داستان تاثير کارهای خوب

داستان تاثير کارهای خوب

هيزم‌شکن فقيری تمام روز سخت کار کرده بود و از جنگل به خانه بازمی‌گشت. او هيزمهايی که ثمره تلاش روزانه‌اش بود را روی سرش گذاشته بود و به سوی خانه خود در حرکت بود.

در راه مرد مقدسی را ديد که به سوی او می‌آيد. او به مرد مقدس سلام کرد و برای عرض احترام ايستاد تا او عبور کند.

مرد مقدس به هيزم‌شکن گفت: «فوراً بسته هيزم‌ها را بينداز روی زمين».

هيزم‌شکن فقير نيز بدون درنگ درخواست او را اجرا کرد؛ اما حيزت‌زده به دنبال علت اين کار بود.

مرد مقدس دوباره گفت : «طناب دور بسته هيزم‌ها را باز کن».

وقتی هيزم‌شکن بسته هيزمها را باز کرد، يک مار زهردار و عظيم‌الجثه از لای هيزم‌ها بيرون آمد. هيزم‌شکن از ديدن مار به شدت ترسيد و بی‌اختيار فرياد کشيد. مار به آرامی به زير بوته‌ها خزيد و ناپديد شد.

هيزم‌شکن که ترسيده و بهت‌زده شده بود، به پای مرد مقدس افتاد.

او گفت : «استاد، شما جان مرا نجات داديد».

مرد مقدس پاسخ داد : «تو اشتباه می‌کنی، اين فقط به خاطر کار خيری است که امروز انجام داده‌ای!»

هيزم‌شکن گفت : «افسوس! من هيزم‌شکن فقيری هستم که تمام روز سخت مشغول کار هستم و هيچ کار خيری انجام نداده‌ام».

و مرد مقدس دوباره گفت : «درست فکر کن، حتماً امروز کار خيری کرده‌ای!»

ناگهان هيزم‌شکن به يادآورد که آن روز دو قرص نان با خود داشته که يکی از آنها را به گدايی داده که دو روز چيزی نخورده بود.

وقتی اين ماجرا را برای مرد مقدس تعريف کرد، او گفت: «امروز قرار بود كه توسط اين مار بميری؛ اما به سبب اين کار خيرت، خداوند به تو زندگی دوباره بخشيد!»

منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "

انتشارات تجسم خلاق

www.aram24.ir

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *