وظیفه ذهن

وظیفه ذهن
وظیفه اصلی ذهن، حفاظت از ماست، به گونه ای که اضطراب ما به حداقل برسه برای همین همیشه بدنبال امنیت برای ما می گرده. تعریف ذهن از امنیت اون چیزی نیست که ما فکر می کنیم. امنیت برای ذهن به معنای دنبال آشنایی ها گشتنه، محیط، کلام، رفتار و … به طور کلی چیزهای تازه و ناشناخته عمدتا باعث اضطراب ما میشه برای همین در هر شرایطی که باشیم، ذهن ما چیزهای آشنا برای خودش رو در اون شرایط جستجو می کنه، اگر هم پیدا نکرد سریعا بدنبال این میره که آشنا سازی کنه. مثلا شما اولین بار سوار یه اتوبوس جدید میشید، یه جا انتخاب می کنید و میشینید، روز بعد عمدتا سعی می کنید در همون جای دیروز قرار بگیرید یا اگر امکانش نبود در نزدیکترین محل به اون صندلی. به رستوران، کلاس، پارک یا هر جای دیگه گه برید باز هم همون جاهای قبلی رو مد نظر خواهید داشت وعادتهای ما اینجوری شکل می گیرند.

شما ممکنه از محیطی خاطرات خیلی بد داشته باشید یا از آدمی، ولی وقتی در اون محیط یا کنار اون شخص قرار میگیرید احساس امنیت می کنید چون آشناست، هرچند که بگید اصلا اینجا یا این شخص رو دوست ندارید. ما غالبا از بین دو نفر آدم یکی آشنا و دیگری نا آشنا، آشنا رو انتخاب می کنیم، بدون توجه به اینکه اون چه جور آدمیه. امنیتی که طبق تعریف ذهن باشه باعث رکورد و فسیل شدن تدریجی ما میشه. وقتی پنج سال در جایی کار کنید احتمال اینکه کار یا جاتون رو عوض کنید بسیار کم میشه. در این شرایط شما دچار روزمرگی خواهید شد، اشتیاق و شور زندگی رو از دست میدید، خلاقیتتون نابود میشه، در سایه قرار میگیرید و دیده نخواهید شد.

کهنه ها امن هستند ولی از شور و انرژی خبری نیست. در تازه ها، ناشناخته ها وجود دارند، شاید خطر هم باشه ولی فرصتهای زیادی هم وجود داره و با پانهادن به دنیاهای جدید و آشنایی با آدمهای جدید، به تدریج بر شور و اشتیاقتون برای رشد، خلاقیت و سازندگی اضافه میشه و اطرافیان شما هم تحت تاثیر نیروی فوق العاده شما قرار خواهند گرفت، چرا که دیگه در سایه نیستید و نور دارید و به دنیای سایه ها هم نور می پاشید، به همین دلیل همه حضور شما رو حس می کنند، توجه بیشتری هم جلب می کنید چون وقتی نیستید اونجا برای دیگران دوباره تاریک میشه.

کهنه ها رو رها کنید و از اسارت این بازی ذهنی، خودتون رو آزاد کنید. انتخاب با شماست که نور باشید یا سایه.

ذهن ما واکنشهای بدن ما رو کنترل می کنه. این ذهن نیاز به خوراک داره، خوراک ذهنی هرچه پردوام تر، بهتر، بنابراین ذهن بدنبال افکاری میره که استمرار بیشتری داشته باشند. ما برای اینکه بتونیم شاد باشیم نیاز داریم انرژی زیادی صرف کنیم، اعم از فکری یا فیزیکی، مدام نیاز به خلاقیت، تفکرات مثبت، برنامه ریزی مناسب و چیزهایی از این قبیل داریم، رو این حساب زمان طولانی در این وضع باقی نمی مونیم، وقتی میریم سراغ استراحت باز هم نیاز به خوراک ذهنی داریم، البته این ذهن ماست که طلب خوراک می کنه. حالا به غم و غصه نگاهی بندازیم، مثلا غم از دست دادن کسی یا چیزی یا رابطه ای. این اتفاقات می تونه در کمترین سطح فعالیت فیزیکی عمل کنه، می تونیم روی یک صندلی بشینیم و ساعتها غصه بخوریم، اشک بریزیم و اتفاقات رو مرور کنیم، انرژی هم نیاز نداره. برای همین ذهن ما گرایش به غم داره و روی همین اصل، افسردگی خیلی طرفدار داره. حالا ما چه کنیم؟ نیاز داریم که با ماهیت این عملکرد ذهن آشنا باشیم که شدیم، ضمنا خوراکهای ذهنی ارزشمند براش تهیه کنیم، مثلا بجای گوش دادن به ترانه های غمگین یا ترانه هایی که واژه های منفی داره، ترانه، سخنرانی یا فیلم هایی جایگزین کنیم که به بالا بردن سطح انرژی ما کمک کنه. با کسانی همنشین باشیم که دیدگاه و تفکرات مثبت دارند و از در معرض آدمهای نا امید و افسرده بودن خودمون رو دور کنیم. راه دیگری هم هست که کمک می کنه تا کنترل ذهن رو بدست بگیریم و اون راه مدیتیشنه، شما از راه مدیتیشن به مرور یاد می گیرید هر فکری رو به ذهنتون راه ندید، گاهی ذهنتون رو خاموش کنید.
منبع :ghodratezehneman.

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *