داستان گريز از فرصتها

داستان گريز از فرصتها

مرد جوانی نزد عابدی آمد و گفت: «ای مرد خدا، راهی به من بياموز که بر وسوسه‌های شيطانی فايق آيم».

 

 

عابد گفت: «من سه راه به تو می‌آموزم؛ نه يک راه : اولين راه گريز از فرصتها است؛ دومی، گريز از فرصتها است و سومين راه گريز از فرصتها است».

چون جوان واقعاً تصميم گرفته بود که راه زندگی خود را تغيير دهد، در پيروی از نصايح عابد مصمم بود. به هر حال، روزی فرصت خطرناکی برای او پيش آمد. دختر فاسدی که زمانی با او دوست بود، نزدش آمد و گفت: «عزيزم، من همان دختر سابقم و هنوز هم دوستت دارم».

جوان بلادرنگ پاسخ داد: «بله، اما من ديگر آن آدم سابق نيستم!» و سپس پا به فرار گذاشت.

 

منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "

انتشارات تجسم خلاق

www.aram24.ir

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *