برای مثبت اندیشی تمرین کنیم
درحالی که مثبت اندیشی همواره از طرف روانشناسان توصیه میشود اما اکثر شهروندان ایرانی، نگاهی منفی به زندگی، روابط میان فردی و کل جامعه خود دارند. اگر دنیا را آیینهای میدانیم که ما در آن منعکس شده ایم، باید مرکزی مثبت در درون خود بیابیم تا محور تحلیلهای ما از زندگی شود و دنیا را آنگونه که میخواهیم دریابیم. ولی این خود نیز شعارگونهای است که نیاز به تمرین و مداومت دارد…
درحالی که مثبت اندیشی همواره از طرف روانشناسان توصیه میشود اما اکثر شهروندان ایرانی، نگاهی منفی به زندگی، روابط میان فردی و کل جامعه خود دارند. اگر دنیا را آیینهای میدانیم که ما در آن منعکس شده ایم، باید مرکزی مثبت در درون خود بیابیم تا محور تحلیلهای ما از زندگی شود و دنیا را آنگونه که میخواهیم دریابیم. ولی این خود نیز شعارگونهای است که نیاز به تمرین و مداومت دارد.
تجربه مثبت از زندگی را در افراد تقویت کند. وی رابطه شادی دوران کودکی را با نگرش مثبت در دوران بزرگسالی، رابطهای مستقیم میداند و براین باور است که باید با بخشهایی از وجودمان که از دوران کودکی در ما جای گرفته و همیشه از آنها گریزان بودهایم، مواجه شویم. هر چند که بخشهایی ترسناک و دردناک باشد ولی تا این حفرهها در وجودمان ترمیم نشود، هرگز به نگرش مثبت در زندگی دست نخواهیم یافت. انگاره چی، دو متغیر اصلی چون مذهبی بودن و ازدواج را عموماً با تجارب مثبت در ارتباط میداند و گفت وگوی حاضر وجوه مشترک آن دو را بیان میکند. وی به تشریح و تحلیل زوایایی از تاریخچه روانشناسی مثبت گرا، سطوح تحلیل آن و خصوصیات شخصیت مثبت گرا در زندگی میپردازد و بر چگونگی شکلگیری ذهنی با احساسات مثبت و عدم ترس از زندگی تأکید میکند. این گفتوگو را بخوانید.
دنیای امروز وارد هزاره جدید شده است و نیازها و خاستگاههای انسان در جهت نگرش نو و مثبت به زندگی، متفاوت از گذشته مطرح است. علم روانشناسی در حوزه مثبتگرایی تا چه حد پیشرفته است و آیا در این شرایط میتواند به انسان امروز کمک کند؟
روانشناسی به نام «مارتین ای پی سلیکمن» پروفسور دانشگاه پنسیلوانیا، در دهه 80 به روانشناسی عرضی ایراد گرفت که چرا علم روانشناسی همیشه در پی آن است که چطور افراد در شرایط نابسامان، به زندگی خودشان ادامه دهند، ولی در مورد اینکه چگونه بالندگی افراد در جامعه باید تحقق یابد تأکید نمیکند. وی معتقد بود نیازهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی روانی افراد متفاوت از گذشته شده و دیگر وظیفه روانشناسی نمیتواند مستندسازی این موضوع باشد که چه نوع خانوادههایی به پرورش سالمترین بچهها منجر میشوند و یا درچه محیطی، بهترین کار برای کارمندان فراهم میشود و چه سیاستهایی باعث میشود افراد به مدنیت خود متعهد باشند. لذا «سلیکمن» روی نقش علوم رفتاری برای فهمیدن زندگی خوب تأکید ورزید. وی در سال 1988 مفهوم روانشناسی مثبت گرا را مطرح کرد. مفهومی که بتواند مطابق با خواستهای جدید و نیازهای امروزی بشر، پاسخگوی مشکلات باشد و از طرفی به بالندگی افراد نرمال نیز کمک کند. چرا که اگر بعد از جنگ جهانی دوم، علم روانشناسی بیشتر یک علم شفابخش بود و مدل آن هم یک مدل بیمارگونه شد، دیگر چنین علمی امروز برطرف کننده نیازهای بشری نیست. او به چارچوب مسلط علوم اجتماعی و نیروهای مقتدری که رفتار بشر را فقط نسبت به علاقه به خود سوق میدهد ایراد گرفت. «سلیکمن» در روانشناسی مثبتگرا دو سؤال اساسی را مطرح کرد: یکی اینکه ما برای چه تلاش میکنیم و دوم آنکه چه چیزی زندگی را باارزش میکند. او معتقد است که با این تعریف، تلاش روانشناسی مثبت گرا یک تلاش
تشریحی – توصیفی است نه تجویزی. یعنی اینکه این نوع روانشناسی، شرایط موجود را تشریح کرده و عوامل بهتر زیستن و رسیدن به زندگی پرمعنا را توصیف میکند. از اهداف روانشناسی مثبت گرا چیزی نیست جز فهم و سپس ساخت آن دسته از عواملی که به افراد، جوامع و اجتماعات اجازه بالندگی میدهند.
بنابراین روانشناسی مثبت گرا، تنها سطح تحلیل خود را به فرد محدود نمیکند، بلکه به اجتماعات و گروهها نیز نظر دارد؟
نه تنها به فرد و گروه، بلکه به سطح نظری نیز اشراف دارد. در سطح نظری درباره تجارب مثبت صحبت میکند: رفاه و سلامتی، خوشبینی، جوشش وغلیان. در سطح فردی، توانمندیهای شخصیت و منش فرد، ظرفیت برای عشق ورزیدن و کارکردن، همت و عزم و پشتکار، ذهن ورزی نسبت به آینده و استعدادهای درخشان را بررسی میکند. و در سطح گروهی، درباب تقوا و پاکدامنی مدنی، سیر به سوی شهروندی بهتر شدن، مسئولیت پذیری، فرزندپروری، انسان دوستی، مدنیت، اعتدال گرایی، تحمل و اخلاق کاری بحث میکند.
به طور دقیقتر، تجربه مثبت در ارتباط با چه اموری در زندگی فردی تعریف میشوند؟
جنبه اصلی کیفیت زندگی، درواقع همان میزان تجارب ذهنی مثبت است. تجارب مثبت زندگی بازتاب ارزیابی فرد از زندگی خویش است و حالا این ارزیابی میتواند براساس قضاوت شناختی، تعقل و منطق باشد یا براساس تخیل و یا هیجانات خوشایند، لذات جسمانی یا حتی علاقه مندی مثبت خوشایند.
زمانی زندگی یک فرد با تجارب مثبت انباشته میشود که این فرد احساس متناوبی از هیجانات رضایت بخش داشته باشد. به عبارتی در بسیاری از فعالیتهای روزانه، علاقه مندی رضایت بخشی بیابد، لذت فیزیکی را حس کند و حیطههایی از زندگی مثل کار و سلامتی خود را ارزیابی کند.
«سلیکمن» تجربه مثبت را در ارتباط با شادی میداند. مطالعه حالات معطوف به گذشته مثل رفاه، رضایت و قناعت. نسبت به آینده مثل امیدواری، خوشبینی و معنویت و معطوف به حال مثل جوشش و غلیان، لذت، نشاط و مشارکت.
سلیکمن یکی از مؤلفههای زندگی شاد را که با تجربه مثبت فرد رابطه مستقیم دارد، معنویت (spiritual) میداند. وی معتقد است معنویت و تجارب عرفانی در زندگی فرد به نوعی به هماهنگی درونی و تمرکز اندیشه میانجامد و احساس آرامشی درونی و واقعی را برای فرد به همراه دارد. همین آرامش و پایبندی به امری غیرعادی، در تجربه مثبت در زندگی، در نتیجه شادی و نشاط او بسیار مؤثر است.سلیکمن یکی دیگر از مؤلفههای تجربه مثبت را مشارکت در امور اجتماعی میداند. یعنی هر چه فرد بنا به علاقه خود، در امور اجتماعی و یاری رساندن به دیگران تشریک مساعی داشته باشد، بر غنای تجربه مثبت او اضافه میشود.یکی از بحثهایی که امروزه در این خصوص مطرح است، این است که اگر فرد تکلیف خودش را در زندگی بداند و اهداف خود را مشخص کند و برآن اساس، تکالیفش را درست انجام دهد، میتواند به تجربه مثبت در زندگی برسد. یکی از عوامل پیش بینی شده برای تفکر مثبت، عزت نفس بالا و اعتماد به نفس واقعی در زندگی است. علاوه بر این تحقیقات و آمار نشان میدهد متغیرهایی چون ازدواج و مذهبی بودن به طور میانگین با تجارب ذهنی مثبت رابطه دارند.
چه وجه اشتراکی بین دو متغیر ازدواج و مذهبی بودن وجود دارد که میتواند با تجارب مثبت رابطه داشته باشد؟
ببینید! ازدواج رابطه جدیدی میان دو نفر ایجاد میکند. به عبارتی تعریف جدیدی از اتصال است. فردی که ازدواج میکند، دچار نوعی حافظه متعامل میشود. یعنی هر کدام از طرفین منطق خاص خود را دارد ولی در عین حال در ارتباط با یکدیگر نیز یک منطق جدید پیدا کردهاند و همین منطق جدید، نگاه متفاوتی به زندگی از گذشته به او میدهد که میتواند زندگی را بایک دید و منطق دیگر نگاه کند و همین موجب تقویت نگرش مثبتگرایی میشود.
در حالت مذهبی بودن که البته به عبارت بهتر معتقد بودن، یعنی تمسک و توسل به امر غیربشری داشتن، نوعی رابطه برقرارکردن با حضور متعالی است. با حضوری که احساس میکند همه چیز در دست اقتدار اوست و خیر و صلاح هر کسی را بهتر از خودش میداند. لذا به او توکل کرده و به او متوسل میشود، لذا احساس آرامش کرده و روزنهای از امید در او ایجاد میشود، همین امید به زندگی، نگرش او را نسبت به امور و آنچه برایش پیش میآید، مثبت میکند.از طرف دیگر در ازدواج مذهبی بودن، یک وجه اشتراک دیگر هم وجود دارد و آن هم عشق ورزیدن است. در هر دو حالت شما به یک نفر عشق میورزید. گرچه در مراتب این عشق تفاوت است. ولی در نهایت همین هنر عشق ورزیدن و عاشق بودن، روحیه مثبت گرایی را درفرد تقویت میکند.
آیا تفاوت معناداری در میان زنان و مردان از جهت نشاط و رضایت از زندگی وجود دارد؟
آمار نشان میدهد مرد و زن در دنیا، دارای سطح یکسانی از رضامندی و شادی هستند. اما گزارشها حاکی از آن است که زنها دوبرابر مردها افسرده میشوند و حالا اینجا یک پارادوکس به وجود میآید. چون زنها به طور میانگین سطوح بیشتری از هیجانات مثبت را تجربه میکنند، از این رو سطح کلی و جهانی شادی آنها هم پایه مردان است.
رضامندی از زندگی با افزایش سن در گستره کلی زندگی ثابت است، اما تجربه هیجانات شدید هر دو جنس با افزایش سن رو به کاهش میگذارد.
حال در سطح تحلیل فردی، شخصیت مثبتگرا به عنوان کسی که دید مثبتی به زندگی دارد، دارای چه خصوصیاتی است؟
این فرد چندین خصوصیت دارد که معمولاً آنها را میتوان تحت 3عنوان کلی طبقهبندی کرد:
اول رابطه متقابل درستی با افراد و جامعه خود دارد. به طوری که بشردوست و فداکار است. شهروند خوبی برای جامعه اش محسوب میشود. در فعالیتهای اجتماعی شرکت میکند و اصول و اخلاق انسانی را در تعامل با دیگران رعایت میکند.دوم آنکه دارای کیفیات فردی ممتازی است. شخصیت مثبتگرا، خلاق است. به آینده ناظر است نه به گذشته، جسور و خطرپذیر است. در عین مشورت با دیگران، در نهایت خود تصمیم میگیرد. دارای همت بالا و ابتکار عمل است. این فرد سیال است. هیچگاه در هیچ شرایطی نمیایستد و بسیار مسئولیت پذیر است. به معنویتی عمیق درزندگی خود باور دارد و همواره به معنی یا واقعیتی متعالی متصل است.سومین عنوان، رعایت نظم و قاعده در زندگی شخصیت مثبتگراست. چنین شخصی سعی میکند نظم و قاعدهای را در زندگی خود رعایت کند تا همواره بر زندگی خود مسلط باشد و از هرگونه تشویش ذهنی و عملی دور بماند.
افرادی که دارای روحیه مثبتی هستند درگذشته خود نماندهاند.
درحال، بسیار گسترده زندگی میکنند و درعین حال به آینده معطوفند. به عبارتی از گذشته خود تنها عبرت میگیرند، تا درحال بهتر زندگی کنند و برای آینده، تجربه بیندوزند.فردی که مثبت گراست، هیچگاه از شرایط موجود ناله نمیکند و به اصطلاح عامیانه، غر نمیزند. غرزدن یک نوع پرخاشگری منفعلانه است. یک نوع بیان ناامیدی است که در نهایت باعث میشود که ارزیابی دیگران از فردی که متوسل به پرخاشگری منفعلانه شده، منفی شود و دیگر به او توجهی نکنند. شخصیت مثبت گرا به جای ناله، خود را با شرایطش منطبق میکند و همواره سعی دارد بهترین استفاده را از شرایط موجود به عمل آورد. به عبارت بهتر از فرصتهای کوچک در بزرگترین حالت ممکن استفاده میکند.فردی که روحیه مثبتی در زندگی دارد، همواره با ابراز وجود مستقیم، نظرات و عقاید خود را مطرح کرده و هیچگاه خودش را پشت دیگران پنهان نمیکند. بدین وسیله کنترل بیشتری بر زندگی خود دارد، اغلب از روابطش رضایت داشته و به اهداف خود، قاطعانه و ثابت قدم بدون ترس از دیگران میرسد.برای شخصیت مثبت گرا همواره این 3سؤال مطرح است و سعی در یافتن پاسخ معناداری برای آنها دارد: 1- زندگی خوب چیست؟ 2- چگونه فردی میتواند تبدیل به انسان خوبی شود؟ و 3- چه مسائلی میتوانند به وجود معنا دهند؟
اصولاً چه عواملی در زندگی باعث میشود نگاه مثبت ما به زندگی کمرنگ شود و این درحالی است که بسیاری از افراد، علی رغم مشکلات زیاد، همچنان نگاهشان به آنچه در زندگی روی میدهد، مثبت است؟
شاید شما انتظار داشته باشید که من بگویم جنگ، مشکلات اقتصادی، مسائل زناشویی و… درست است، همه این عوامل در روحیه افراد تأثیر میگذارند و حتی ممکن است فرد را به سرحد ناامیدی برسانند، ولی در اصل قضیه چیزدیگری است. یعنی نوع تعریف ما از مسائل است که میتواند در روحیه مثبت گرایی ما تأثیر بگذارد. به خاطر همین هم هست که افرادی که ذکر کردید، علی رغم مشکلات زیادی که در زندگیشان اتفاق میافتد، همچنان نگاهشان به زندگی مثبت و پرامید است و درواقع تفاوت این افراد با دیگران درنوع و تعریف آنها از مشکلات است.خیلی از افراد هم، علی رغم هیچ مشکلی در زندگی، همچنان دیدشان به اطراف منفی است. بنابراین مشکلات، استرسها و اضطرابها همیشگی است. اصلاً انسان با استرس به دنیا میآید و همواره با اوست. ولی به عقیده من، نوع آموزشی که افراد درخانواده میبینند و بعد در جوامعی که در آنها حضور مییابند، سازوکارشناختی افراد را به نوعی بالا میبرد و بنا میکند که آنان میتوانند به زندگی مثبت باشند یا نباشند.به عبارتی، اگر مثبت گرایی را تاحد زیادی برپایه ژنتیکی بگذاریم، ولی قسمت دیگر آن را افراد یاد میگیرند. یعنی با نوع تربیت و آموزش میتوان افراد را تغییرداد که تعریفشان از آنچه در زندگی روی میدهد، تعریف مثبت و امیدوارانه به آینده باشد نه نگاه منفی و یأسآور.به عقیده من، هرفرد میتواند با تقویت قوای ذهنی خود و تعریف مثبتی از زندگی، همواره یک نوع خوش بینی را درخود تقویت کند. شما تصور کنید که در اردوگاه نازیها، اردوگاهی که تماماً در نظر دیگران یک خیال وحشت و مخوف بود درهمان اردوگاه زنده ماند. بنابراین دید مثبت در افراد بیشتر به خود آنها بستگی دارد نه به عوامل بیرونی و محیطی.اغلب مردم براین باورند که خوش بینی با خوش خیالی درزندگی یکی است و هردومنجر به نگاه مثبت در فردمی شود!
درحالی که اینطور نیست. خوش بینی یک جریان مثبت است. یک پردازش صحیح از محرکهاست. افرادی که حس خوش بینی دارند خیلی سریع با حوادث بد منطبق میشوند و تفسیر امیدوارانه از رویدادهای زندگی برای خود دارند.
اما خوش خیالی، یک توهم است. افراد خوش خیال درتخیل زندگی میکنند و به واقعیتها نگاه جدی ندارند و این درحالی است که باید در زندگی تخیل کرد ولی با تخیل هرچند مثبت، نمیتوان زندگی کرد.
بسیاری ازتعارضها، ناکامیها و مشکلات ما در صفحات داستان زندگی، ناشی از حوادث آسیبزایی مثل ترس، شوک و محرومیتهایی است که در دوران کودکی اتفاق میافتند و بخشی ازنگرش ما را نسبت به زندگی دچار آسیب میکنند. چنانچه دید مثبت جای خود را به نگاهی تاریک و مبهم میدهد. حال تحلیل شما ازاین قضیه چیست و راه رهایی از این تعارض چگونه است؟
در روانشناسی مثبت گرا فرض اساسی بر این استوار است که اگرچه حوادث دوران کودکی در ما تأثیر میگذارد مثل شوکهایی که به ما واردشده و یا شرم و تحقیرها و طردها، اما انسان میتواند شخصیت خود را بسازد و تغییردهد. یونگ – روانکاو – معتقداست که گرچه 5 سال اول زندگی بسیارمهم است، اما آنچه که شخصیت ما را بهتر میتواند بسازد نگاه ما به دوران نوجوانی و جوانی است.به عقیده من افرادی که خود را به نوعی مقهور حوادث دوران کودکی خویش میدانند، به نوعی به احساس درماندگی رسیدهاند. آنها عدم مسئولیت خود را توجیه میکنند. به عبارت دیگر عدم قبول احساس مسئولیت رفتار و نگاه خودشان را با رنگ و لعاب دوران کودکی میپوشانند. این افراد دوست دارند مریض بمانند چون وقتی بخواهند تغییرکنند، باید انرژی صرف کنند و اصولاً تحمل و پذیرش تغییر برای افراد همیشه سخت و شاید مشکل آفرین باشد.در روانشناسی مفهومی به نام وجود دارد و آن عبارت است از ترسی که افراد از بالارفتن توانمندیهای خود دارند که مبادا توانمندیها و قابلیتهای آنان بالارود و نتواند از عهده نتایج آنها برآیند.بنابراین اگر هریک ازما دردوران کودکی دچار ترس، دستخوش طرد و شکهای روانی شده ایم، دلیل براین نمیشود که درهمان مرحله بمانیم و همچنان دیدی منفی نسبت به امور زندگی پیداکنیم.
دوتن از روانشناسان قرن گذشته معتقدبودند که هیچ ترسی حل نمیشود مگر آنکه با آن مواجه شویم. اغلب مردم در دوران کودکی شان دچار ترس یا شوک از مسألهای میشوند و آن را تا بزرگسالی با خود حمل میکنند. گاهی حوادث شوک دهنده زندگی عمیقاً در وجود ما دفن میشوند، ولی اثرات آن عمیقاً و به وضوح در زندگی روزمره ما جاری و عیان است و تنها راه مقابله و رهایی، مواجه شدن با آن و حل وفصل آن است و گرنه ما مقهور آن خواهیم شد.راه دیگر رهایی از آن روان درمانی است. تکنیک روان درمانی شامل این میشود که بیمار را تشویق به رهایی از حوادث آسیب زای دوران کودکی خود میکنند و به این طریق سعی درکاهش بارهیجانی دارند.و یا افرادی که در دوران کودکی خود دچار طرد و محرومیت شدهاند و بر شخصیت بزرگسالی آنان تأثیرات سوئی گذاشته است، روانکاو بر آن است که باتوجه به عمق و شدت حادثهای که منجر به طرد و محرومیت فردشده، این حوادث را به سطح آگاهی او آورده و در آنجا حل و فصل کند تا به عبارتی انرژی آن رها گردد.
بنابراین نباید مقهور آنچه در دوران کودکی روی داده شد تا آنجا که نگاه مثبت و امیدوارانه را به زندگی از دست داد. تنها راه رهایی، مواجهه با آنچه در قبل روی داده است، میباشد.
معمولاً گفته میشود دنیا آینهای است که بازتاب درون ماست. آنچه حس میکنیم چیزی نیست جز بازتاب احساسات درونی ما. حال همانگونه که احساسات منفی همچون یک بیماری واگیردار خطرناک هستند، احساسات مثبت نیز تأثیرش درست مثل یک سلامتی واگیردار است. حالا چگونه میتوان احساسات مثبت را درزندگی فردی تقویت کرد؟
اصولاً پایه چنین احساساتی را باید در دوران کودکی با رفتار، نهادینه کرد. کودک بیش از آنچه بر شناختش تسلط داشته باشد، هیجانات بر او مسلطند. حال اگر در رفتار، رفتار مثبتگرا را با او کار کنیم، همانطور که سیستم ساز و کار شناختی او رشد پیدامی کند به تدریج روان گونه هایش که همان اولین حفرههای شناختی او باشد، مثبت گرایانه پایه ریزی شده و هرچه در درون آن پردازش شود، به صورت مثبت انعکاس پیدا میکند که به دنبال آن عمل مثبتگرا خواهدبود. ولی اگر هریک از ما چنین مراحلی را در دوران کودکی خود نگذراندیم، میتوان در بزرگسالی، با تمرین، تکرار و مداومت این احساسات را دردرون خود تقویت کرد.به عبارتی با تقویت مرکزی مثبت در درون خود، میتوان همه رخدادهای زندگی را با همان مرکز مثبت، خوش بین و امیدوار سنجید و احساسات و افکار منفی را از ذهن دورکرد.به مرور همانطور که شما اشاره کردید، احساسات مثبت نه تنها بر تمام زوایای روحی، روانی و ذهنی ما تأثیر خواهدکرد، بلکه مثل یک سلامتی واگیردار، این روح مثبت درتعامل به دیگران نیز منتقل میشود و در روابط میان فردی، به راحتی افراد این روحیه را در فرد مثبت گرا احساس خواهندکرد.
درست است. همیشه گفتهاند وقتی خود را در برابر زندگی مثبت کردی، میتوانی همه چیز را مثبت کنی. ولی چرا اغلب مردم جامعه ما با زندگی مثبت نیستند؟ چرا این نزاع پیوسته در افراد وجوددارد که تا این حد از زندگی میترسند؟
درتحقیقات روانشناسی، 3 گروه انسان پیداکردهاند:1- انسانهایی که امنیت دارند.2- انسانهایی که اجتنابی هستند.3- انسانهایی که دوسوگرا هستند. تنها آنها که در زندگی احساس امنیت میکنند، میتوانند به دیگران اعتمادکرده و با زندگی مثبت باشند. ولی انسانهایی که اجتنابیاند، یعنی آنها که به دیگران اعتماد ندارند و از برقراری ارتباط گریزانند. لذا همین حس بیاعتمادی و عدم ارتباط، دید مثبت را از آنها میگیرند و همواره از زندگی درهراسند.دسته سوم آنهاییاند که نگاهی به گذشته و آینده دارند، یعنی دوسوگرا. اضطراب ریشه در نگرانی از آینده دارد و افسردگی راهی به گذشته. لذا همیشه در هراسند و هیچگاه با نگرشی مثبت زندگی نمیکنند. اصولاً جایی که ما نتوانیم زندگی را پیش بینی کنیم، مضطرب میشویم. درحالی که زندگی پر از رموز ناشناخته است. همواره سعی بشر در تثبیت موقعیت کنونی و پیشبینی روزهای آینده است، یعنی امری غیرممکن چون طبیعت زندگی سکون نیست. هرزمان که بخواهیم آن را ساکن کنیم تا پیشبینیپذیر شود، دید ما نسبت به زندگی تغییرکرده و منفی میشود چون نمیتوانیم زندگی را از حالت جاری بودن خارج کنیم. نوع تفکر مثبتگرا، پذیرندگی شرایط موجود است و استفاده از فرصتهای کوچک برای رسیدن به آرامش و نگاه مثبت به رویدادها.لذا برای مثبت شدن باید زندگی را پذیرفت وتلاش کرد، همانگونه که روانشناسی مثبتگرا تأکید میکند.
منبع :afrade-movafagh