شاگرد و استاد

شاگرد و استاد

لهنا تاجر ثروتمندی بود. روزی او در راه زيارت حرم دورگا بود که گورو ناناک را می‌بيند. لهنا خيلی زود جذب نيروی جاذبه اين استاد بزرگ و روحانی می شود. او تصميم می‌گيرد که در کنار گورو ناناک بماند؛ لذا ملتمسانه از او خواست تا او را به شاگردی بپذيرد؛ به اين‌ترتيب، لهنا خدمت‌کردن به گورو ناناک را آغاز می‌کند. اکنون آن تاجر ثروتمند به کارگر ساده ­ای در مزرعه گورو تبديل شده بود. او ثروت و کسب و کار و خدمتکارانش را به کلی فراموش کرده بود. همه‌چيز او استادش بود و بس.

 

کلمه «لهنا» به زبان محلی پنجابی يعنی چيزی که از ديگری به وجود می‌آيد يا حادث می شود. روزی گوروناناک لهنا را صدا می‌زند و به او می‌گويد: «لهنای تو از من است و اکنون بايد آن را به خودت باز گردانم» و سپس گوروناناک لهنا را در آغوش می‌گيرد و می‌گويد: «از امروز تو پای منی، نفس منی؛ ما دو نفر يک روح هستيم، در قالب دو جسم.»

از آن پس، پرده حجاب از جلوی چشمهاي لهنا گشوده شد و به چنان روشن‌بينی و درکی رسيد که گويی دوباره از مادر متولد شده است. هر شاگرد و مريدی اگر عاشقانه از گورو و استاد روحانی خود اطاعت کند، به هدف خود می‌رسد.

منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "

انتشارات تجسم خلاق

www.aram24.ir

 

 

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *