داستان دست در بطری
راهنمايی افريقايی گفت: «میخواهيد ميمونها را بگيريد؟ هيچ مشکلی نيست و میتوانيد از تله، دام، تور و … استفاده کنيد».
پرفسوری که سرپرست گروه اعزامی بود، با لبخند گفت: «دوست من، مشکلی هست. ما میخواهيم ميمونها را بگيريم و جهت کارهای تحقيقاتی به کشورمان ببريم؛ اما بدون آنکه به آنها آسيبی بزنيم!»
اعضای گروه اعزامی همگی به فکر فرو رفتند تا راهحل تازهای پيدا کنند؛ چون روشهای شناختهشده، همگی باعث آسيب و آزار ميمونها میشد.
سرانجام گروه اعزامی به راهحل واحدی دست يافت. آنها تصميم گرفتند که بطريهای گردن باريکِ حاوی يک مشت بادام زمينی را در مسير ميمونها قرار دهند. وقتی ميمونها میخواستند بادام زمينیهای داخل اين بطريها را بردارند، دست آنها در داخل بطری گير کرد و نتوانستند خود را خلاص کنند؛ به اينترتيب، ميمونها بدون هيچ آسيبی يک به يک به دام افتادند.
ما نيز همچون اين ميمونها خود را گرفتار چيزهای کمارزش و بیاهميت میکنيم و به اينترتيب، از راه و نعمت واقعی محروم میشويم.
منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir