داستان شير يا خط

داستان شير يا خط

نوباناگا ، ژنرال معروف ژاپني، درگير جنگ سختي با دشمني قهار بود. علي‌رغم اينكه سربازان او خيلي كمتر از سربازان دشمن بودند، ناگهان تصميم مي‌گيرد كه به دشمن حمله كند.

اين ژنرال شجاع مصمم بود كه در اين نبرد پيروز خواهد شد؛ در حالي كه سربازان او چنين عقيده‌اي نداشتند.

 

آنها مرتباً از فرمانده خود مي‌پرسيدند: «قربان، مطمئنيد كه بايد حمله كنيم؟»

ژنرال به سربازان خود گفت: «بياييد به دعا و نيايش مشغول شويم و سپس تصميم درستي اتخاذ كنيم».

كل سپاه او مشغول دعا و نيايش شد و وقتي جلسه دعا و نيايش به پايان رسيد، نوباناگا به سربازان خود گفت : «اكنون سكه، سرنوشت جنگ را مشخص مي‌كند. اگر شير آمد ما فاتح و برنده جنگ خواهيم شد و اگر خط آمده، بازنده».

همه سربازان دور او حلقه زده بودند تا ببينند كه كدام روي سكه بر زمين خواهد نشست. شيرآمد و سربازان مطمئن شدند كه فاتح جنگ آنها هستند. آنها روحيه و قدرت فوق‌العاده‌اي پيدا كرده بودند و با ايمان و شجاعت كم‌‌نظيري دستورات فرمانده خود را اجرا كردند.

دشمن تار و مار شد و سپاهي كوچك بر لشگريان بي‌شمار فايق آمد.

يكي از سربازان گفت: «قربان، بخت با ما يار بود و سكه، پيروزي ما را مشخص كرد».

ژنرال شجاع در حالي كه سخن او را تاييد مي‌كرد، و مي‌گفت: «بله البته!» و سكه‌اي را به او نشان داد كه در هر دو طرف شير بود.

 

منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "

انتشارات تجسم خلاق

www.aram24.ir

 

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *