نقش آب در بدن:
جالب است بدانید بیش از ۷۵ درصد از بدن ما از آب تشکیل شده مولکولهای آب به صورت دوقطبی هستند و زمانی که ما در معرض یک میدان مغناطیسی خارجی قرار میگیریم این مولکولهای آب در جهت آن میدان قرار میگیرند و این امر باعث میشود نظم میدان مغناطیسی بدن ما به هم بریزد علاوه بر عوامل خارجی یک دسته عوامل داخلی نیز وجود دارند که باعث میشوند اختلال در میدان مغناطیسی بدن ایجاد شود.
مهمترین آنها بارهای الکتریکی هستند که هنگام انتقال پیامهای عصبی در اعصاب در اطراف آنها به وجود میآیند و به صورت الکتریسیتهی ساکن در بافتهای بدن ذخیره میشوند. میدان مغناطیسی که در اطراف این بارها به وجود میآیند در میدان مغناطیسی بدن ایجاد خلل میکنند این بارها به خصوص در نقاطی که تراکم اعصاب بیشتر است ذخیره میشوند و به دلیل اینکه هم تراکم زیادی دارند و هم در نزدیکی عصبهای بیشتر و مهمتری قرار دارند برای بدن به شدت مضر هستند از جملهی این نقاط ناحیهی سر و دستها و قسمت مچ پا به پایین است و در بین این سه قسمت سر اهمیت ویژهیی دارد چون بارهای ذخیره شده در آن علاوه بر ایجاد خلل درمیدان مغناطیسی مغز باعث اغتشاش در امواج مغزی میشوند و باید هرچه سریعتر از آن نواحی دور (تخلیه) شوند. به طرز حیرتآوری میبینیم که این نواحی دقیقاً نواحی هستند که در وضو شسته میشوند و هنگام سجده با زمین تماس پیدا میکنند بنابر تحقیقات صورت گرفته دو راه برای دفع این بارهای زائد وجود دارد. یکی استفاده از یک مادهی رسانا است که مناسبترین و ارزانترین و بیضررترین ماده برای این کار آب است که در هنگام وضو استفاده میشود و دوم اتصال زمین است که در هنگام سجده انجام میپذیرد و به این ترتیب ظرف چند دقیقه با یک عمل ساده شامل وضو و نماز هم به بندگی خداوند سبحان و در نهایت به آرامش دل (روح) میرسیم هم بارهای اضافی ساکن سطح بدن تخلیه میشوند و هم میدان مغناطیسی بدن تنظیم میگردد و اما نظریهی افلاطونی و مشائین درخصوص جایگاه روح قبل از تولد:
افلاطون وجود نفس را قدیم و روحانی ومقدم بر آفرینش جسم میدانست. او معتقد بود که نفس انسانها از ازل در عالم ارواح وجود داشته است با ایجاد و خلق یک بدن نفس به آن تعلق میگیرد و با مرگ بدن روح دوباره به عالم ارواح باز میگردد.
دوم مشائین:
که معتقدند حدوث غیر جسمانی نفس همراه حدوث و آفرینش جسمانی بدن است مشائین به دو صورت به حدوث نفس نگاه میکنند:
الف- روحانیة الحدوث و روحانیة البقاء:
روح چه هنگام ایجاد و چه هنگام پس از مرگ موجودی روحانی (مجرد و غیر مادی) است (ابنسینا).
ب- جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء:
روح هنگام ایجاد جسمانی است و در طول حیات و همچنین پس از مرگ روحانی میشود (ملاصدرا).
ابنسینا در رسالهی نبض در مورد آفرینش انسان مینویسد: و مردم را از گرد آوردن سه چیز خداوند سبحان آفرید یکی تن که او را به تازی بدن و جسد خوانند و دیگری جان که او را روح خوانند و سیوم روان که او را نفس خوانند. از پس آن چه در پی خواهد آمد در خواهیم یافت که نفس مجرد از جسم یا جسد (تن و روان و دستگاه عصبی و حسی) است اما در شرایطی که حتماً با حضور روح میباشد با جسم در ترکیب است و انسان کامل بیدار را تشکیل میدهد و اما مولوی در خصوص جایگاه روح قبل از تولد چنین زیبا سروده است:
هرنفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهرماست
خود زفلک برتریم وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذاریم منزل ما کبریاست
گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست
و اما جایگاه روح پس از مرگ.
در این خصوص اطلاعات ما دربارهی جایگاه روح انسان یا بعد فرامادی او پس از مرگ محدود به اطلاعات و آموزههای دینی، متون فلسفی و عرفانی، بازخوانی پروندههای پزشکی، خاطرات افرادی که تا پای مرگ پیش رفتهاند و خروج روح از بدن و مرگ را تجربه کردهاند و نیز خاطرات بیماران نگارنده که از بیجانی و مرگ به زندگی بازگشتهاند و در نهایت آثار و تجربیات حسی خروج روح ازبدن در رویاهای افرادی است که خروج روح از بدن و جایگاه آن را در خواب تجربه کردهاند. به طور یقین آنچه مسلم است روح با مرگ به طور کامل از بدن جدا میشود و چون جنس روح غیرمادی است از آن پس بعد زمانی و مکانی برای آن حل میشود. آنچه از متون مذهبی در رابطه با جایگاه روح پس از مرگ دستگیر میشود بازگشت روح به سوی خداوند سبحان است و آن جایگاه بسته به میزان پرورش روح در زندگی قبل از مرگ (به همان اندازه که روح تقرب به خداوند سبحان با اخلاص در زندگی دنیوی کسب نموده) به اذن پروردگار عالمیان میتوان نوعی احاطهی قیومی در عالم برای روح در نظر گرفت، همچنان که خداوند سبحان حاکم و فرمانروا و مدبر جهان هستی است و با جهان هست ولی نه به این معنا که در جایی مستقر باشد بلکه در همه جا هست و احاطهی کامل به عالم دارد. آموزههای دینی در خصوص جایگاه روح انسان پس از مرگ. جایگاه روح انسان را عالم برزخ میداند و قبر را سرآغاز حیات برزخی انسان عنوان میکند. قبر یک معنای ظاهری دارد و آن همان گودال خاکی است که انسان در آن دفن میشود و یک معنای حقیقی دارد که مربوط به جایگاه روح پس از خروج از بدن در جایی به نام برزخ است. بزرگانی در خصوص معنی کلمهی قبر گفتهاند که منظور از قبر همین گودال تنگ و تاریک گورستان نیست که جسد انسان را کفن پیچ میکنند و در آن دفن مینمایند بلکه مراد جایگاه، روح انسان پس از مرگ از زمان مرگ تا روز رستاخیز است که روح پس از دفن بدن و از شب اول تدفین در گودال زمینی و در حالت معمول مرگ، زندگی بزرگی را شروع میکند و برزخ هر انسانی در حالت معمول از کنار قبرش ظاهر میگردد.
قبر، بهشت یا جهنم؟
در روایتها و متون مذهبی چنین آمده است که قبر باغی از باغهای بهشت یا گوشهیی از گوشههای جهنم است و بزرگان در این خصوص یعنی معنی قبر و برزخ فرمودهاند که سوگند به خداوند سبحان که ما از برزخ شما خیلی زیاد میترسیم برزخی که از لحظهی مرگ آغاز میشود و تا روز رستاخیز ادامه دارد شکی نیست که گودال تنگ و تاریک خاکی و ملموس ظاهری برای ما دارای چنین نشان و وصفی نیست طبعاً باید قبر در اینجا معنای دیگری به جز گودال تنگ و تاریک خاکی که جسم کفن پوش انسان را در آن قرار میدهند داشته باشد و این همان جایگاه روح پس از مرگ در عالم مجرد در برزخ است به نام قبر و در آنجاست که طبق آموزههای دینی و روایات مذهبی روح درقالب موصوف به جسم برزخی و مثالی مورد سوال و عقاب پاداش یا کیفر قرار میگیرد و میتواند تا آنجا که در حیات دنیوی پرورش یافته و به خداوند سبحان نزدیک شده مانند ارواح طیبهی انبیاء، اولیاء (معصومین)، عرفا، دانشمندان، شهداء و … به اذن پروردگار عالمیان احاطهی قیومی و فرمانروایی در عالم داشته باشد، منشاء اثر و امر حق تعالی و نیز مراد برای متوسلان و متمسکان شود مشاهدهیی که برای یکی از اساتید عالی قدر قرآن و حدیث که سالهاست به دیار حق شتافته در سالهایی که این فیلسوف و فقیه عالیقدر در حوزهی نجف اشرف مشغول تحصیل علم بودهاند نمونهیی از منشاء اثر و امر حق تعالی به وسیلهی ارواحی است که به اذن پروردگار عالمیان احاطهی قیومی در عالم پیدا کردهاند و آن مشاهده: در سالهایی که در حوزهی نجف اشرف مشغول تحصیل علم بودم مرتب از ناحیهی مرحوم والدم هزینهی تحصیلم به نجف میرسید و من فارغ البال مشغول بودم تا آنکه چند ماهی مسافر ایرانی به عراق نیامد. خرجیم تمام شد، در همین وضع روزی مشغول مطالعه بودم و دقیقاً در یک مسألهی علمی فکر میکردم که ناگهان بیپولی و وضع روابط ایران و عراق رشتهی مطلب را از دستم گرفته و به خود مشغول کرد، شاید چند دقیقه بیشتر طول نکشید که شنیدم درب منزل را میکوبند، در حالی که سر روی دستم نهاده و دستم روی میز بود برخاستم و درب خانه را باز کردم مردی دیدم بلند و بالا و دارای محاسنی حنائی و لباسی که شباهت به لباس روحانی عصر حاضر نداشت نه فرم قبایش و نه فرم عمامهاش، اما هر چه بود قیافهیی جذاب داشت به محضی که در را باز کردم سلام کرد و گفت: من شاه حسین ولی، پروردگار متعال میفرماید در این مدت هیجده سال، کیگرسنهات گذاشتهام که درس و مطالعهات را رها کرده و به فکر روزیت افتادهیی، آنگاه خداحافظی کرد و رفت. من بعد از بستن در خانه و برگشتن به پشت میز تازه سر از روی دستم برداشتم و از آنچه دیدم تعجب کردم و چند سوال برایم پیش آمد اول اینکه آیا راستی من از پشت میز برخاستم و به در خانه رفتم و یا آنچه دیدم همینجا دیدم ولی یقین دارم که خواب نبودم. دوم اینکه: این آقا خود را به نام شاه حسین ولی معرفی کرد، ولی از قیافهاش برمیآید که گفته باشد شیخ حسین ولی، لکن هرچه فکر کردم نتوانستم به خود بقبولانم که گفته باشد: شیخ، از طرفی هم قیافهاش قیافهی شاه نبود. این سوال همچنان بدون جواب ماند تا آنکه مرحوم والدم از تبریز نوشتند که تابستان به ایران بروم. در تبریز برحسب عادت نجف بینالطلوعین قدم میزدم روزی از قبرستان کهنهی تبریز میگذشتم به قبری برخوردم که ازنظر ظاهر پیدا بود قبر یکی از بزرگان است، وقتی سنگ قبر را خواندم دیدم قبر مردی است دانشمند به نام شاه حسین ولی و حدود سیصدسال پیش از آمدن به در خانه، از دنیا رفته است. سوال سومی که برایم پیش آمد تاریخ هیجده سال بود که این تاریخ ابتدایش چه وقت بوده است؟ وقتی است که من شروع به تحصیل علوم دینی کردهام؟ که من بیست پنج سال است مشغولم، و یا وقتی است که من به حوزهی نجف اشرف مشرف شدهام؟ که آنهم بیش از ده سال نیست پس ماده تاریخ هیجده از چه وقت است؟ و چون خوب فکر کردم دیدم هیجده سال است که به لباس روحانیت ملبس و مفتخر شدهام.
این مشاهدهی فقیه و فیلسوف عالی مقام که ثمر پر برکتش را در راه معلمی قرآن کریم و احادیث صرف کرد و در زمان حیات پربرکتش به درجاتی نیز رسید تأییدیهیی است بر ارواح طیبهیی که در درگاه خداوند سبحان به مقام احاطهی قیومی در عوالم رسیدهاند. ملاصدرا رجعت الله علیه مرگ را انتقال از نشئهی ظاهری ملکی به نشئهی باطنی ملکوتی میداند او حقیقت مرگ را توجه نفس به آخرت میداند او نسبت نفس به بدن را مثل نسبت باد به کشتی میداند و میگوید اگر باد از وزش بایستد کشتی از حرکت بازمیایستد همانطور که باد از سنخکشتی نیست بلکه حمله کنندهی کشتی است و محرک آن است نه کشتی و نه کسانی که در آن هستند و نه هیچ یک از قوای مختلف که در کشتی وجود دارد قدرت برگرداندن باد را بعد از رفتن و از حرکت ایستادن آن ندارند همانطور نفس هم از جنس و سنخ جوهر بدن نیست و همچنین جسم حامل روح نیست و هیچ یک از قوای بدن قدرت برگرداندن نفس هنگام مفارقت آن از بدن را ندارند. در واقع حیات و حرکات بدن تابع نفس هستند نه نفس تابع بدن. سپس ملاصدرا به منظور تبیین تفاوت مرگ طبیعی و اخترامی در مثال کشتی میگوید خرابی کشتی از دو جهت است:
۱) فساد و خرابی خود کشتی و از هم پاشیدن ترکیب آن که اگر مرمت و تعمیر نشود غرق میگردد مانند هلاکت بدن و قوای آن به جهت غلبهی یکی از طبایع و غفلت و سهلانگاری صاحب آن، در این هنگام نفس با این بدن فاسد باقی نمیماند و از آن مفارقت مینماید این همان مرگ اخترامی (مرگ حوادث) است.
۲) گاهی خرابی کشتی به جهت قدرت و قوت بادی است که با کشتی برخورد میکند و موجب حرکت آن میشود در این هنگام کشتی توان تحمل چنین قدرت و فشاری را از طرف باد ندارد، به همین جهت در مقابل فشار و نیروی باد ضعیف شده و اجزای آن از هم فرو میپاشد نفس انسان نیز زمانی که جوهرش قوی میشود و حرارت غریزی منبعث از آن شدت مییابد، بدن عاجز و ناتوان از تحمل آن است و در نتیجه ترکیب بدن منحل و رطوبت آن به جهت استیلای حرارت از بین میرود و مرگ عارض میشود که همان مرگ طبیعی است.
ملاصدرا در رابطه با جایگاه ارواح پس از مرگ معتقد است ارواحی که محروم از علم و آگاهیند با مرگ تا روز رستاخیز از بین میروند و دیگر وجود ندارند. او معتقد است برای ارواحی که به خاطر عدالت باید تنبیه شوند تنبیهی از این بالاتر وجود ندارد که تا روز رستاخیز وجود نداشته باشند و به عدم بپیوندند. به غیر از اطلاعات حاصل از آیات قرآنی و آموزههای دینی و روایات معصومین سلام الله علیه و کسانی که درحوزهی اندیشه به تفکر و تفحص با ابزار عقل در مورد جایگاه روح پس از خروج از بدن پرداختهاند اطلاعات موجود در این خصوص محدود به متون عرفانی، بازخوانی متون پزشکی و خاطرات افرادی است که تا پای مرگ پیش رفتهاند و مرگ را تجربه کردهاند و نیز خاطرات بیماران نگارنده که از مرگ به زندگی بازگشتهاند و ساعاتی مرگ را تجربه کردهاند و در نهایت اطلاعات ما دراین خصوص محدود به آثار و تجربیات حسی خروج روح از بدن در رویاهای افرادی است که خروج روح از بدن و جایگاه آنرا در خواب و رویا تجربه کردهاند.