هديه الهي
پسر بچه فلجي بود كه با چوب دستي به مدرسه ميآمد. او هميشه شاد و خوشحال بود و معلوليت او مانع از فعاليت بدني او نميشد. او فوقالعاده باهوش و سختكوش بود و اين روحيه او تحسين استادان و همكلاسيهايش را برانگيخته بود و همه او را دوست داشتند.
پرواضح است كه معلوليت، مشكلاتي براي او داشت و دوستانش اغلب احساس تأسف ميكردند.
روزي، يكي از دوستان صميمياش از او در مورد علت معلوليتش سؤال كرد.
او پاسخ داد: «وقتي كوچكتر بودم، دچار فلج اطفال شدم».
آن دوست در ادامه پرسيد: «آيا اين موضوع تو را ناراحت نميكند؟»
و او با لبخند پاسخ داد: «به هيچوجه، چون من آن را به عنوان هديهاي از جانب خداوند پذيرفتهام».
منبع " کتاب غذای روح ۲ با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir