فراروانشناسی چیست
فراروانشناسی ، مطالعهء پدیده های فوق روانی و توانائی های فوق حسی بشر و مطالعهء آن است . در واقع فراروانشناسی ، خود شاخه ای از روان شناسی است .
با این وجود روان شناسی علمی هم نقش درمانگر این روشها را نمی توانند نادیده بگیرند با اخص اینکه روشهای آن عمیق تر از روشهای درمانی روان شناسی علمی هستند .استفاده از این روشها فرد را در آرامش روانی و عصبی قرار می دهند .
پدیدههایی که مطالعه میشوند عبارتاند از ادراک فراحسی (extra-sensory perception)، جنبش فراروانی (psychokinesis) و بقای خودآگاهی پس از مرگ..
تحقیقات ِ فراروانشناسی رو شهای مختلفی بهره میبردند. از جملهٔ این روشها میتوان به تحقیقات آزمایشگاهی و تحقیقات ِ صحرایی اشاره کرد. این. آزمایشهایی که معمولاً ً توسط فراروانشناسان انجام میشود عبارتاند از:
شماره اند از عدد تصادفی (random number generator) به منظور بررسی مدارک روان جنبشی، محرومیت حسی از طریق ِ آزمایشهای گانزفلد جهت تست ادراک فراحسی تحقیقاتی که تحت قرارداد با دولت ایالاتِ متحده برای بررسی امکان مشاهده از راه دور (remote viewing) صورت میگیرد.
فراروانشناسان بر مبنای این تحقیقات تعدادی مطالعات فراتحلیلی (meta-analytical) انجام دادهاند. در مطالعات فراتحلیلی، دادههای بدست آمده از آزمایشهای پراکنده، در یک مجموعه دادهٔ بزرگ با یکدیگر ترکیب میشوند. تعدادی از این تحلیلهای آماری در صفحاتی از نشریات اصلی ارائه شده و در زمان خود بحثها و جنجالهایی به راه انداختند.
فراروانشناسی یک علم حاشیهای محسوب میشود(fringe science)، چرا که شامل تحقیقاتی میباشد که در مناسب مدلهای نظری استاندارد (standard theoretical models) قابل قبول برای جریان اصلی علم (mainstream science) نمیباشد.
برخی منتقدان عنوان کردهاند که فراروانشناسی از خط علم به سمت شبه علم (pseudosienc)متمایل شدهاست. تا این زمان، هنوز هیچ مدرکی که وجود پدیدههایی ماوراء الطبیعه را اثبات کند توسط بنیادهای معتبر علمی (scientific community) پذیرفته نشدهاست.
مهم ترین روش های فراروانشناسی
روش های شرق دور یوگا ذن مدیتیشن
روشهای غربی هیپنوتیزم و خود هیپنوتیزم , انرژی درمانی
روشهای دینی عرفان تصوف مکاشفه و شهود باطنی
روشهای دیگر پراکنده در سایر نقاط جهان عرفان سرخپوستی
یوگا
یوگا ورزشی جسمی و روانی(فکری) میباشد که در شبه قارهٔ هند و توسط هندوها بوجود آمدهاست. ریشه یابی دقیق این ورزش که توسط چه شخصی و دقیقآ چگونه بوجود آمده کمابیش ناممکن است چرا که تاریخ شکل گیری یوگا به سالهای بسیار دور برمی گردد. شناسه و تعریف یوگا از طرفی به معنای «کنترل کردن» آمدهاست و در آن صورت یوگا را میتوان علم کنترل امواج فکر و علم مهار قوای ذهن به منظور تسلطی همه جانبه بر توان بالقوه خود دانست. در این صورت به «روش» این دانش که همانا کنترل قوای تن و فکر است تأکید میشود. با توجه به چنین درکی، یوگا، در کتاب شاندیلیوپانیشاد (Shandilyopanishad)، این گونه تعریف شدهاست: «یوگا عبارت از کنترل امواج ذهنی است.» از طرف دیگر میتوان یوگا را به معنای نظاره کردن و دیدن، در نظر گرفت که در نتیجه یوگا علم نظاره خود و خودشناسی است. بدین ترتیب غایت این دانش آشکار میشود. یعنی واقع شدن در طبیعت اصیل خویش و شکافتن تمامی حجابهای نفسانی.
مدیتیشن و مراقبه
مدیتیشن از بی ذهنی است.حالتی است از آگاهی بی اندازه خالص.در حالت عادی آگاهی مملو از زباله است,درست مانند آینه ای که با غبار پوشیده شده باشد.ذهن همواره پر است از هیاهوی افکار در حال گذر, آرزوها,خاطره ها,هیجان ها همگی در حال عبور هستند,واقعاً که یک هیاهوی دائمی در ذهن وجود دارد. حتی در زمانی که شما در خواب هستید مغز در حال فعالیت است,به همین دلیل است که شما خواب می بینید.ذهن هنوز در حال فکر کردن است.هنوز اسیر نگرانی ها و دل مشغولی هاست.در حال آماده شدن برای فرداست.یک آمادگی پنهانی و مخفیانه برای فردا در حال رخ دادن است.
مُراقِبِه به طور کلی فنون تسلط بر ذهن است.به گفته معتقدان این روش، هدف مراقبه تربیت و کنترل ذهن توسط تکنیکهای دروننگرانه برای رسیدن به شادی آگاهی و آرامشی عمیق و طولانی و غیر وابسته به غیر است. بسیاری از آیینهای درونانگارانه و برخی از دینهای بزرگ به خصوص ادیان شرقی نظیر هندوئیسم و بوداگرایی آیینهای مراقبه را نیز در بر میگیرند. اکثر روشهای محبوب مراقبه ریشهٔ شرقی دارند. از روشهای معروف مراقبه شرقی مراقبه متعال (تی. ام.)، ذاذن و مراقبه ویپآسانا است.
ذن
ذن شکلی از آیین بودایی مهایانه است که تاکید فراوانی بر تفکر لحظه به لحظه و ژرف نگری به ماهیت اشیا به وسیله تجربه مستقیم دارد. این مکتب معمولاً تعالیم خود را به صورتهایی تناقضآمیز و فرامنطقی بیان میدارد. در ذن ، ذهن کاملاً رها از تکلف و حتی رها از مفهوم رهایی است و عمیق ترین شکل غیر منطقی ( فرا منطقی ) در روشهای روان شناسی است . در ذن ، انسان ، جزئی از عمل می شود نه عمل کننده
هیپنوتیزم
هیپنوتیزم شاخهای از علم روانشناسی است که در آن به وسیلهٔ تلقین، شخص از حالت هوشیاری خارج میشود و تحت تسلط شخص هیپنوتیزور در میآید. هیپنوتیزم یا به طور دقیقتر هیپنوز موجب تسلط دیگری بر فرد نمی شود بلکه دیگری با ضمیر ناخودآگاه آدمی به مکالمه و القای تلقینات می پردازد. همهٔ هیپنوزها نحوی خودهیپنوتیزم است و هیپنوتیزور خارجی فقط مامای هیپنوز از درون انسان استو آن را می زایاند.
همه مکاتب و عرفا به نحوی با هیپنوز درگیر بوده اند . ضمیر ناخودآگاه تنها یک تئوریست که توضیح حقایق روی آن سوار می شود.هیپنوتیزور نمی تواند هرآنچه دوست داشت به سوژه تلقین کند. هیپنوتیزم یک امر خارقالعاده نیست.و کارایی عجیب و غریب ندارد. اگر هم اثار غریبی داشته باشد در عدهٔ کمی دارد و خیلی قابل تکرار و تایید نیست لذا از منظر علم رسمی پاره ای غرایب مشاهده شده در هیپنوز قابل اعتبار و برداشت کلی نیستند. ( مبحث شستشوی مغزی البته در این وادی مطرح است ولی میزان پایداری این کارها باید بیشتر ارزیابی شود.)
انرژیدرمانی
انرژیدرمانی یکی از شاخههای پنجگانهٔ پزشکی مکمل و جایگزین است که مرکز ملی پزشکی مکمل و جایگزین ایالات متحده آن را به رسمیت میشناسد روشهای گوناگون انرژیدرمانی در فلسفه، رویکرد و ریشهشان تفاوتهای زیادی با هم دارند. مرکز ملی پزشکی مکمل و جایگزین آمریکا انرژیدرمانی را به دو دستهٔ کلی تقسیم میکند.
درمانهایی که بر اساس نوعی انرژی هستند که به طور علمی تأیید نشدهاند، و درمانهایی که برپایهٔ نوع شناختهشدهای از انرژی مانند انرژی الکترومغناطیسی هستند
عرفان
عرفان از سوی عارفان راه رسیدن به خداوند عنوان شدهاست. و به عبارتی، احساس عمیق خداوند در درون خویش و تسلیم شدن به او و عشق ورزیدن به او با دل و جان دانستهاند. عرفان در اصطلاح عبارت است از شناخت قلبی که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال حاصل میشود و آن را علم وجدانی هم میخوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است عارف گویند. درمانگر به طور کلی و فارغ از اندیشه های فلسفی خاص عرفانی و به طور عمومی ایمان و اندیشه های خاص کمال چویانه را در فرد تقویت می کند .
تصوف
تصوف، عنوان قسم عمدهای از سلوک باطنی دینی در عالم اسلام است. ظاهراً واژه صوفی در قرن دوم، در برخی از سرزمینهای اسلامی، بخصوص در بین النهرین، متداول شد. کسانی که در قرن دوم صوفی خوانده میشدند، تشکیلات اجتماعی و مکتب و نظام فکری و عرفانی خاصی نداشتند؛ بهعبارت دیگر، تشکیلات خانقاهی و رابطه مرید و مرادی و آداب و رسوم خاص صوفیه، و همچنین نظام فکری و اعتقادی ای که جنبهنظری تصوف را تشکیل میدهد، در قرن دوم و حتی در ربع اول قرن سوم پدید نیامده بود.
بحثانگیزترین موضوع در تصوف، سماع است. جمع شدن صوفیان در یک محل (دویره یا خانقاه) و گوش فرادادن به آواز قوّال، که گاهی با ساز همراه میشده، از سنّتهای دیرپای تصوف است. برپاکردن مجالس سماع، که ظاهراً از قرن سوم آغاز شده، با پدید آمدن رابطه مریدان و پیر و حلقه زدن آنان بهدور او و شنیدن تعالیمش پیوند مستقیم داشته است.
مکاشفه و شهود باطنی
مکاشفه حالتی است بین خواب و بیداری – نه آن که فقط قبل از خوابیدن باشد- و شخصی که مکاشفه برایش اتفاق می افتد چیزهایی را می بیند که مربوط به حواس ظاهری نیستند؛ بلکه به ادراکات روحی و معنوی او برمی گردند. همان گونه که انسان وقتی خوابی می بیند، این دیدن و شنیدن در خواب، با چشم و گوش ظاهری نیست. فرقی که مکاشفه با خواب دارد این است که، شخص خواب، حواس ظاهری اش چیزی را درک نمی کنند؛ اما در مکاشفه، ضمن این که روح مشغول درک حقایق است، در همان زمان گوش ظاهری، صداهای اطراف را هم می شنود.
عرفان سرخپوستی
عرفان سرخ پوستی از انواع عرفان های طبیعت گرا یا ابتدایی است. بسیاری از موءلّفه های ادیان ابتدایی ، در این عرفان به وضوح یافت می شود. این عرفان دارای پیشینه ای قدیمی در حوزه ی قبایل سرخ پوست است. امّا مدّت زمانی است از مرز جغرافیایی سرخ پوستان عبور کرده، با اقبال برخی مواجه شده و بر سر زبان ها جاری گشته است.
مروّج گونه ی معاصر عرفان سرخ پوستی، شخصی به نام «کارلوس کاستاندا» است. کارلوس کاستاندا، خود را شاگرد مرشدی به نام «دون خوان» معرفی می کند. حاصل رابطه ی استاد و شاگرد ایشان، به وجودآوردن تعلیم هایی است که در کتاب های گوناگون به طبع رسیده، ممکن است آموزه های صحیح عرفانی در ظاهر با عقل ناسازگار باشد، امّا در مقدّمات خود، بر اصول استدلالی قائم است.
عرفان کارلوس کاستاندا، انسان بسان تعداد بی پایانی از میدان های انرژی است که همانند گوی درخشانی متجلّی می شود از این رو، انسان دارای دو نوع آگاهی است: یک نوع مربوط به امور عالم مادّی و تفاسیر گوناگون از عالم دنیوی است، که در عرفان کاستاندا، غیر واقعی و بی ارزش شمرده می شود. به اعتقاد دون خوان، دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم برای شخص عادی بسیار واقعی و برای یک ساحرِ حقیقی، غیر واقعی است.
منبع :psychological.ir