روش هاي الهي شگفتانگيز
پادشاه ميخواست يك فنجان قهوه بخورد كه به خاطر ميآورد چند صفحهاي از كتاب مقدس را نخوانده است. او هر روز صبح، قبل از خوردن صبحانه، چند صفحه از كتاب مقدس را ميخواند. وقتي كتاب مقدس را ميخواند، عنكبوتي بر روي فنجان قهوه او تار تنيد. وقتي پادشاه بازگشت و تار عنكبوت را ديد، يك فنجان قهوهي ديگر خواست.
وقتي خدمتكار پادشاه فنجان قهوه دست نخورده را به آشپزخانه بازگرداند، آشپز سراسيمه پرسيد: «پادشاه قهوهاش را نخورد؟»
خدمتكار پاسخ داد: «نه، او يك فنجان قهوه ديگر خواست».
آشپز با صداي لرزان گفت: «پس، من لو رفتم». او اسلحهاش را برداشت و خود را با تير زد.
خدمتكار كه متعجب و حيران شده بود، براي اينكه مطمئن شود مقداري از آن قهوه را روي زمين ريخت. سگ پادشاه پس از ليسيدن آن، در دم جان سپرد.
همه مطمئن شدند كه آشپز، قهوه را مسموم كرده بود تا پادشاه را به قتل برساند؛ اما خداوند از طريق تار عنكبوت مانع از كشته شدن پادشاه شد.
منبع " کتاب غذای روح ۲ با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir