هديهاي از جانب خدا
دختر فقيري در شب كريسمس از خدا ميخواهد كه يك جعبه پر از شيريني توسط بابانوئل برايش بياورد. دير وقت بود كه هنوز از جعبه شيريني خبري نبود. او به دوستش گفت: «فكر ميكنم كه خداوند مرا فراموش كرده!»
مرد مهرباني كه بر حسب اتفاق از آنجا ميگذشت، حرفهاي او را شنيد. بلافاصله، مرد مهربان دو بسته شيريني اعلا خريد و خود را به شكل بابانوئل درآورد. او نزد دو دختر كوچولو رفت و هديههايش را به آنها تقديم كرد و گفت: «خداوند از من خواست تا اين هديهها را به شما بدهم».
چشمهاي دختر فقير از خوشحالي پر از اشك شد و گفت: «خدايا متشكرم! خدايا متشكرم!»
از خدا بخواهيم كه ما را ابزاري براي اجابت دعاي مردم قرار دهد!
منبع " کتاب غذای روح ۲ با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir