آگوست
داستان ، حاملان بار
مرد سياهپوستی از قطار خارج شد. او ساک سنگين و چمدان سنگينتری که بر دوش گرفته بود را روی سکوی ايستگاه گذاشت و نفس راحتی کشيد.
آن مرد راه درازی را با اين بار سنگين در پيش داشت. به خود دلداری داد و پس از بلندکردن ساک، خم شد تا چمدان را نيز از زمين بلند کند که شخص ديگری که پشت سرش بود، آن را برداشت. قبل از اينکه بتواند برگردد و او را ببيند، آن شخص با صدايی گرم و مهربان گفت: «برادر، بار شما خيلی سنگين است. اگر اجازه دهی، کمکت کنم! من با شما هم مسير هستم».
وقتی مرد سياهپوست به پشت سرش نگاه کرد، مرد سفيد پوستی را ديد که چمدان او را در دست گرفته و لبخند محبتآميزی بر لب دارد. بالاخره با اصرار مرد سفيدپوست، آن دو با هم به راه افتادند و از مصاحبت با يکديگر لذت بردند.
آن مرد سياهپوست بوکت تی. واشنگتن و مرد سفيدپوست نيز تئودور روزولت بود .
منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir