تعبیر خواب دعوا

 تعبیر خواب  دعوا

 

درگیر شدن به هر شکلی در یک دعوا در یک رویا به معنی آنست که مشکلات و مسائلی وجود دارد که شما سعی می‌کنید آن‌ها را مخفی کنید. بهتر آنست با این مشکلات و موانع مواجه شوید، بر آن‌ها غلبه کنید و به جای ادامه‌ی جنگ و دعوا صلح کنید. این رویا می‌تواند راه‌حل دعوا را نشان دهد.

منتشر شده در
دسته‌بندی شده در تعبیر خواب

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

یک دیدگاه

  1. سلام دکتر جان چقدر برایتان ایمیل بزنم و شما جوابمو ندید.
    خب فرض میگیریم سرتان شلوغ است. در این صورت یک نفر را استخدام کنید تا حداقل پاسخ ایمیلها را بدهد.
    من سالهاست که خوابهای جور واجور می دیدم و تعبیری هم برایش نبود.
    اما مدتی پیش خواب عجیبی دیدم که باعث شد کلن دینم را عوض کنم.
    حال میخواهم شما به یک خواب من پاسخ دهید.
    .
    .
    چندشب پیش نامه ای به دستم رسید که در آن نامه مرا دعوت به ملکوت خدا کرده بودند. من هم رفتم. از اینکه چگونه رفتم هیچ نمیدانم اما رفتم. وقتی وارد شدم نامه را به دست یک دربان دم در سپردم و وارد شدم. یک باغ زیبا جلوی چشمم بود. یک باغ زیبا و رویایی . از اون باغها که گاهی والدیسنی توی کارتونهاش نمایش میده. سرسبز با رنگهای طلایی و آسمان آبی و زیبا. یک تخت در انتهای باغ بود که خدا روی آن نشسته بود. نزدیک شدم و کنار تختش نشستم. دستش که روی دسته تخت بود خیلی پیر به نظر می اومد. دلم میخواست دستشو بگیرم اما یک چیزی مانع میشد. چیزی مثل شرم. غم. یکباره کسی صدایم کرد از باغ خارج شدم. انگار که پرتاب شدم روی زمین. زمین رو آب برداشته بود. از هر جا که سوراخی بود مثل سد که سوراخ شده باشه. آب فوران میزد. یک کشتی دیدم. یک کشتی بزرگ روی آب بود. پرتاب شدم توی آب. مردم را دیدم که برهنه بودند و با طرز وحشتناکی می مردن. و در آب شناور بودند. یک زن چینی در حال غرق شدن بود. و کمک میخواست. دلم برایش سوخت شناکردم و خودم رو بهش رسوندم. از آب درش آوردم و روی یک تخته چوب نگهش داشتم. بازم افتادم تو آب . شنا میکردم و مردم را می دیدم که به طرزی بد و دردناک خفه میشدن و میرفتن تو زمین. تا اینکه دستی مرا گرفت و کشید بالا. از اونجایی که به بالا میرفتم نگاهم به پایین بود به مردمانی که می میردن و آب زمین را فرا میگرفت. دلم میخواست کمکشون کنم . اما انگار تو چنگال دستی اسیر بودم. باز هم به باغ رفتم. در باغ دیگر تختی نبود. فقط یک مرد جوان در آن به آرامی راه میرفت . متفکر بود. چون دستش زیر چونش بود. و یک دستش هم پشت به کمرش بود. به مردی که کنارم بود و مرا از آب بالا کشیده بود. نگاه کردم قدی داشت ماشاالله بلند سه متری میشد. بالاپوشی هم در برش بود. گفتم اینجاکجاست. صدایی از هنجرش اومدم که فکر کنم توی تمام باغ پیچید. و گفت اینجا ملکوت عیساست… از خواب پریدم.
    آیا دکتر جان امکان داره تعبیر خواب مرا بگویید. منتظرم..
    با سپاس.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *