با وجود اين
يك افسر همراه يكي از سربازان خود در ميدان نبردي قدم ميزد كه ساعات پيش صحنه نبرد سنگيني بين آنها و نيروهاي دشمن بود.
افسر صداي سرباز زخمي دشمن را ميشنود كه تقاضاي آب ميكند. او به سرباز همراه خود ميگويد: «با قمقمه من كمي آب به اين سرباز بيچاره بده».
به محض اينكه سرباز خم ميشود تا به سرباز زخمي دشمن آب بدهد، ناگهان سرباز دشمن گلولهاي به سمت او شليك ميكند. سرباز هراسان از فرمانده خود ميپرسد: «قربان، حالا چه بايد بكنم؟»
افسر پاسخ ميدهد: «با وجود اين، باز هم به او آب بده!»
منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir