمده دارند. ويژگي هاي مربوط به اين شخصيت عبارتند از:

– ميل شديد به تاييد شدن از سوي ديگران

– كمال طلبي، تمايل براي انجام دادن هر كاري بدون كم و كاست و توجه زياد به ظرايف و ريزه كاري ها

– موفقيت طلبي بيش از اندازه

– مديران شرايط بحراني و موفقيت در كنترل بحران

– وفادار و متعهد

– از خود گذشته

– احساس نابسندگي و ناراضي بودن از خود و كارهاي كه انجام ميدهد

– واكنش بيش از اندازه

– سلطه جويي با مهر، محبت، لطف و سخاوت

طوري كه مشاهده مي شود تعدادي از اين ويژگي ها بهيچوجه ناپسند نيستند و مي توانند در حوزه فرهنگي خود باعث تشويق و تاييد ديگران نيز قرار گيرند.

در همين سالها كساني چون سليگ من، آرتور اشميل، لاك و كوليگان بر روي ويژگي هاي تمركز كردند كه مجموع شان مي توانست، به تعبير آنها، شكل دهنده شخصيت “عاجز و اميد از دست داده” باشد. جوليان روتر، يكي از روانشناساني آمريكايي كه اين مفهوم را بيشتر توضيح داد، مي گفت كه “موضع كنترول بيروني” خصوصيتي است كه به خوبي شخصيت عاجز و اميد از دست داده را توصيف مي كند. وي مي گفت در موضع كنترول بيروني اشخاص وابسته به منابع خارجي اند و آنها را در كنترول و تاثيرگذاري بر زندگي خويش هم مي پندارند، مثلا ً بخت و اقبال، آب و هوا و حتي ستاره شناسي.

در مقابل، كساني كه داراي منبع كنترول دروني اند و به منابع داخلي (ويژگي هاي مانند اعتماد به نفس، ايمان، شم و قدرت اراده) بيشتر توجه دارند، اشخاص سالم تر و موثرتري اند. بارزترين نمونه هاي شخصيت عاجز و اميد از دست داده عبارتند اند از: معتادان به مواد مخدر و نشه آور، كودكان مورد سو استفاده واقع شده، زوجه هاي كه مورد بهره كشي قرار گرفته اند، سالمندان و بعضي از بي خانمان ها. البته نظريه جوليان روتر توسط تعدادي از روانشناسان مورد نقد وبررسي قرار گرفته و تعميم آنرا بدين گستردگي صادق نمي دانند. (رجوع كنيد به روتر 1966 و ميرنز 2007، و مديريت استرس 2000)

با آنكه تعدادي از پژوهشگران سرگرم پل زدن ميان افكار منفي و نشانه هاي جسماني و امكان بروز بيماريها بودند، گروهي ديگر علاقمند اشخاصي گرديدند كه ظاهراً در مقابل شرايط پر استرس مي توانستند بخوبي مقاومت كنند. آنها سه ويژگي عمده را درين اشخاص مشاهده كردند و آنها را تيپ “شخصيت مقاوم” نامگذاري نمودند.

– تعهد و التزام به خود، به كار خود و به خانواده خود كه به شخص احساس تعلق مي دهد.

– كنترل شخصي؛ داشتن كنترل بر خويشتن و به دست گرفتن زمام امور زندگي (اين ويژگي را وين داير، متفکر و نويسنده ي مشهور آمريكايي در كتاب “سر رشته ي زندگي خود را بدست گيريد” با و ضاحت و هنرمندي توضيح داده است)

– استقبال از مبارزه طلبي و توانايي ديدن تغييرات به مثابه فرصتي براي رشد.

بصورت كل، محققين به اين نتيجه رسيدند كه گرچه بسياري از ويژگي هاي مثبتي وجود دارند كه فرد را در مقابل استرس با آسيب پذيري كمتري مواجه مي كنند، ولي يكي از ويژگي خيلي پراهميتي كه اكثريت شان با آن موافق اند، داشتن عزت نفس است. با آنكه بعضي از نويسندگان ميان اعتماد به نفس و عزت نفس تفاوت قايل اند و هر كدام را مفهومي متفاوت و مجزا مي دانند، ولي ناتانيل براندن، روان درمانگر و نويسنده ي مشهور كه چندين كتاب در باب عزت نفس نوشته است، اين مفهوم را بيشتر روشن ساخته است. وي در كتاب “شش ستون عزت نفس” كه در سال 1994 منتشر شده، به هفت نكته ي مهم در زمينه عزت نفس اشاره كرده است:

– توجه به عمل

– داشتن زندگي آگاهانه و به عبارت ديگر زندگي كردن در لحظه ي اكنون، بجاي توجه داشتن به آنچه در گذشته اتفاق افتاده يا هنوز اتفاق نيافتاده است

– خودپذيري، يعني با خود سر دشمني و عناد نداشتن

– قبول مسووليت در قبال احساسات خود، مانند اينكه بگوييم من مسوول خوشبختي خود هستم. خوشبختي من به دست ديگران نيست.

– داشتن قاطعيت و ابراز وجود كردن؛ توجه به خواسته ها، نيازها و ارزش هاي خود و پيداكردن راه هاي مناسب براي ارضاء آنها

– داشتن زندگي هدفمند؛ فاصله گرفتن از دنياي خيال و به جاي آن برداشتن گام هاي عملي براي تحقق بخشيدن به اين خواسته ها

– داشتن انسجام شخصي و به عبارتي وجود همخواني ميان ارزش ها و اقدامات.
منبع :rawanonline

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *