هیپنوتیزم و فواید درمانی

هیپنوتیزم و فواید درمانی
انجمن پزشکی بریتانیا در سال 1995 تعریف زیر را برای هیپنوتیزم ارائه کرد: « هیپنوتیزم حالتی موقتی از ادراک تغییر یافته است که توسط یک فرد در فردی دیگر ایجاد می شود و در او دسته ای از پدیده ها به شکلی خود به خودی و یا در پاسخ به محرک های کلامی و یا دیگر محرک ها به وجود می آید؛ این پدیده ها عبارتند از : تغییر در هشیاری و حافظه، افزایش تلقین پذیری و به وجود آمدن ایده ها و پاسخ هایی که در مقایسه با وضعیت عادی ذهنی برای فرد نامتعارف و نا آشناست. پدیده هایی دیگری چون بی حسی،

فلجی و سفتی عضلات و تغییرات عروقی می تواند در حین حالت هیپنوتیزمی به وجود آید یا از بین برود». در جریان هیپنوتیزم با کاهش نسبی بر انگیختگی حسی و افت در پاسخ دهی سیستم عصبی مرکزی رو به رو هستیم، این فرآیندی است که در مقابل عدم تمرکز و دقت فرد مضطربی که مدام محیط پیرامون خود را در جست و جوی خطری فرضی واکاری می کند، قرار می گیرد. کلماتی را که هیپنوتیزم گر برای ایجاد این تأثیرات به کار می گیرد « تلقینات» می نامند. تفاوت « تلقینات» هیپنوتیزمی با توصیه ها، درخواست ها و دستورات روزمره در این است که در تلقینات هیپنوتیزمی با پاسخ موفق هیپنوتیزم شونده به شکل رفتاری « خودکار» و « غیر ارادی» سر و کار داریم، در حقیقت « غیرارادی» بودن پاسخ که هیپنوتیزم شونده پس از خروج از حالت هیپنوتیزمی گزارش آن را می دهد، از دید بسیاری از محققین قابل اعتمادترین ملاک برای بودن فرد در حالت هیپنوتیزمی است. تقریباً تمام افرادی که هیپنوتیزم می شوند، می پندارند که پاسخ آن ها نتیجه ی عملکرد هیپنوتیزم گر است. در حقیقت، این فرد هیپنوتیزم شونده است که با آمادگی ذهنی خود آغاز کننده ی عمل است. زمانی که تفکر انتقادی فرد به حالت تعلیق در آید، رفتاری تلقین شده به شکلی خودکار و بدون آن که سازوکارهای منطقی و ارزیابی کننده ی مغز در آن دخالتی داشته باشد، انجام می شود و زمانی که تلقینی پس از تلقین دیگر پذیرفته شد، قابلیت بیش تری برای قبول تلقینات مشکل تر پیدا می شود. چگونه می توان قابلیت تلقین پذیری فرد را ارزیابی کرد؟ هیپنوتیزم کننده ها مایلند، پیش بینی کنند آیا فرد قابلیت هیپنوتیزم شدن دارد یا نه. به دلیل همین موضوع آزمون های عملی و بعد کتبی ابداع شد تا به سنجش این قابلیت بپردازد. دو آزمون از مشهورترین آزمون های پرسش نامه ای عبارتند از:
SSHS: Stanford Scale of :Hypnotic Susceptibility
BBS: Barber Suggestibility Scale
و در این جا به برخی از آزمون های علمی دیگر نیز اشاره می کنیم. این آزمون ها در حضور گروهی متشکل از 10 تا 12 نفر بیش ترین تأثیر را دارد اما به شکل فردی نیز می تواند انجام شود:
– تلقین رسیدن دست ها به یک دیگر: تقریباً هفتاد درصد افراد به این تلقین جواب می دهند. پاسخ به آن کاملاً به میزان تلقین پذیری فرد وابسته است. می توان به فرد چنین گفت: « خوب حالا به من نگاه کنید… از شما می خواهم دست های خود را به صورت افقی در سطح شانه ها بالا بیاورید در حالی که کف دست ها روبه روی یک دیگر در حدود بیست سانتی متر از هم دیگر فاصله دارد. بسیار خوب حالا دست ها را به صورتی که نشان دادم بالا بیاورید و چشمان خود را ببندید. به این موضوع فکر کنید که دست های شما به سمت هم نزدیک می شود. نزدیک و نزدیک تر… به این فکر کنید که دست های شما به سمت هم حرکت می کند تا به هم برسد…»
– تلقین سنگینی دست و بازو: حدود هشتاد درصد به این آزمون جواب مساعد می دهند. از فرد می خواهیم به جلو نگاه کند و دست چپ یا راست خود را بالا بیاورید و در سطح شانه نگه دارد و به این ترتیب ادامه می دهیم: « به نوک انگشتان خود نگاه کن و به دقت به دستت توجه کن. دستت سنگین می شود… س ن گ ی ن …. سنگین و سنگین تر… دستت مثل آهن سخت و سنگین شده است…. آن چنان که دیگر نمی توانی آن را بالا نگه د اری و به سمت پایین می آید.»

– تلقین انحراف وضعیتی : به این آزمون نیز حدود هشتاد درصد افراد جواب مساعد می دهند. این آزمون فراوان ترین آزمون استفاده شده برای ارزیابی تلقین پذیری است. از فرد می خواهیم در حالی که پشتش به ما است بایستد و پاهایش را به هم بچسباند. ما پشت سر او چنان می ایستیم که با بازوهای کشیده بتوانیم شانه ی وی را لمس کنیم و این کلمات را به او می گوییم: « چند لحظه ی بعد من از شما می خواهم به این موضوع فکر کنید که به سمت عقب می افتید. من کاملاً پشت سر شما هستم و اجازه نخواهم داد به عقب متمایل شوید.»
– تلقین آونگ شورول : در بسیاری موارد که فرد به آزمون های دیگر جواب نداده است به این شیوه پاسخ مثبت می دهد و می توان از آن برای القا هیپنوتیزم هم استفاده کرد. برای ساختن آونگ از رشته ای محکم به طول 60 سانتی متر استفاده می کنیم و به انتهای آن وزنه ای کوچک و متقارن اضافه می کنیم. به فرد می گوییم ساعد خود را روی دسته ی صندلی بگذارد و دست خود را طوری بلند کند که بتواند نخ را به صورت آویزان میان شصت و انگشت اشاره ی خود بگیرد و سپس به او می گوییم: « به انتهای نخ نگاه کن و چشم هایت را به آن بدوز… حالا فکر کن که انتهای نخ به جلو و عقب حرکت می کند. … جلو و عقب. در ذهن خود مجسم کن که انتهای نخ به جلو و عقب حرکت می کند… حرکتش بیش تر می شود… بیش تر و بیش تر…»
این آزمون ها به درمانگر کمک می کند که آمادگی فرد را برای هیپنوتیزم شدن محک بزند. در صورتی که پاسخ فرد مساعد بود می توان به وی گفت که در هیپنوتیزم نیز فرایندی مشابه این آزمون ها رخ می دهد. هرگاه پاسخ قابل قبولی دیده نشد باید برای آماده کردن بیمار، کاهش و مقاومت وی و زدودن پیش داروی های او زمان بیش تری صرف کرد.

آیا میزان تلقین پذیری فرد در طول زمان ثابت می ماند؟
برای پاسخ دادن به این سؤال برخی محققین بر روی تعداد زیادی از افراد پژوهشی انجام دادند و چند سال بعد دوباره آن ها را از نظر تلقین پذیری آزمودند و به این نتیجه رسیدند که تلقین پذیری تا حدی ثابت می ماند. پژوهش های دیگر نیز انجام شد تا به این سؤال پاسخ داده شود که ایا می توان با آموزش، میزان تلقین پذیری را افزایش داد و نتیجه ی آن مثبت بود. این نتایج تناقضی با ثبات نسبی تلقین پذیری در طول زمان ندارد و می تواند به این معنی باشد که در ابتدا فرد در بالاترین حد توانایی خود عمل نمی کند و می تواند با آموزش مناسب توانایی خود را بالا ببرد. بر خلاف نظر محققین اولیه چون شارکو استعداد بالای فرد برای هیپنوتیزم شدن به معنی آمادگی وی برای ابتلا به اختلالات روانی نیست.
شارکو چنین می پنداشت که همه ی افراد را نمی توان هیپنوتیزم کرد و وجود آسیب پذیری خاص در مغز فرد که وی را مستعد ابتلا به اختلال روانی نیز می کند لازم است. رابطه ی چندانی بین تلقین پذیری فرد در حالت هیپنوتیزمی و سایر صفات شخصیتی وی نیست. این که بتوانیم به راحتی فردی را به خلسه ی هیپنوتیزمی ببریم به معنی آن نیست که او در روابط فردی تأثیر پذیرتر است و آسان تر از دیگران فریب می خورد.

آیا هیپنوتیزم نوعی خواب است؟
در ابتدا چنین فرض می شد که هیپنوتیزم شکل غیر طبیعی « خواب گردی» است. خواب گردی پدیده ای است که در هنگام خواب رخ می دهد و فرد در حالتی منفک شده از پیرامون خویش دست به حرکاتی می زند و صحبت هایی می کند که در زمان بیداری خاطره ای از آن به یاد ندارد. از آن جا که خواب گردی در مدت خواب رخ می دهد این برداشت خطا شکل گرفت که هیپنوتیزم باید نوعی خواب باشد. عامل دیگری که به این تفکر دامن زد نشان دادن فرد هیپنوتیزم شونده با چشمان بسته در عکس ها و فیلم ها بود.
مطلبی که به فکر محققین اولیه نرسید این بود که شاید خواب گردی بیانگر ورود فرد به حالتی باشد که ارتباطی به خواب ندارد و بیش تر به بیداری شبیه است و علی رغم این که « خواب گردی» به عنوان اختلال خواب شناخته شده است، روند خواب تنها باعث تسهیل ورود به آن می شود. خواب طبیعی با پاسخ دهی فرد به تلقینات سازگاری ندارد اما می توان از هیپنوتیزم برای خواباندن فرد استفاده کرد. در این حال وقتی که فرد بیدار شد هنوز در وضعیت هیپنوتیزمی به سر می برد و می تواند به تلقینات پاسخ دهد.
ثبت امواج مغزی در حالت هیپنوتیزمی نشان داده است که این امواج با امواجی که در حالت خواب به وجود می آید متفاوت است. به بیمار می توان چنین گفت که به هنگام شنیدن قطعه ای دلنشین از موسیقی، بستن چشم ها نه تنها موجب به خواب رفتن شنونده نمی شود بلکه باعث بالا رفتن تأثیرپذیری فرد از قطعه می شود؛ در زمان هیپنوتیزم نیز پدیده ای مشابه رخ می دهد و بستن چشم ها می تواند تمرکز فرد را بالا ببرد.

آیا هیپنوتیزم خطرناک است؟
جیمز براید پزشکی که اصطلاح هیپنوتیزم را ابداع کرد در اواسط قرن نوزدهم در این خصوص چنین می گوید: در دست های فردی صاحب صلاحیت و ماهر، هیپنوتیزم روشی است که خطر، درد و ناراحتی در بر ندارد. شایعات فراوانی درباره ی خطرهای هیپنوتیزم در طول تاریخ نقل شده است که هیچ یک منبای درست علمی ندارد.
امروزه نیز صاحب نظران با براید هم عقیده اند که مهم ترین عامل، تجربه، دانش و قضاوت بالینی هیپنوتیزم گر از یک سو و انگیزه و تمایل فرد هیپنوتیزم شونده از سوی دیگر است. همانند هر روش درمانی دیگر، انتخاب مناسب بیمار از سوی درمانگر و برقراری رابطه ی مناسب درمانی اهمیت زیادی دارد. باید به خاطر داشت که هیپنوتیزم به خودی خود درمان نیست بلکه روشی است که می تواند در چارچوب روش انتخاب شده توسط درمانگر، تسهیل کننده ی برخی فرایندهای درمانی باشد.
برخی عوارض که به هیپنوتیزم ربط داده شده است به خود این روش ارتباطی ندارد و به ضعف درمانگر در مدیریت روند روان درمانی، ارتباط نامناسب با بیمار، عدم شناخت دنیای او و تشخیص نادرست بر می گردد. گاهی در حین فرایند هیپنوتیزم، بیمار برای جلب توجه هیپنوتیزم گر و یا بر عکس به منظور مخالفت کردن با او رفتارهایی انجام می دهد که به خود هیپنوتیزم مربوط نیست و این می تواند موجب نتیجه گیری اشتباه از سوی درمانگر شود. واقعیت این است که تغییر رفتار به وسیله ی هیپنوتیزم چندان آسان نیست، اگر چنین بود تیمی از هیپنوتیزم کنندگان را روانه ی زندان ها می کردند تا از جنایت کاران، شهروندانی آرام بسازند. اگر رسیدن به تغییرات مطلوب به وسیله ی هیپنوتیزم آسان نباشد می توان چنین گفت که رفتارهای نامطلوب نیز چندان ارتباطی به خود روند هیپنوتیزم ندارد.
در رابطه ای معمول میان پزشک و بیمار به شدت مشکل است که بیمار را برخلاف تمایلش هیپنوتیزم کرد و یا وی را وادار به ارائه ی رفتاری ناخواستنی کرد. لویس ولبرگ چنین می گوید: « در صورتی که روش به کارگرفته شده توسط فردی حرفه ای، آموزش دیده، در زمینه ی یک برنامه ی ساختاریافته ی درمانی، با آگاهی لازم از محدودیت هایش و استفاده از آن در زمان مناسب… خطرات نهفته در این روش بسیار اندک بوده یا اصلاً وجود ندارد».
این باور که هیپنوتیزم موجب سست شدن اراده، وابسته شدن بیش از حد بیمار و یا به وجود آمدن روان نژندی می شود در دنیای علم اساس و پایه ای ندارد. این ها عوارضی است که می تواند در صورت عدم صلاحیت کافی درمانگر در رابطه ی درمانی معمولی و بدون استفاده از هیپنوتیزم نیز رخ دهد. گفته می شود که از هیپنوتیزم کردن افرادی که شخصیت با ثباتی ندارند باید خودداری کرد. تشخیص چنین شخصیت هایی برای هیپنوتیزم کنندگان غیر روان پزشک آسان نیست و این خطر بالقوه وجود دارد که فردی که در مرحله ای ماقبل روان پریشی به سر می برد وارد مرحله ی روان پریشی کامل شود. هرگاه شکی در این بین وجود داشته باشد مشاوره ی روان پزشکی ضروری است.میگنا دات آی آر، هیپنوتیزم گر نباید از هیپنوتیزم برای آزاد سازی خاطرات دردناک و سرکوب شده ی بیمار استفاده کند مگر آن که برای کار با این خاطرات آموزش کافی دیده باشد. قبل از هیپنوتیزم کردن باید در ذهن درمانگر چارچوب درمانی مشخصی موجود باشد و به بیمار وعده ها و قول هایی که خارج از این چارچوب است نداد. باید به بیمار چنین گفت که موفقیت روش به میزان زیادی به تمایل و همکاری خود وی بستگی دارد. فرم هیپنوتیزم شده به علت سست شدن دفاع های روانی و تقویت حالت های واکنشی از نظر روان شناختی آسیب پذیر است و این به عهده ی فرد تلقین کننده است که تأثیرات اعمال شده را با نهایت دقت به کار بندد، علاوه بر این نباید تأثیر تلقینات بر رفتار فرد و بهتر درباره ی زندگی گذشته و حال بیمار و خصوصیات شخصیتی وی بداند احتمال عارضه ی پس از هیپنوتیزم کم تر است. نکته ی دیگر آن که تلقینات می تواند تا مدت ها بعد اثر خود را ظاهر کند و گزارش هایی درباره ی تأثیر آن پس از شانزده سال وجود دارد. به نظر می رسد زمانی که تلقین پس از هیپنوتیزمی خود را نشان داد حالت هیپنوتیزمی مجددی به وجود می آید، اما این به معنی آن نیست که پاسخ ایجاد شده با گذشت زمان تغییر نمی کند.
مطالعات مختلف نشان داده هرگاه این پاسخ به وسیله ی تلقینات تازه تقویت نشود نقصان هایی در آن به وجود می آید که مشابه تغییرات به وجود آمده در حافظه ی دراز مدت است. به شکل تعجب آوری، آگاهی فرد از این که تلقین پس از هیپنوتیزمی گرفته است و حتی دانش وی درباره ی محتوی این تلقین، اثر کمی بر پاسخ وی دارد و این پدیده منبع مهمی برای تحقیق درباره ی ماهیت جبری و وسواس گونه ی رفتار هیپنوتیزمی است.
به همین دلیل باید از قابل اجرا بودن و قابل قبول بودن آن ها برای فرد اطمینان حاصل کرد. یکی از بزرگ ترین موانع برای القای موفقیت آمیز هیپنوتیزم وجود مشکلات روحی و شخصیتی در خود درمانگر است، چنین درمانگرانی درباره ی توانایی های خود اغراق می کنند و داستان های فراوانی درباره ی سوژه هایی که هیپنوتیزم کرده اند نقل می کنند؛ به نظر می رسد که آن ها از هیپنوتیزم به عنوان وسیله ای برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران و کسب احساس بزرگ منشی و یا جلب توجه جنس مخالف استفاده می کنند.
منبع :میگنا

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *