سايه شفابخش
عابدی پارسايي بود که آرامش، متانت، پاکی و فروتنی او حد و مرزی نداشت. او چنان ساده میزيست که مردمی که با او ملاقات میکردند، گمان نمیکردند که در محضر يک مرد مقدس هستند!
اما فرشتگان از قداست او آگاه بودند. شبی که در حال از خود بی خود شدن با خداوند ارتباط برقرار کرده بود، فرشتگان با او ملاقات کردند و خاک پايش را برداشتند. قبل از اينکه فرشتگان او را ترک کنند، به او گفتند: «ای مرد مقدس، بگو چه آرزويی داری تا به عنوان هديهای به تو آن را برآورده کنيم!»
مرد مقدس لبخندی زد و گفت: «چون عشق به پروردگار را در دل دارم، هيچ آرزويی ندارم».
فرشتگان با اصرار ادامه دادند: «اگر میخواهی ما را خوشحال کنی، چيزی از ما بخواه. مايلي ثروت هنگفت داشته باشی؟ تو مرد بسيار فقيری هستی!»
مرد مقدس پاسخ داد: «ثروت فقط نگرانی به همراه دارد و به درد من نمیخورد».
فرشتگان پرسيدند: «دوست داری قدرت فوق بشری داشته باشی؟»
مرد مقدس در پاسخ گفت: «قدرت سم است و من نيازی به آن ندارم».
باز هم فرشتگان پرسيدند: «میخواهی به تو قدرت بدهيم که بتوانی فکر مردم را بخوانی».
مرد مقدس گفت «نمیخواهم از راز مردم با خبر شوم؛ در ضمن، من کتاب دل را خواندهام و همين برای من کافی است».
فرشتگان با اصرار ادامه دادند: «میخواهی قدرت درک و پيشگويی آينده را به تو بدهيم».
مرد مقدس پاسخ داد: «من نه به خاطرات گذشته میانديشم و نه به اميدهای فردا. من در حال زندگی میکنم که جاودانه و هميشگی است. آيندهای از نظر من وجود ندارد».
فرشتگان ملتمسانه از مرد مقدس خواستند که اجازه دهد قدرت شفابخشی به او بدهند؛اما مرد مقدس گفت که نام خدا تمام دردها را شفا میهد.
پيشنهاد فرشتگان يکی پس از ديگری توسط مرد مقدس رد شد تا اينکه بالاخره آنها تصميم گرفتند که بدون اطلاع مرد مقدس،هديهی به او بدهند.
به اين ترتيب، فرشتگان قدرت شفابخش، شادیبخش و آرامشبخشي به سايه او بخشيدند. برای اينکه مرد مقدس متوجه اين قدرت نشود، تنها به سايه پشت سر او چنين قدرتی اعطا کردند و سرانجام آن مرد خدا از دنيا رفت، در حالي که از قدرت خود بیخبر بود.
منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir