زيباترين دستها در جهان
پسر كوچكي در کنار پدر و مادرش و در فضای گرم و صميمی خانواده نشسته بود. او به مادرش گفت: «مادر، تو زيباترين و مهربانترين چهره را در دنيا داری! اميدوارم هميشه بتوانم به صورت زيبايت نگاه کنم!»
در حين بيان اين سخنان، ناگهان چشم کودک به دستهاي مادر افتاد. دستهاي مادر آن پسر کاملاً زشت و بدشکل بودند.
پسر کوچولو در ادامه پرسيد: «اما مادر! چرا دستهاي تو اين قدر زشت هستند كه من حتي نميتوانم به آنها نگاه كنم!»
پدر، فرزند خردسالش را روي زانوهايش گذاشت و با مهرباني گفت: بگذار داستاني برايت تعريف كنم. روزي پسر كوچولوي زيبايي روي گهواره خود خوابيده بود كه گهواره او آتش ميگيرد».
پسر خردسال با كنجكاوي پرسيد: «چه اتفاقي براي آن بچه افتاد؟»
پدر ادامه داد: «پرستار آن بچه به بيرون دويد تا كمك بياورد؛ اما مادر تا آتش را ديد، براي نجات فرزندش به طرف آتش حملهور شد. او براي نجات فرزندش چارهاي نداشت جز آنكه آتش را با دستهايش خاموش كند. مادر فداكار بدون لحظهاي درنگ با دستهاي خود آتش را خاموش كرد؛ اما دستهاي زيباي او در آتش سوخت و شكل طبيعي خود را از دست داد.
پسر كوچولو گفت: «چه مادر شجاعي!»
و سپس پدر ادامه داد: «ميخواهي اين مادر فداكار را بشناسي؟ او كسي نيست، جز مادرت كه دستهايش براي نجات تو در آتش سوخت!»
پسر كوچولو با چشمهاي اشكبار نزد مادر رفت و بارها و بارها دستهاي او را بوسيد و گفت: «مادر دستهاي تو زيباترين دستها در دنيا هستند!»
در حقيقت، هيچچيز زيباتر از عشق يك مادر نيست!
منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir