پراهالادا – كودك فدايي

پراهالادا  – كودك فدايي

پراهالادا شاهزاده جوانی بود. پدر او هيرانيکاشيپا پادشاه مستبد دابتياس بود.

پادشاه مستبد با غرور و تكبر فراوان مي‌گويد: «من خداي واقعي شما مردم هستم؛ دست از عبادت و پرستش خداي دروغين برداريد!»

هيرانيكاشيپا پس از يك دوره رياضت و عبادت ظاهري و طولاني گمان مي‌كرد كه خداوند او را مورد لطف خود قرار داده و هرگز نخواهد مرد. او كه گمان مي‌كرد فناناپذير شده، مردم را به اطاعت محض و عبادت خود به جاي خداوند فرا مي‌خواند.

 

اما پسر او پراهالادا يك انسان واقعي و مومن بود. او به پدر خود گفت: «پدر، من جز خداي واقعي كسي را پرستش نمي‌كنم! شما فقط پدر من هستيد، نه خداي من».

پادشاه از پسرش پرسيد: «اين خدايي كه از آن دم مي‌زني كجاست؟»

پراهالادا گفت: «من خدا را در همه مي‌بينم؛ او همه جا هست».

پادشاه دستور داد كه پراهالادا را جلوي فيل وحشي بيندازند تا ببينند كه چگونه خداوند را در وجود آن مي‌بيند!

سپس، شاهزاده را جلوي فيل وحشي انداختند. سربازان فيل عظيم‌الجثه وحشي را رم دادند؛ اما وقتي فيل به شاهزاده مؤمن رسيد، آرام در كنارش نشست. او خدا را در آن فيل ديده بود. او را از نوك قله كوه پرتاب كردند؛ اما چون خدا را همه جا و حتي در كوهستان و در وجود طبيعت نيز مي‌ديد، خداوند به كمكش آمد و هيچ آسيبي به او نرسيد.

او را به دريا انداختند؛ اما امواج او را غرق نكردند. او خدا را در تلاطم امواج ديده بود.

او را به آتش انداختند؛ اما آتش نيز او را نسوزاند. او خدا را در شعله‌هاي سوزان آتش نيز ديده بود.

پراهالادا يك مومن واقعي بود؛ او خدا را در وجود تمام اجسام، گياهان، حيوانات و انسانها مي‌ديد و چون خدا را همه جا حاضر مي ديد، از هيچ چيز نمي‌هراسيد. او جهان، جسم خود و تمام خواسته‌ها و نيازهاي خود را فراموش كرده بود و تنها به خداوند فكر مي‌كرد. او عاشق و شيفته واقعي خداوند بود.

 

 

منبع " کتاب غذای روح ۲ با ترجمه دکتر آرام "

انتشارات تجسم خلاق

www.aram24.ir

 

 

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *