آزمون استرس + تفسیر
استرس انسان را بیمار میکند. این حقیقتی است که بیشتر افراد جامعه آن را میدانند، اما استرسهای ریز و درشت جزیی از زندگی روزمره ما شدهاند و تقریبا ممکن نیست که شخصی در یک روز زندگی خود با هیچ استرسی مواجه نشود…
سوال اینجاست که چه مقدار استرس، زیانبار است و باعث بروز بیماری میشود؟ اگر میخواهید بدانید چقدر استرس را تحمل میکنید و چقدر در معرض خطر بیماریهای ناشی از استرس هستید، به سوالهای این آزمون پاسخ دهید.
بخش اول: در این بخش، فهرستی از موقعیتهای استرسزا آمده و مقابل هریک نیز نمره استرس آن را میبینید. دور اتفاقهایی که طی 12 ماه گذشته برای شما رخ داده، خط بکشید و در پایان امتیازها را با هم جمع کنید و تفسیر بخش اول آزمون را بخوانید.
1- فکر میکنم برای کارهایی که من باید در یک روز انجام بدهم، 24 ساعت کم است.
2- در مورد عملکردم در دانشگاه یا محل کار نگرانم.
3- به نظر میرسد کسی به اینکه من موفق میشوم یا نه توجهی ندارد.
4- خستهام و حس میکنم به اندازه کافی انرژی ندارم که همه کارهایم را انجام دهم.
5- به راحتی از کارهای دیگران آزرده میشوم.
6- نگران اتفاقهایی هستم که در خانوادهام میافتد (سلامت اعضای خانواده، مشکلات اقتصادی، مشکل در روابط خانوادگی و…)
7- نگران وضعیت اقتصادیام هستم و میترسم نتوانم همه قبضها را پرداخت کنم.
8- وقت کافی برای تفریح ندارم.
9- از وضعیت جسمانی خودم راضی نیستم. (وزن یا تناسب اندام و…)
10- دوستان و خانوادهام برای حل مشکلاتشان از من کمک میخواهند.
11- نگران ارتباطم با نامزد یا همسرم هستم یا از اینکه نامزد یا همسری ندارم نگرانم.
12- در برابر ضعفهای دیگران کمتحمل هستم.
13- خانه/ اتاقم به هم ریخته است و خجالت میکشم دیگران آن را ببینند.
14- نگرانم که نتوانم بعد از پایان دانشگاه شغلی پیدا کنم / نگرانم که با شغل فعلی نتوانم مخارجم را تامین کنم.
15- نگرانم که نکند مردم مرا دوست نداشته باشند.
جمع امتیازها: . . . . . . . . . . . . . .
در این بخش، چند موقعیت استرسزا توصیف شده است. خودتان را در هریک از این ? حالت تصور کنید و گزینهای را که در هر مورد، بیش از سایر گزینهها با واکنش شما همخوانی دارد، انتخاب کنید و تفسیر بخش دوم آزمون را بخوانید.
1- در یک رستوران شلوغ حدود 20 دقیقه منتظر شدهاید تا یک میز خالی شود اما به محض خالی شدن میز، گارسون چند نفر را که دیرتر از شما آمدهاند، سر آن میز مینشاند.
الف) با ناراحتی سر گارسون داد میکشید و میگویید: «من زودتر آمده بودم!»
ب) با لحن مودبانه به گارسون یا افراد پشت میز میگویید: «ببخشید، ما زودتر آمده بودیم.»
ج) با تنفر از رستوران خارج میشوید، چون واضح است که گارسون بهعمد شما را نادیده گرفته است.
2- برای تماشای یک تئاتر با دوستتان، خیلی زود به سالن نمایش میروید تا بتوانید جای خوبی بنشینید. با دقت یک صندلی انتخاب میکنید که دید خوبی داشته باشید. با اینکه سالن نمایش تقریبا خالی است، یک مرد بلندقد درست روی صندلی جلوی شما مینشیند و دیگر نمیتوانید صحنه را ببینید.
الف) سر آن مرد داد میکشید و میگویید: «تو نمیتوانی جای دیگری بنشینی؟ من نمیتوانم ببینم.»
ب) به آرامی به دوستتان اشاره میکنید تا بلند شود و چند صندلی دورتر مینشینید.
ج) در صندلی خودتان ولو میشوید و تا پایان تئاتر حرص میخورید که چرا همیشه این اتفاق برای شما میافتد.
3- خواهرتان ناگهان بعد از مدتها تلفن میزند و شروع میکند به گفتن اینکه شما چقدر برایش باارزش و مهم هستید.
الف) احساس میکنید گیر افتادهاید و آزرده میشوید و خواهرتان را به خاطر احساساتی بودن مسخره میکنید.
ب) از او تشکر میکنید و با محبت جوابش را میدهید.
ج) معذب میشوید و احساسات او را نادیده میگیرید و موضوع را عوض میکنید.
4- شما به خانه میرسید و میبینید آشپزخانه به شدت شلوغ و کثیف و بههمریخته است و همسرتان جلوی تلویزیون لم داده.
الف) دعوا به راه میاندازید و به همسرتان میگویید هیچوقت هیچکاری نمیکند و همیشه از شما انتظار دارد ظرفها و لباسهای او را جمع و جور کنید.
ب) کنار همسرتان جلوی تلویزیون مینشینید و از او میپرسید آیا میتواند 5 دقیقه تلویزیون تماشا نکند و بیاید در تمیز کردن آشپزخانه به شما کمک کند.
ج) چیزی نمیگویید، عصبانی میشوید و شروع به تمیز کردن آشپزخانه میكنید. این کار را هم عمدا با سر و صدای زیاد انجام میدهید.
5- شما باید یک سخنرانی در دانشگاه یا محل کارتان انجام دهید و به همین دلیل مضطرب هستید.
الف) در حین سخنرانی دستپاچه میشوید و اگر همکاران یا همکلاسیهایتان سوالی بپرسند، با تندی پاسخ آنها را میدهید.
ب) از یکی از دوستانتان میخواهید قبل از سخنرانی به شما کمک کند تمرین کنید تا اعتماد به نفستان برای سخنرانی بیشتر شود.
ج) به خاطر اضطراب شب قبل خوابتان نمیبرد و بعد از سخنرانی هم تمام روز خودتان را به خاطر اشتباههایی که در سخنرانی داشتهاید، سرزنش میکنید.
6- شما نمیتوانید برای یک امتحان آنقدر که میخواهید، درس بخوانید و وقتی نتیجه امتحان را میگیرید، متوجه میشوید نمره بسیار بدی گرفتهاید.
الف) با عصبانیت جلوی دوستان و سایرین، پشتسر استادتان حرف میزنید.
ب) از استادتان وقت میگیرید با او صحبت کنید تا شما را راهنمایی کند در امتحان بعدی بهتر عمل کنید.
ج) نتیجه میگیرید که شما در این درس استعدادی ندارید و در امتحان آینده حتی زحمت درس خواندن را هم به خودتان نمیدهید.
منبع :salamat118