درباره نویسنده

aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

مطالب مشابه

یک دیدگاه

  1. 1

    پونه

    سلام

    خواب ديدم يه جاي تاريك بودم تنها هم بودم اگر اشتباه نكنم يه نوراي كم رنگي از اطرافم فكر كنم به رنگ سبز مي ديدم خيلي ترسيده بودم احساس مي كردم روح هستم. وبا اين وجود حس مي كردم كه خواي هستم دلم مي خواست بيدارم كنن. توي خواب با صداي بلند خدا رو صدا مي كردم. مي شه لطف منيد كمكم كنيد؟

    پاسخ
  2. 2

    فاطمه

    سلام من خواب پدر بزرگمو دیدم که داشت فرشی رو می برد و افتاد زمین بعد از من کمک می خواست تا بلندش کنم لطفا بگید تعبیرش چی میشه.

    پاسخ
  3. 3

    آرزو

    سلام. خواب ديدم يه بلندي هستم كه روي همون بلندي گنبد گنبده.ودر اون بلندي من و چند تا از اعضاي خانوادم بوديم.وبقيه ي مردم پايين تر از من بودن و جوري بود كه انگار همه كاره ي اونجا من بودم و داشتم غذا ميدادم . بعد يهو از اسمون يه صدايي اومد گفت كه اينجا مكه است وهمين جا هم كعبه است و نصف مكه متعلق به مسلمانان و نصفه ي ديگش متعلق به تو و خانوادت است خيلي خيلي ميلرزيدم مخصوصا از صدا بزور خودمو رسوندم به ديواره هاي اطراف بعد از بالا كه به پايين نگاه كردم ديدم خونه ي خداس ومردم دارن طواف ميكنن واحرام پوشن همه. ميشه تعبيرشو بگين ممنون ميشم

    پاسخ
  4. 4

    ستاره روسیه

    سلام:من خواب دیدم استغفرالله خدا شدم و هرچی اراده میکنم همان میشودنامرعی هم بودم توی یک جنگ بودم اصلا دیده نمیشدم اگه کسی میدونه بهم بگه معنی این خواب من چیه چون خوب میدونم هر خوابی یه معنی داره.

    پاسخ
    1. 4.1

      حسام

      اینا همش بمعنيه اينکه عاقبت کار باخدا خواهد بود و کارمان به خیر میرسد،

      پاسخ
  5. 5

    ژینو

    من خواب دیدم که با خدا حرف میزدم
    یه جای بلند بودیم یه شال سبز هم داشت اون خودش گفت که من خدا هستم
    من چهرش رو به وضوح دیدم

    پاسخ
  6. 6

    بنفشه

    يكشب خواب ديدم تو بهشتم دور يك ميز سنگي بزرگ تمام اماما نشستن دو طرف ميز خدا هم روبروي همه راس ميز نشسته بود خدارو ميديدم ولي ماورائي بود جسم نبود بعد امام زمان اومد بهم گفت برام يه استخاره بگير من چسبيدم به عباش و شروع كردم به گريه كردن كه بيدار شدم.

    پاسخ
  7. 7

    يه بنده خدايي

    من نميدونم از سر شام زياد بود يا نه ولى خواب ديدم كه يكى از طرف امام زمان اومده و نعوذ بالله منو به مقام خدايي معرفى كرده ميخواستم بدونم تعبير داره يا نه؟

    پاسخ
  8. 8

    sevda

    che jaleb kheyli khabhaye khubi didin hamatun

    man 5 bar khodaro tu khab didam … va ehsas mikonam ke kheyli azizam vasash ke umade be khabam

    🙂 🙂 🙂

    پاسخ
  9. 9

    راحله

    من تو خواب دیدم که من با یه چند تا ادم تو یه اتاق بودم یه پیرمرد هم اونجا بود .اون پیرمرد به ماها گفت که الان جن ها میان و شمارو میبرن به همون جایی که قراره برین بعد چند تا جن اومد و همه رو برد جهنم منممیخواست ببره جهنم ولی از وسط راه منو برگردند گفت تو جات تو بهشته بعد نشست به من گفت که خدا میگه 3تا ارزو کن تا براورده کنم منم هی فکر کردم که چه ارزویی کنم بع بهش گفتم که اونی که مامان منو اذیت میکنه به من نشون بده بعدش هم اونو به جزاش برسون اونم یکیرو بهم نشون داد که شناختمش.بعئ خدا به من گفت که به هیشکی نگم که کیرو دیدم تا جزاشو بگیره .اگه بشه تعبیرشو برام بگین

    پاسخ
  10. بازخورد: تعبیر خواب بهشت | سایت روانشناسی دکتر آرام

  11. 10

    پریزاد مقدم

    با سلام
    من دیشب خواب دیدم که به همراه پیامبر (حضرت محمد) و یک شخص معمولی دیگر مثل خودم به دیدار خدا می رفتیم، از تپه ی سربزی با شیب تند بالا رفتیم و به خدا رسیدیم، خداوند مانند دود یا ابری ظاهر شد و من را در آغوش کشید، آنچنان لحظه ی عظیمی بود که از خواب پریدم، مجددا خوابیدم و در ادامه ی خوابم دیدم که همان افراد ( من – شخص عادی – پیامبر و خداوند ) گرد سفره ای نشسته ایم و با هم غذا می خوریم. می خواستم تعبیر خوابم را بدانم اگر لطف کنید ممنون می شم.
    لازمه که ذکر کنم اخیرا قلبا به خدا در کار های روزانه و زندگی ام توکل کرده و آرامش گرفته بودم و یکی از دوستانم را هم همان شب قبل از خواب دیدن به توکل به خدا تشویق کرده بودم ، ولی بر عکس راجع به پیامبر کفر گفته بودم که چرا این همه ازدواج کرده بوده و ته قلبم از پیامبر دلگیر بودم.
    با تشکر

    پاسخ
  12. 11

    سینا

    سلام.
    خواب دیدم تو یه سالن نسبتا تاریکی بایه فرد جوان دانایی راه می رفتم.اون شخص سه بار گفت اگه به خدا اعتقاد داری…تا اسم خدا رو می اورد همه جا روشن می شد و یه قالیچه ای زیر پامون شروع به حرکت کردن می کرد بعد از دفعه سوم که گفت به خدا اعتقاد داری گفت عشقت برمی گرده
    چن روز پیششم خواب دیدم با کسی که دوسش داشتم رفته بودیم گردش
    میشه تعبیرشو بگین؟

    پاسخ
  13. 12

    هومن

    سلام.دوسال پیش بود.من حدودیک سال هر شب دعا میکردم و حمد و سوره میخواندم.یک شب خواب دیدم که یک صدای بسیار زیبا و قدرتمند داره با من صحبت میکنه…مطمًن بودم که اون خداست.هم خودش میگفت،هم حس میکردم،بهم میگفت که امانت دار باش و بدهی هایت را بده . به فقیران کمک کن.
    جدیدا از همه ی عالم دلگیر بودم،همش دعا میکردم که خدا باز هم به خوابم بیاد و کمکم کنه…
    دوشب بعدش باز خواب دیدم.این بار را یادم نیست خوابم چی بود.اما باز هم مطمًنم خدا بود.باز همان صدا.از اون روز تا حالا همه چیز کمکم کرده . به صلاحم بوده.اتفاقاتی افتاد که بی نهایت به حکمت خدا پی بردم…کسی میتونه کمکم کنه؟هر کی میتونه جواب بده…

    پاسخ
  14. 13

    غزل

    خواب دیدم که خدا رو دیدم وبهم کفت چه ارزویی داری؟ ومنم ارزوهامو بهش گفتم وخدا همه ی اونا رو براورده کرد.

    میشه تعبیرشو بگین؟

    پاسخ
    1. 13.1

      فرشاد

      سلام منم دقیقا همین خوابو دیشب دیدم. خواب دیدم چندتا پرنده میان بلندم میکنن میبرنم تو آسمان به سرعت خیلی بالا یک دفعه یک جایی پیدا میشم و تو هوا معلق میمونم یجایی مثل کهکشان بود بعد میبینم یک صدا میاد میگه تو پاک پاکی قلبت پاکه…. بعدش میگه یک آرزو کن…. بعدش آرزو کردم دیدم آروم آروم از اونجا به پایین آمدم…..

      پاسخ
  15. 14

    اکبر

    خواب دیدم در اتاقی یک متری هستم به راست میچرخم خود را مقابل آینه ای میبینم دقت میکنم میبینم در موهایم چند تار موی سفید هست با خود میگویم که پیر شدم از سمت راستم صدا میشنوم پرده را کنار میزنم خود را در بین مردمی میبینم که پوشش لباس شان خیلی قدیمی است مردم در حال جنب و جوش هستند باز به راست میچرخم قلعه یا دیوار بنایی بلند را میبینم خود را بالای بنا میبینم باز به سمت راست حرکت میکنم دیوار که تمام شد سمت چپ یک درب باز دیدم صدای خدا را شنیدم بیا،زیر پای خود را نگاه کردم پر از آتش بود به سمت راست که صدای خدا از انتهای راهرو میامد نگاه کردم با زبان بی زبانی گفتم آتش،خدا گفت به زیر پای خود نگاه کن آیه های مرا میبینی روی آیه هایی که میگویم پا بگذار و روی دیگران پا نگذار و بیا هر چه کردم نشد و از ترس از خواب پریدم.لطفا تعبیر کنید و مطالبم را در سایت ثبت نکنید.با تشکر

    پاسخ
  16. 15

    ستوده

    سلام. من خوابم درجه اش از خواب هایی که اینجا نوشته شده کمتره.
    من یه دختر دبستانی هستم:
    خواب دیدم وارد مدرسه شدم. همه ی دوستام توی یه اتاق بودن. یک لحظه یکی از دوستام از در بیرون رفت. و جای اون یک نفر دیگر که شبیه دوستم که از در بیرون رفته بود بود، ظاهر شد.( البته وقتی بیدار شدم فهمیدم که اون یک فرشته بوده که خودش رو به شکل دوستم درآورده بوده).
    بعد برای چند لحظه رفتم پیشش. سروصدای دوستام خیلی بلند بود ولی برای چند لحظه همه جا ساکت شد و یه صدای آواز شروع به خواندن کرد مانند این: آ آ آ آ آ آ آ.
    اونجوری که من تو خوابم دیدم مدرسه ی من توی یک جنگل بود. وقتی اون اواز شروع به خواندن کرد اون فرشته از من پرسید : صدای آواز را میشنوی؟ خدا میخواهد تو را ببیند.
    و لحظه ای جایی که خدا منتظرم بود آمد جلوی چشمانم و صدای آواز قوی تر شد و من ترسیدم و به عقب برگشتم و اون چند لحظه تموم شدو فرشته ناپدید شد. بعد از سر کنجکاوی وارد جنگل تاریک شدم و وقتی کاملا وارد وسطای جنگل شده بودم یک صدای خیلی بلند گفت: به زیر پاهایت نگاه کن.
    و من وقتی نگاه کردم دیدم یک تخم زیبا دیدم که همون موقع یک لاک پشت کوچولو از توش دراومد. لاک پشت و تخمش را برداشتم و همان موقع دوباره آن صدا گفت:
    این هدیه ی خداوند به توست و از آن به خوبی مراقبت کن.
    من خیلی خوشحال بودم ولی از ترس به طرف مدرسه دویدم. همان موقع معلم ما را برای اردو به جنگل برد و رسیدیم به یک درخت بزرگ و بلند که قرار بود ازش بالا بریم و من خدا را به شکل یک مجسمه دیدم و جبرئیل هم کنارش بود و داشتند به من نگاه میکردند اما مجسمه ی آنها گچی و کوچیک بود معلوم نبود که خدا مرد است یا زن. همان موقع خدا شروع کرد صحبت کردن با من. ولی الان هیچ کلمه ای یادم نمی آید. او صدایی رسا و زیبا داشت. همان موقع بیدار شدم ولی دوباره به خواب رفتم و ادامه ی خوابم را دیدم.ولی این دفعه کنار مادرم در خانه بودم و داشتم لاک پشتم را به او نشان میدادم ولی او لاکپشتم را نمیدید. وقتی لاکپشتم را در دستان او گذاشتم لاکپشتم تبدیل به عروسک شد و مادرم او را دید. اما ولی دوباره لاکپشت را برداشتم واقعی شد.
    من دوباره به مدرسه رفتم و ما را دوباره به جنگل بردندو دوباره پیش همان درخت.
    من خدا و جبرئیل را به دوستانم نشان دادم ولی فقط من بودم که آنها را میدیدم. در طول بالا رفتن از درخت خداوند و جبرئیل به چشمان من چشم دوخته بودند و همان موقع بود که دوباره بیدار شدم.
    چند وقت پیش هم خواب دبدم که در یک سالن بزرگ روی یک مبل زیبا نشسته ام و ناگهان پیرمردی در گوشم اسم فرشته ای را گفت و همه جا نورانی شد.
    خواهش میکنم تعبیر این خواب را به من بگید (البته لازم به ذکر است که من 10 ساله هستم.)

    پاسخ
  17. 16

    فاطمه..

    سلام
    دیدم تو یه جایی تقریبا میشه گفت محیط باز هستم دختر خواهرمم کنارم بود که میگفت فرار کن من نمیدونستم چرا اما نمیدونم چرا نمیتونستم فرار کنم میترسیدم اما از توانم خارج بود تا اینکه یه پیرمرد لاغر اومد و یه جوارایی میگفت من خدام و قصد دارم جونتونو نجات بدم من هی انکار میکردم که اون خدا نیست ما یه خدا دیگه داریم که اون بالا بالاهاس پیرمرد میخواست فرار کنه که من مچ دستشو گرفتمو گفتم کجا گفت خدا داره میاد رو زمین.بعد بچه خواهرم گفت به حرف ajed(اسم همون پیرمرده) گوش کن اما پیرمرده هی میگفت من ojedهستم ناگهان برف اومد بقییشو متاسفانه از خواب پریدم.میشه کمکم کنید؟

    پاسخ
    1. 16.1

      عماد

      سلام . پیر مرد نشانه تجربیات تلخ زندگی شماست پس راه تقرب به خدا فراموشی اونهاست . برف هم نشانه گناهان مهلک است لطفا از گناهان کبیره دوری کنید تا همه چیز درست شود

      پاسخ
  18. 17

    نازنین

    سلام من خواب دیدم بارون ملایمی میبارید ومن زیر بارون بودم و خدارو به قطره های بارون قسم میدادم که به حاجتم برسم تعبیرش چی میشه ممنون

    پاسخ
  19. 18

    عسل

    سلام توروخدا تعبير خواب من رو بگيد
    خواب ديدم بالاي سقف اتاقم يه پنجره ي كوچيك شيشه اي رو به آسمونه ابيه، كه ابراي اسمون ديده ميشن من رو كردم به اون پنجره و خدا رو صدا زدم با صداي بلند و ازش كمك خواستم و پنجره اروم اروم باز شد

    پاسخ
  20. 19

    مهدی

    در خواب دیدم مقابل خداوند قرار گرفته ام. ایشان مرا به خوردن باقی مانده (انتهای غیر قابل خوردن خیار یا ته خیار) امر نمودند. و من با اجازه ایشان این کار را انجام دادم. و ناگهان ایشان رفتند. لطفا راهنمایی کنید.

    پاسخ
    1. 19.1

      عماد

      توبه کنید و از ته دل پشیمان باشید از کاری که کردید . خیار نشانه پشیمانی است و امر خدا توبه از کار

      پاسخ
  21. 20

    شکیبا

    سلام،شب 13 تیرماه خواب دیدم دوستم بهم میگه شکیبا کاری که مامانم واسه دوتا خواهرام انجام داد تا به آرزوشون برسن بهت میگم یادداشت کن و انجام بده اینم بگم که من یه مشکل اساسی و خیلی بزرگ دارم که تقریبا عامل اصلی،بوجود اومدنش خودم هستم،همینطور که دوستم میخواست بهم بگه چیکار کنم منم بین دفتراش دنبال یه کاغذ سفید میگشتم بالاخره و باهزار زحمت یکی پیدا کردم،دوستم بهم گفت 300 بار از تهه دلت خدارو صدا بزن تا به خواستت برسی و چیزای دیگه که یادم نیست، میشه لطفا برام تعبیر کنین
    و اینکه بگین این خوابها صادق هستن؟

    پاسخ
  22. 21

    شکیبا

    ببخشید اگه ممکنه همینجا جوابمو بدین آدرس ایمیلمو فراموش کردم و صحیحش رو یادم نمیاد که دوباره بنویسم واستون آدرس ایمیل رو اشتباه نوشتم

    پاسخ
  23. 22

    فاطی

    خواب دیدم وسایلامو گم کردم.بهم گفتن برو ب خدا بگو کمکت کنه.منم رفتم.مسیرم ترسناک بود.لجن زار.بالاخره از ی دیوار سنگی. که سنگاش لغزنده بود بالا رفتم.ی جایی شبیه چاه بود.گفتن خدا پایین اون چاهه

    پاسخ
  24. 23

    مریم

    سلام من خواب دیدم توی پشت بام خونمونم ستاری دنباله داری از این ور آسمان به اون ور رفت بعد توی واقعیت شنیده بودم هر کس این ستاری دنباله دار رو ببینه هر خواسته از خدا بخواد بر آورده میشه اینکه توی ذهنم بود تا به محض اینکه این ستاری دنباله دار رو دیدم شروع کردم به حاجت خواستن اون ستاره دوبار رد شد و من هر دو بار از خدا حاجت خواستم این خوابم خاص بود احساس می کنم تعبیری داشته باشه ممنون میشم پاسخ بدین و یه سوال دیگه ممکنه من به حاجتم برسم؟؟؟

    پاسخ
  25. 24

    میدیا

    من خواب خیلی بدی دیدم خواب دیدم که مامانم تا یه کم دیگه از من گرفته میشه نمیدونم چجوری بود ولی گریه میکردم و از خدا کمک میخواستم که مامانمو از من نگیر خدا خواهش میکنم خدا همینارو میگفتم خیلی عجیب بود …

    پاسخ
  26. 25

    zahra

    من خواب دیدم ک اسم خدا رو باگریه و زاری از صمیم قلب فریاد میزدم لطفا بگین تعبیرش چیه

    پاسخ
  27. 26

    Armin

    سلام وممنون از اینکه وقت میذارین که تعبیر خواب های مارو بگید خواب دیدم که با دوستان و خوانواده تو ی خونه ای هستیم که یک دیو(شریر)
    اومد که اذیتمون کنه کاملا سیاه بود و چهره ش و یادم نیست که یک گردنبند سلیب گردنم بود در آوردم و به سمتش گرفتم که دور شد ازم و گوشه ی اتاق موند بد از تو ی آشپز خونه یه قوطی شیشه ای برداشتم و اون انداختم توی قوطی و درش و بستم.لطفا اگه ممکنه بگین که تعبیرش چی میتونه باشه

    پاسخ
  28. 27

    Armin

    خواب دیدم توی بیابون عده ی زیادی نشستیم و از بالا صدای خدا اومد که میخواست ببینه کیا روزن و کیا نیستن به هرکس یه نسیمی و میخورد و خدا میفهمید که روزس یا نه اگه بود رد میشد ازش اگه نبود جلوش یه غذا ظاهر میشد که جلوی من شد و بعد خدا گفت وای به حال کسی که از داخل قوم من خبری به بیرون ببره که بعد گفتم کشته میشه اگه ببره در جواب گفت نه بین آسمان و زمین آویزونش میکنم که همون لحظه این کار رو کرد و یکی آویزون شد به روشنی دیدم و از خواب پریدم

    پاسخ
    1. 27.1

      عماد

      سلام آرمین جان . لطفا اسرار خود را در دل نگه دارید و با هیچکس در میون نگذارید حتی پدر و مادر خود . آویزون شدن نتیجه گیجی ذهن است پس زبان نگه دارید تا اوضاع بد نشود

      پاسخ
  29. 28

    فریده

    سلام من خواب دیدم خیلی حالم بده به دلیل مشکلات اخیر
    بعد تو ی صدف بزرگ تو اسمون هستم صدف باز میشه جبرییل به خدا میگه ببین این دختر چقدر زجر کشید دیگه بسشه خدا هم در جواب میگه همه آروزهاشو برآورده کردم

    پاسخ
    1. 28.1

      عماد

      خواب جبریئل رسیدن به تمام آرزو هاست و سخن خدا در خواب بسیار نیکو است . خوشحال باشید همچی متحول میشود

      پاسخ
  30. 29

    سامان

    سلام خواب دیدم از جایی رد شدم و همه جمع بودن رفتم جلو پشت نرده ها پرسیدم چه خبره گفتن ساکت باش صدای خدا می آید داره حرف میزنه تعبیرش چیست ممنون

    پاسخ
    1. 29.1

      عماد

      تعبیر واضح هست . نگرش خودتون رو درست کنید و به انسان های خوبی که میشناسید گوش دهید زیرا خدا از زبان انسان های نیک با شما حرف میزنه

      پاسخ
  31. 30

    نفس

    من خواب دیدم شب هست اما یهو یه ابر به شکل بز تو اسمان ظاهر شد و همه جا نورانی شد بعد من با پدرومادرم به سمت آسمان رفتیم بعدش يه تابلو ظاهر شد که روش یه چیزهایی مینوشت ولی ما نمیتونستیم بخونیم ناخودآگاه من گفتم که خدا داره با ماحرف میزنه هرچی خواسته دارید ازش بخایین بعد رو اون تابلو تموم خواسته هامون نوشته شد و زیرش اسم خدا بود…. بعدش هراسان از خواب بیدارشدم تعبیرش چی ميتونه باشه

    پاسخ
  32. 31

    پرنیان

    منم یه خوابی دیدم دوسال پیش ولی به وضوح یادمه
    من صورتم خیلی چرک بود روش رفتم تو روشویی صورتمو شستم و همه جا پاک شد یه الله رو پیشونیم بود و اون پاک نمشد رفتم سریع به مادرم نشون دادم و گفتم نگاهم کن رو پیشونیم نوشته شده الله (من چند ماهی بود که عجیب به خدا قران نزدیک شده بودم و داشتم حافظ قران میشدم) هنوز دنبال تعبیرشم

    پاسخ
  33. 32

    علی

    با سلام و خسته نباشید آقا لطفا جواب منو بدید خواهش میکنم .من تا حالا نمیدونم 3 بار یا 4 بار خواب دیدم قیامت شده آب دریاها داره طغیان میکنه همه جا تاریک شده مدام مثه الکلنگ داریم پایین و بالا میریم 2 شب پیشم خواب دیدم ماه به صورت هلال که بود افتاد روی زمین و تیکه تیکه شد و نور زیادی داد و متلاشی شد زیر پامون تاریک شد و مواد مذاب در جریان بود همه فهمیده بودیم که قیامت شده ولی من تو اون موقع میخندیدمو خوشحال بودم و مثه تو شهر بازی ها که همه چی قرم قاطیه شاد بودم

    پاسخ
  34. 33

    آرش

    خواب دیدم توی یه طوفان و سیل بزرگی اومده و ما آدمها مثل زمان نوح سور کشتی شدیم و فرار میکنیم ولی چهرا خدا رو می دیدم که داشت میگفت بمیرید همتون تا از دستتون راحت بشم شما انسانها زمین و به گند کشیدین. خدا خیلی عصبانی بود از دست آدمها

    پاسخ
    1. 33.1

      عماد

      گناهان کبیره بسیار انجام دادید مال حرام یا هوسرانی . سعی کنید در روز جمله استغفر الله را تکرار کنید

      پاسخ
  35. 34

    سما

    سلام راستش تنها چیزی که میتونم ازخودم بگم اینه که من دختربدی نیستم ولی رابطم باخدا خوب نیست بهش بی اعتمادم حدود ۲ساله دارم مدام خواب میبینم که درحال مردنم منتها داخل خواب زجه میزنم که خدایا بهم فرصت بده الان زوده برا مردنم وبلافاصله بیدار میشم من حتی خواب امام هم دیدم اما متاسفانه هیچوقت توجهی به این خوابام نداشتم تا دیشب که باز خواب فرصت خواستن و دیدم و یهو تو خوابم وقتی ازمرگ نجات پیدا کردم ندایی اومد که بهم گفت دیدی بهت گفتم بهم اعتماد کن واقعا نمیدونم باید چکار کنم سر درگمم حس میکنم شاید عمرم به این دنیا کمه وخدا میخواد آگاهم کنه که کارامو انجام بدم نظرشما چیه حالم بده ذهنم به هم ریخته

    پاسخ
  36. 35

    یزدان

    من حدود یک سال پیش خواب دیدم توی جاده دارم راه میرم
    یهو گوشیم زنگ خورد دیدم شماره زده ناشناس (فهمیدم خدا پشت خطه) بعد گوشی رو برداشتم و با خدا صحبت کردم (خدا با صدای یک هنر پیشه که توی فیلم مختار نامه بازی میکرد حرف میزد منظورم زربیه) .تنها جمله ای که یادمه خدا بهم گفت
    خالو این دنیا همش علکیه

    پاسخ
  37. 36

    محمد

    من ۱۳سالمه و خواب دیدم که یه جای عجیب که من ندیده بودم زندگی میکردم و یه لحظه یه نوری از آسمان روشن شد و یه هو یه مردی که یه کتشلوار آبی داشت به من سلام کرد و گفت که من خدای تو هستم و دست منو گرفت و با عجله به مغازه برد و یه بطری رو شکست و به من از توی بطری یه ساعت که همه زمان هارو نشوند میداد و کلیدی که همه چیز رو باز میکرد به من داد و نمیدونم چه معنی میده لطفا کمک کنید

    پاسخ

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2017 طراحی توسط تیم تجسم خلاق, به سرپرستی آقای خیرآبادی