کندالینی

کندالینی
در سخنان گذشته چگونگی نیل به آخرین مرحله آروز و فعالیت کامل وجدان و بکار انداختن قوای نهانی که هندو در طلب آنست شر داده شده است مقصد از اتحاد نفس با منابع فیاضه حیات و قوای فاعله محیط بر وجود را تشریح کردیم، حال در این فصل مهم که مرکز نقل اسرار مخفی است کوشش می کنیم که نکات دقیقه را باز نمائیم و منظور اصلی هندو را از کلمه (کندلینی) و بیدار کردن آن و سایر منابع مخفی که در نتیجه بیدار کردن آن ظاهر و بکار می افتد نشان دهیم و از تمام این مطالب گذشته از نقطه نظر تماشا هم که نگاه کنیم این موضوع عبارت از جلوه یک نمایش جذاب و حیرت بخش که مؤثر ترین عامل جلب توجه عالم است خواهد بود هر کس به اقتضای روح نادر درستی و حس عجیب و غریب پرستی که فطری انسان است همیشه حقایق را هم از جنبه نمایش جذابی که دارد بیشتر مایل است تماشا کند مردمانی که برای شنیدن خطابهای ناطقین می روند بیشتر به جنبه نمایش که دارد متوجه می گردند پس مبادرت به اجراء ریاضیات و اعمال هندو نیز متضمن تماشای یک سلسله جلوه های حیرت بخش و نمایشات جذاب است که بالطبیعه انسان مایل است علاوه بر نیل به مقام بلند آن جلوه های آن را بی اختیار ملاحظه نماید و انواع و اقسام مناظر و خصوصیت های علم الروحی و جلوه های دلفریب آن را در هر یک از مراحل دیده باشد و به نتیجه تجربیات گوناگون و تازگی های عجیب که هر دم از خلوتگاه نفس با حقیقتی روشن به ظهور نائل آید و ما بیش از شروع به نشان دادن نمایشات دلپذیر هندو لازم می دانیم برای آماده نمودن ذهن خوانندگان مختصری هم از عقاید ایشان راجع به ساختمان انسان و ترکیبات وجود او صحبت بداریم.
خلاصه آنچه علماء طبیعی مغرب راجع به ساختمان انسان می گویند این است که آنها انسان را موجودی می دانند مرکب از یک بدن مادی و یک حواس عقلانی و این آثار قدرت و فکر که از به ظهور می رسد جزو همین ترکیب و متفرع بر ساختمان پنداشته اند آن را هم به اختلاف هر یک نامی و خواصی به عقیده خود تراشیدند مثل اینکه یکی روح یا نفس را خون دانسته دیگری نظیر سایر اشباح بیان کرده است ولی احدی از آنها تاکنون ارتباط ما بین قوای عقلانی و نفس یا روح و آثاری که از آنها ظهور می نماید مکشوف نداشته است خلاصه این عقائدی سخیف و توهماتی بیش نیست که از یطرف حکم بوجود بدن و عقل یا نفس نماید از طرفی هم از ارتباط بین بدون و نفس بی خبر باشند و ندانند حیات در آنها چگونه ظاهر می شود و بچه طریق در بین هجوم آثار بهت آور نفس ادامه می یابد و این بدن را با آن چه ربط و نسبتی است و چسان خاتمه پیدا می کند؟ اما هندوان را این عقیدت است که می گویند انسان موجودی است که از اجسام مختلفه ترکیب می یابد و این اجسام یکی بعد از دیگری رقت و لطافت پیدا می کند تا به آخرین جسم می رسد که لطف و فعالیت آن را باید به وسائل مخصوص عالم سلوک باید احساس نمود اول جسم عنصری است که عبارت از همین بدن است که مرکب از پوست، گوشت و استخوان و امثال آنها است دوم جسم اتری که لطیف تر از جسم عنصری است سوم جسم نجمی که از جسم اتری لطیف تر است چهارم نامیده شده است به نفس که الطف از اجسام هفتگانه است هر یک بوسیله ارتباط بین جسم مادون و جسم مافوق خود که عبارت از حلقه ای است که واسطه افاده و استفاده دو جسم است که بین آنها واقع شده است.
مثلاً جسم نجمی حلقه ارتباط ما بین جسم اتری و نفس می باشد و نفس خود نیز با نهایت لطف و رقت نامحدودی که دارد جسم به شمار می رود، که حلقه بین بدن نجمی و جسم اعلای خود است و اجسام علاوه بر اقتضای وسیطی و ربط ما بین دو جسم هر یک در محیط و حیز مخصوصی خودداری عمل و فعالیت های خاصی است که اختصاص به حواس همان جسم و مکان خاص دارد نکته دیگر اینکه هر یک از اجسام دارای خواص و مزایا و صفاتی است که متناسب با آن محیطی است که این جسم در آن واقع شده است.
یعنی هر محیط و مکانی محتاج به وجود جسمی است که از روی تناسب کامل به آن محیط خلق گردد. مثلاً جسم مادی عنصری متناسب با همین فضای مادی است و به همین جور جسم اتری و نفس هر یک ملائم حیز خود است.
و ضمناً از این حلقات و اجسام به یک قاعده بزرگ دیگری نیز پی می بریم و آن اینست که درک می کنیم که (در این عالم لایتناهی فضا بدون اجسام ممکن نیست یعنی هر قدر مکان باشد به همان نسبت هم وجود اجسام مسلم و محقق است و هر کجا نیز جسمی است ناچار حیز و محیطی وجود دارد) باز هندوان را قیاس است که می گویند قوای فاعله محیط بر عالم وجود در تمام اجسام ساری و جاری است، علاوه بر آن خود ماده را نیز دارای حیات و نفس و حرکت دائمی می دانند و اطلاق ماده بر اجسام و موجودات عالم وجود نظریه وضع خلقت آن از حیث خفت و لطافت با ضخامت و جسامت آنها است نه اینکه ماده وافی در حد خود بی جان و روح باید توهم نموده، پس ماده هم حیات دارد و همیشه در حرکت است و هم دارای نفس است، علاوه بر آن وقتی که قوه فاعله نیز در آن ساری و جاری می گردد دارای یک نفس یا روح ثانوی دیگری نیز می شود که بی نهایت حیرت بخش و آن را جذاب می نامند، همین قدر باید یادآور شویم که ما موفق به اجراء تمرینات گذشته کما هو حقه بشویم قوه فاعله محیط در وجود سریان و نفوذ غیرقابل قطعی می نماید و ما را به مقام اعلای قدرت و سطوت و آرزوی خود نیستیم.
یک وسائل مصنوعی هم برای ایجاد احوالی نظیر روشن ضمیری و سرور کامل که با استعمال پاره ادویه و نباتات ظهور می یابد که عجالتاً محتاج به شرح آن نمی باشیم.
علاوه از استعمال ادویه مخصوص خواب معروف هیپنوتیزم هم عامل بسیار مهم و مؤثری است که انسان را در احوال روشن بینی افکنده و آثار بزرگی از نفس او به ظهور رساند، ولی ظهور این آثار غریبه محتاج بوجود استادان ماهر هیپنوتیزم است و مادامی که انسان تحت تأثیر عامل است مصدر این آثار هم از نفس معمول بر طرف می گردد برعکس سلوک در طریق هندو که نفس انسان را مانند بحری مواج می نماید و تا ابد این احوال و آثار را نمی توان از وی سلب نمود در ایجا مناسب می داند که در پس حقیقت دیگر از عجایب عالم الحیات را که بیشتر علما هم از وجود آن بی اطلاع هستند متذکر شود و آن اینست که سلولهای دماغی اطفال قبل از ولادت و بعد از آن از حیث کمیت و تعداد تغییر ناپذیر و قابل نقصان و افزایش نخواهد بود، فقط کاری که می توان کرد این است که آنها را به وسایل مخصوص و تحت تأثیر تعلیمات عالی نمو داد و مستعد فعالیت می نمائیم، نه اینکه تصور شود برای نمو آن حدی تصور آید، عجب اینجا است که هر قدر بر استعداد و نمود و فعالیت سلولهای مغز افزوده شود باز هم ممکن است که تمام آنها را بتوان بکار انداخت سهل است تا ابد هم قوای مکنونه و فعالیت آن به نقطه انتهائی خود نمی رسد.
در این موقع باز هم اشاره به یک قیاسی که مورد بحث و جدال ما بین علمای غرب است لازم است و آن راجع به فعالیت نفس یعنی تموج و حرکت افکار و خیالات که اثر نفسی است می باشد آنها می گویند آیا یک چیز متحرک همان شیئی است که قبل از حرکت موجود بود یا اینکه حرکت آن را مبدل به چیز دیگری کرد؟ یعنی نفس وقتی بنای فعالیت و حرکت را نهاد و شروع به تفکر و تخیل نمود نفس صورت پذیر می شود، با اینکه قبل از تفکر و حرکت هم همین نفس با همین آثار که همین فعالیت از آن ظاهر می شود موجود است، به عبارت دیگر نفس ما وقتی که محتاج به تفکر و مراقبه می شویم وجود پیدا می کند و قبل از آن معلوم است با اینکه نفس همیشه بر جای خود و بر یک حالت است، چه ساکن و آرام باشد چه متحرک و متموج در هر دو صورت وجود دارد، در فلسفه دیگری نیز چنین می گویند که هر چه حرکت دارد وجود دارد حرکت آن دلیل وجود آنست و وجودش ملازم حرکت اما هندو برای اینکه تمام کائنات یعنی آنچه را که وجود و دارای اثر است مرکب از اجسام مختلفه که در هر مورد و هر مقامی به اقتضای آن گاه جسیم و غلیظ می شود مثل جسم عنصری و بدن، گاه رقیق و لطیف می گردد مانند جسم اتری و جسم روحی و امثال آن که حتی روح و نفس را نیز نوعی از اجسام می شمارد، همیشه سعی می کنند که در فلسفه های خود تجربه های علمی که دارند بنای هر وجود و روابط آن را براساسی وجود موجودی قرار دهند حتی فعالیت های نفس و عمل وجدان و روح و بالاخره هر اثری که از نفس زنده مانند حرکت، سکون، فکر و امثال آن ظاهر می گردد اثر آن را از مؤثر خود که نفس زنده باشد بلاواسطه و بدون ارتباط نگیرند و مانند حرفهای حیرت آور بعضی از عرفا و اقوال شگفت آمیز پاره ای از حکما که می گویند هر چیز قائم به روح است ولی روح قائم به ذات خود است نمی خواهند بگویند، نفس یا روح وجودی است پاک از هر چه بدان تعلق گیرد مؤثر است ولی حاجت به اثر ندارد در صورتیکه اثر آن را ما حساً مشاهده می کنیم و آن تفکر تأمل است آن وقت چگونه می شود که اثر باشد ولی از ربط و اتصال با مؤثرتر منزه باشد، بنابراین برای نفس و وجدان یا ذهن یا روح چندین غلاف قائل شده اند مانند غلاف وجدان، غلاف با جسم فکری و قوه تخیل، غلاف با جسم غریزه حرارت و آتش، غلاف و جسم تندی و می گویند غلاف اخیر و دستگاه و قوای آن جواهر غذایی را از پنج منبع اتر جذب می نماید مخصوصاً هندو به منابع اتری بسیاری علاوه از آنها پی برده اند و معتقدند باز محتاج هستیم که عقیده علمای غرب راجع بوجود اتر را بطور خلاصه تذکر دهیم که برای شرح عقاید هندو در موضوع اترهای مختلفه که برای هر یک از حواس انسانی و ربط آنها با محیط خود و سایر کائنات یک اتر خاص خلق شده زمینه روشن تری تدارک شود این است خلاصه قیاس علمای مغرب که می گویند اتر عبارت از یک موجود رقیق و لطیفی است مانند گاز و بخار و رقت و لطافت آن به حدی است که تاکنون نتوانسته اند واحدی برای اندازه گرفتن آن بدست آورند.
برعکس عده ای که حق وجود اتر را مشکوک دانسته اند می گویند که یک بخاری به این لطف و رقت از پلاتین و طلای معروف به مراتب سخت تر است و در رساله خود موسوم به (اتر فضا) به این طریق از نظریه خود دفاع می نماید.
گویند آفتاب زمین و ماه بواسطه جذب و آن جذابی که دائماً بین آنها وجود دارد و می خواهند یکدیگر را جذب نمایند ناچار است که این قوه جاذبه به یک وسیله ماده از کره به کره دیگری نقل شود یعنی یک رابطه خارجی لازم است که حامل قوه جاذبه باشد و آن رابطه عبارت است از اتر و مقدار قوه جاذبه که زمین برای کشش ماه مصرف می نماید عبارت است از ۵ میلیون تن در هر پا.
یکی از علمای آلمان موسوم به هگل در کتاب معروف به معمای عالم بر عکس دانشمندان فوق می گوید در صورتیکه بتوانیم به قدر حجم کره زمین اتر در یک جا جمع کنیم وزن آن معادل ۲۵۰ پوند خواهد بود از طرف دیگر عده از علمای فیزیک مخصوصاً بکلی منکر وجود آن شده اند (اینها به مدرسه جدید نسبیون منتسب اند).
علمای غرب علاوه بر اینکه واسطه انتقال قوه جاذبه را اتر می دانند آن را وسیله انتقال تموجات نور نیز تشخیص داده اند مانند (هوای محیط ما که واسطه انتقال امواج صوت هستند) بطوریکه اندازه گرفته اند امواج صوت در هر دقیقه ۱۱۰ پا طی مسافت می نماید و تموجات نور در هر دقیقه ۱۸۶ ملیون میل در فضا سیر می کند.
اما عقیده هندو این است که اتر را انواع و اقسام عدیده است به همین قسم که اتر معروف ما وسیله انتقال نور به دستگاه دید است همین جور هم سایر حواس ما بوسیله یک نوع اتر خاصی از محسوسات مربوطه به خود متأثر می شود مانند اتر دیدن اتر شنیدن اتر شامه اتر ذائقه و اتر لامسه علمای ما معتقدند که درخلاء هوا وجود ندارد بنابراین صوت هم در مکان خالی از هوا قابل انتقال نیست در این صورت می توانیم تشخیص دهیم که هر کجا هوا احاطه دارد چون متموج شود حرارت و صدا را منتقل می نماید (ولی ظاهراً اتر ارتباطی با قوه لامسه و چشیدن ندارد بعلاوه قوه چشیدن کاملاً مرتبط با قو بوئیدن است سوای چهار طعم متمایز و مستقل (شیرینی-تری-شوری-تلخی) که مستقیماً واسطه حس چشیدن که در سطح زبان مفروش شده احاس می گردد سایر مزه های مختلف و مرکب دیگر تماماً مربوط به حس شامه است چنانچه در مواقع سرما خوردگی مزه خوراک های مختلف آن بوسیله حس چشیدن درک نمی شود و همین تجربه ارتباط کامل چشیدن را با حس شامه مدلل می دارد و عدم مدخلیت اتر خاصی را به تصور انسان راسخ می گرداند، در حالتیکه هندو چنین امری را نامعقول می داند که یک حس اساسی و مستقل به یک حس مستقل دیگری بسته باشد و آنها هیچ تفاوتی ما بین حواس از حی علت ربط آنها با موجودات قائل نیستند و می گویند وسیله ارتباط بین هر یک از هواس ظاهری با کائنات محیط یک نوع اتر خاصی است.
خلاصه هندو این اترها را منابع فیض الهی و عبارت از همان قوه فاعله حیات بخش عمومی می داند و آن را نفس عظیم می شمارد و می گوید این قوه محیط با روح فعال الهی همیشه از چهار سمت جاری و نیز دارای اشکال مختلفه هندسی اند.
بعضی مثلث و مربع بعضی دیگر نیز ماننده عقدهای مدور می باشند عده هم به یک شکل باقی نمانده و تغییر پذیرند.
پرانا که سابقاً مورد بحث واقع شد عبارت است از یک قوه فاعله و حیات بخش اتری که کائنات در مرکز آن قرار دارد و دائماً در جهات اصلی این عالم در سیر و جریان است و مانند هوای محیط که بوسیله ریتین خون را تازه و به بدن نوعی لطافت و زندگی می دهد این قوه فالعه اتری نیز در بدن ما داخل و خارج شده و ما را حیات تازه می بخشد فقط ما باید راه استفاده از این منبع فیاض را بیاموزیم که چگونه ریتین و سایر منافذ بدنی را داخل و خارج نمائیم و آن را در بدن نگاه داریم و مخصوصاً سیر این قوه را در تمام نقاط مختلفه بدن تحت اراده خود آوریم، در حقیقت جان کلام هندو و روح فلسفه آنها در نتیجه تمام ریاضات شدید و آن همه رنج و مشقت فکر و مراقبه و تمرکز قوای انسان و غیره تنها رسیدن به همین نتیجه است و بس، یعنی انسان به مقامی نائل گردد که از این منبع فیض مطلق مستفید شود، و خود را با عوالم الهی که راه آن منحصر به اخذ قوه فاعله الهی و تقسیم و سر آن در تمام بدن است متحد گرداند و اتحاد با نفس الهی را نیز عبارت از رسیدن به همین سر منزل می دانند و اگر با زبان و اصطلاح آنها آشنا شویم، می توانیم از زیر تأثیر الفاظ و عبارات خاص و اصطلاحاتی که بدان در نتیجه القاء آت و مطالعات رسائل مختلفه مأنوس شده ایم خارج گردیم خواهیم دانست که بدون سبب و بصرف عواطف عوامانه و احساسات محدود شخصی خود از اصطلاحات هندو از قبیل اتحاد با خداوند و امثال آن در وحشت هستیم، بعلاوه خدای مخلوق ذهن هندو با خدای محفوظ خاطر ما آنقدرها تفاوت ندارد و اختلاف آنها فقط اختلاف لفظی و تباین اصطلاحی است.
به هر تقدیر هندو قلب و جهازات واقعه در صندوقه سینه را مرکز جمع و تقسیم پرانا می داند، ضمناً بواسطه ابهامی که در طرز بیان هندو برای ما موجود است معلوم نمی شود که این قوه فاعله [پرانا] بوسیله شرائین تقسیم و منتشر می گردد یا بواسطه سلسله اعصاب بهر صورت وسیله انتقال و انتشار قوه فاعله را ذرات غیر مادی می دانند که موسوم داشته اند به (نادی) و این نادیها را بیشتر از ۷۰۰ ملیون دانسته اند.
نظر به اینکه موضوع نادیها و ندای آن یکی از امور مرموز و عجیب عالم است فصلی جداگانه بدان اختصاص خواهیم داد موضوع ذیل را نیز یکی از نویسندگان سنسگریت راجع به نادیها بیان می کند (مرکز انتشار نادیها قلب است که تعداد اصلی و عمده آنها بالغ بر یکصد و یک نادی است هر یک از آنها به صد شعبه کوچک دیگر منشعب گردیده است بنابراین ۷۲۲ ملیون و ۲۰۰ هزار از این نادیهای صغیره وجود دارند که هندو با تأیید قوه حیرت بخش روشن ضمیری خود آنها را بخوبی احساس نموده اند.
اساس مطلب اینجا است که مرکز و منبع روشن ضمیری در نفس انسان همانا وجود همین نادیها می باشد و با اینکه هنوز وجود تشریحی آنها بر ما مکشوف نگردید باز هم از هیچگونه شک و تردیدی در وجود و تأثیرات شگفت انگیز آنها نداریم.

منتشر شده در
دسته‌بندی شده در کندالینی

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *