روشهای مراقبه
مراقبه روی عشق
چهارزانو بنشین و نفست را فرو بده. باید بتوانی آگاهانه احساس کنی که عشقِ خدایی دارد در همهی تنت روان میشود. بی عشق، خدایی نیست و انسان هم هستی ندارد. احساس کن خود را دوست داری، یزدان را دوست داری، آن کسی را که در درونت، کنار و همراهت است دوست داری و همهی انسانها را دوست داری. نخست بکوش جنبهی عشق یزدان را پدیدار سازی. اگر یک بار بتوانی این جنبهی عشق یزدان را در خود استوار کنی، خواهی دید که همهی جنبههای دیگر هم روی به تو کرده سویت خواهند آمد. عشق، پیشگاهنگ همهی ویژگیهای یزدان است. خدا را که صدا میکنی، عشق را احساس کن، عشقی که زود میآید، خودبهخود است، آشکار است و گرم و پرشور. همهی ویژگیهای دیگر یزدانی بیشک به دنبال این عشق خدایی به جنبش در خواهند آمد.راه سادهی مراقبه روی عشق در زندگی روزانه
هر روز بامداد پیش از مراقبه واژهی “عشق” را تکرار کن. هنگامی که واژهی عشق را بر زبان میآوری، بکوش تا احساس کنی، دستهایت، پاهایت، چشمهایت و هر کدام از بخشهای تنت، توان بیشتری پیدا کردهاند. هنگامی که واژهی عشق را بازمیگویی، باید احساس کنی دستهایت توانمندتر شدهاند- نه برای اینکه کسی را بزنی، برای اینکه برای انسانها کار کنی. سپس خود را روی چشمهایت متمرکز کن و بکوش تا احساس کنی که از چشمهایت برای آن بهره میگیری که در هر کسی تنها خوبی را ببینی. هنگامی که خود را روی گوشهایت متمرکز میکنی، بکوش احساس کنی که تنها آواهای خوب، آواهای شادیافزا، آواهای الهامبخش را میشنوی. هر بار که واژهی عشق را میگویی، خود را روی یکی از اعضای تنت متمرکز کن. سپس بکوش خود را روی آگاهی درونت تمرکز دهی. بکوش آمراقبه روی زیبایی طبیعت
بهترین راه دریافت زیبایی طبیعت این است که بنشینی و با آن مراقبه کنی. اگر به خوبی میتوانی درختی را بخشی از طبیعت بدانی، زیر یک درخت بنشین و مراقبه کن. اگر میتوانی خورشید را به خوبی جلوهای از طبیعت شماری، آن را در نظر بگیر و مراقبه کن. اگر طبیعت را در دریا میبینی، در آب بنشین و مراقبه کن. چه درخت را در نگر بگیری، چه خورشید را، چه دریا را، بههرروی بکوش احساس کنی با آن یگانه هستی. باید با همهی آن چیزهایی که طبیعت میدانی یا زیبایی طبیعت را در آنها میبینی، یکی بشوی.
اگر از طبیعت چیز ویژهای میخواهی، باید سوی همان چیز بروی. اگر فضای باز را میخواهی، از خانه بیرون برو، به آسمان بنگر، آنگاه به فضای بیکران گام خواهی گذاشت. اگر میخواهی آگاهی گسترده و نابی داشته باشی، کنار رودخانهای برو و روی آن مراقبه کن. و اگر میخواهی در این زندگی به اوج درونی برسی، به کوهی برو و آنجا مراقبه کن. باری، هر چه را که میخواهی، باید سوی چهرهای که آن چیز در طبیعت دارد بروی و آن را فراخوانی. تو میتوانی روح طبیعت را فراخوانی یا با روح طبیعت یکی شوی. این بهترین راه شناخت خود است.*
مراقبه برای ارادهای قویتر
بیخ شستت را سفت با انگشت سبابهات بگیر و بکوش نبضت را تنها سر نوک شستت حس کنی. اینی که میزند، نیروی زندگی توست، نفس توست، تکلیف و واقعیت و روان و آماج توست. همهی اینها در سر شست تو متمرکز میشوند. آنگاه ناخن شستت را در نگر بگیر و احساس کن که رویا و واقعیت تو در آنجا نهفته است. آنگاه اگر ایدهای داشته باشی، همهی توان ارادهای را که میخواهی از شستت دریافت خواهی داشت. این را هم باید گفت که شست میتواند نشان دهد کسی نیروی ارادهی خوبی دارد یا نه. اگر بیخ شست کسی نازک باشد، وی باید از نیروی اردهی خوبی بهرهمند باشد. هر چه این نازکی هویداتر باشد، آن کس باید نیروی ارادهی نیرومندتری را دارا باشد.
روش مراقبه روی پیشانی
اکنون روی پیشانیمان مراقبه میکنیم. در این کار باید تصور کنیم نیمروز است. ساعت دوازده است و خورشید سخت میدرخشد. یک چنین خورشیدی در پیشانی ماست، میان ابروهایمان و کمی هم بالاتر. اگر روی این خورشید فروزان مراقبه کنیم، این کار در انطباق با نیروی اراده به ما یاری خواهد کرد.
*مراقبه پایین اوردن وزن
تو میتوانی هر روز برای لاغر شدن مراقبه کنی. تا آغاز به مراقبه میکنی، باید تصور کنی یک پر هستی. میتوانی یک پر را پیش روی خود بگذاری و حس کنی همان پر هستی. نیروی تصورت را به کار بگیر. تصور، واقعیت در جهان دیگر است. اگر نیروی ارادهی متمرکزت را سوی پر کنی و اگر بتوانی با آگاهی پر یکی شوی، میتوانی وزنت را کم کنی، توفیری هم ندارد چه میخوری. تو که نمیخواهی به سبکی پر بشوی- روشن است که نمیخواهی! این پر تنها یک نماد است. پر، سبکی را نمادین میکند. اگر بتوانی تصوری نیرومند را در خردت پدید آوری و خود را سبک بدانی، خردت خودبهخود به هستی فیزیکی تو فشار میآورد. تصور، نیرویی بسیار توانمند است. نیروی تصورت به تو یاری خواهد کرد.
مراقبه با ماه و نیلوفر
هنگامی که میخواهی روی قرص ماه مراقبه کنی، احساس کن آگاهی در تو همانند گلی شکفته. نیلوفر برگهای بسیاری دارد. میتوانی به نیلوفری که در درونت شکفتهی شکفته شده بیندیشی. میتوانی از زیبایی آن نیلوفر به شگفتی درآیی. زمانی که روی قرص ماه مراقبه میکنی باید احساس کنی که یک برگگل باز شده و برگگلهای بسیار دیگری هم هستند که باز خواهند شد. در اینجا باز شادی را احساس کن، چون تو امیدواری که فردا هم یکی دیگر از برگگلها شکفته شود و باز پسفردا هم یکی دیگر. از این راه پیشرفت پیوستهی خود را خواهی دید. هنگامی که چیزی از پیشرفت را دیدی، احساس کن که گل بزودی باز باز خواهد شد. قرص ماه به تو شادی کمال را خواهد بخشید و ماه نو شادی شناخت پیشرفت گامبهگام را به تو خواهد داد.
* مراقبه از راه تصور ستون روشنایی
بکوش تصور کنی که در میان قلبت ستون سپیدی سرافراخته. تصور کن که این ستون سپید روشن از فرق سرت بیرون زده و اینک هفت سانتیمتر از آن بالاتر است. اکنون میتوانی آغاز به مراقبه کنی. چند دم احساس کن که چیزی به جز همان روشنایی نیستی. احساس کن که آن یکسره، هستی خود توست. اگر بتوانی احساس کنی که آن، همان هستی خودت است، بیشک همهی دشواریهای تو زدوده خواهند شد.
*روشی ساده از راه تصور رودخانه
خواهش میکنم در این گونهی مراقبه احساس کنی بدون زور و زحمت در رودخانهی مراقبه پا میگذاری و در آن روان میشوی. بگذار آگاهی یزدانی در درونت روان گردد. این رودخانه، مراقبهی راستین است و تو شاید پیشتر هم بارها در آن گام گذاشته بوده باشی. هر زمان که بگذاری رودخانه در آگاهی تو روان شود، مراقبهای راستین توانی داشت.
*نیکبختی، راهی برای مراقبه
اکنون میخواهیم روی مرکز دل مراقبه کنیم، این جایگاهی است که آوای بیآوا- آناهاتا نادا- از آن میآید. اینک خواهش میکنم صفحهای را تصور کن که دور مرکز قلبت میچرخد. آنگاه “نیکبختی”، “اوم” یا “سوپریم” را چندین بار بازگوی. گلستانی بیکرانه را در این دایره، در قلبت تصور کن. بکوش در این گلستان بزرگ و بسیار زیبا برکهی کلانی را ببینی. آب آن برکه نقرهای است. در آن شنا کن، غوطه خور و هر کاری را که به تو شادی میدهد بکن. آنگاه قایقی طلایی را روی برکه ببین. سوار آن قایق طلایی بشو و در آن دمی که سوارش میشوی، تصور کن که همهی هستی تو یکسره طلایی شده است.
*مراقبه روی قلب
(برای آغازگران)
آغازگر باید تصور کند بچه است، فرقی نمیکند که چند سالش باشد. خرد یک بچه رشدی نکرده. خرد وی از دوازدهسیزدهسالگی آغاز به کار در قلمرو اندیشه میکند. اما پیش از آن، بچه تنها دل است و بس. هر چه را که میبیند، احساس میکند از آن خودش است. خودبهخود خویش را با چیز دیگر یکی میبیند. این کار دل است.
هنگامی که احساس کردی بچه هستی، زود تصور کن در یک گلستانی. این گلستان همان قلب توست. بچه میتواند ساعتها در گلستان بازی کند. از سر این گل سر ان گل برود، اما از گلستان بیرون نخواهد رفت، چون زیبایی و بوی گلها وی را شاد میکند. در درون تو هم گلستانی هست و تو میتوانی تا هر زمان که بخواهی در آن بمانی. از این راه میتوانی خود را خوب روی قلب متمرکز کنی.
*راهی موثر برای مراقبه از راه یاپا
اگر میخواهی به پاکی فراگیر هستی خود دست یابی، یاپا میتواند بسیار به تو یاری کند. اما باید ساختاری و سیستماتیک کار کنی، گام به گام. امروز “اوم”، “سوپریم” یا مانترایی را استادت به تو داده، پانصد بار بگو. سپس فردا آن را ششصد بار بگو، پس فردا، هفتصد بار و همین گونه بالا برو تا پس از یک هفته به هزار و دویست برسی. باز شمار آنها را ]هر روز[ پایین بیاور تا باز به پانصد برسی. با این شگرد میتوانی به سادگی از درخت بالا بروی و باز پایین بیایی.
این تمرین را پیوسته تا یک ماه دنبالهگیری کن. چه تو نام خود را دگرگون بکنی چه نکنی، جهان نام تازهای رویت خواهد گذاشت:”پاکی”. برخی از شاگردان من این تمرین را کردهاند و باید بگویم به روشنایی چشمگیری در هستی خود و مسائل احساسیشان دست یافتهاند.
اگر برایت دشوار است همهی آن را یکجا بگویی، میتوانی آن را بخش کنی. میتوانی ده بخشش کنی و هر بار مانترا را تنها پنجاه بار ذکر کنی. اگر بخواهی در درازای روز ده لیوان آب بخوری و هر ده لیوان را یکباره بالا اندازی، باید به آسیبی که این کار میتواند به معدهات بزند، نیز بیندیشی. از همین جاست که هر ده لیوان را یکباره نمینوشی. اما اگر همواره پس از گذشت یکی دو ساعت یک لیوان بخوری، به سادگی خواهی توانست ده لیوان بنوشی. در این کار هم میتوانی به جای آنکه “اوم” را یکباره پانصد بار ذکر کنی، سپیدهدم پنجاه بار آن را بگویی. پس از یک ساعت بکوش پنجاه بار دیگر آن را بر زبان روان کنی. اگر هر ساعت اوم را پنجاه بار بگویی، هر بارش یکی دو دقیقه بیشتر زمان نخواهد برد. چون یکی دو دقیقه در یک ساعت چیزی نیست، این تمرین ترا آزار نخواهد داد.
اگر مانترایی برای خودت داری، میتوانی آن را هر ساعت، پنجاه بار آرام بگویی. این بیش از دو سه دقیقه به درازا نخواهد کشید و هر کسی میتواند سه دقیقه به یزدان پیشکش کند. این ارزشی ندارد که تو چند ساعت میتوانی پشت سر هم ذکر بگویی، آنچه ارزشمند است که تا چه اندازه با حضور دل این کار را به انجام میرسانی.
*گشودن قلب
اگر بتوانی خود را روی سر انگشت، روی شمع یا هر شی دیگر متمرکز کنی، خواهی توانست روی قلبت هم تمرکز کنی. برای این کار میتوانی چشمهایت را ببندی یا نگاهت را به دیوار بدوزی، اما به هر روی قلبت را در این هنگام، دوست عزیز خود بدان. زمانی که این تصور چنان شدتی پذیرد که همهی هوش و حواست را بردارد، از قلمرو اندیشههای معمولی گام را فراتر گذاشتهای و به تمرکز درآمدهای. تو از نگاه فیزیکی نمیتوانی قلب معنویت را بنگری. اما میتوانی همهی توجه خود را همراه آن سازی. آنگاه نیروی تمرکزت اندک اندک به قلبت راه پیدا میکند و خود را یکسره از قلمرو خرد تو میکند.
اگر به اندازهی بسنده پاک نباشی، اگر خواستهای خاکی بیشماری قلبت را فراگرفته باشند، باید پیش از تمرکز بر قلب، خواستار پاکی شوی. پاکی، احساس هستی محرابی زنده در ژرفای گوشههای قلب توست. اگر حضور خدایی محراب درونی را احساس کنی، از درون خود پاک خواهی شد. آنگاه است که تمرکز روی قلب، بسیار بر تو کارگر خواهد افتاد.
* مراقبه با تنفس از راه بینی
تمرین دیگر تنفس از راه بینی است. در این کار باید با شستت سوراخ راست بینیات را بگیری و از سوراخ راست، نفسی بلند بکشی. در زمانی که دم را فرو میدهی، نام یزدان را بازگوی. سپس چهار ضرب، نفست را نگه دار و همراه آن نام یزدان را چهار بار بگوی. سرانجام سوراخ راست بینیات را رها کن و سوراخ چپ بینی خود را با انگشت سبابهات نگه دار و آن را ببند و بگذار نفست در مدت زمانی به اندازهی دو ضرب به بیرون گردش یابد و همراه این کار نام یزدان را دو بار بگو. آنگاه این تمرین را بر عکس انجام بده، نخست سوراخ چپ بینیات را بگیر. در این تمرین نیازی نیست که آرام نفس بکشی. اگر سروصدایی دربیاید هم چیزی نیست. دیگر آنکه روشن است که این تمرین نباید در برابر چشمان همگان انجام گیرد، یا زمانی که دیگران میخواهند با برخورداری از آسودگی مراقبه نمایند.
این تنفس یک-چهار-دو را نباید بیش از چهار پنج دقیقه انجام دهی و تنفس بینی را هم نباید بیش از سه بار در روز بکنی. اگر آن را بیست، چهل، پنجاه بار انجام دهی، گرمایی از پایانهی ستون فقراتت سوی سرت روانه خواهد شد و با فشار بر سر، آن را به درد خواهد آورد. مانند خوراک است، خوب است، اما اگر بیش از اندازه باشد، معدهات را خراب خواهد کرد. این گرما هم چنین کارگر میافتد. اگر بیش از آن اندازهای که میکشی تمرین کنی، به جای ذهنی صلحجو، دارای ذهنی خودبزرگبین و لگامگسیخته و ویرانگر خواهی شد. تازه هنگامی که شایستگیهای درونی خود را بالش داده باشی، خواهی توانست تنفس از راه بینی را ده پانزده دقیقه انجام دهی.
پرانایاما یکی از اصلهای دیرپای یوگاست که تمرینهای تنفسی سخت و پیچیدهای دارد. برای انجام آن به ده تا پانزده دقیقه زمان نیازمندی. اما اگر آموزگاری نداشته باشی که ترا در هر گامی راهبر گردد، پرنایاما چیز خطرناکی میشود. اگر به گونهای غیراصولی تمرینها را انجام دهی، میتواند مایهی سل هم بشود. در هندوستان بسیاری کسان گرفتار این بیماری شدهاند، چون تمرینها را بدون راهبری درست انجام دادهاند. اما این تمرینهایی که من برایت گفتم- ریتم یک-چهار-دو و تنفس از راه بینی- بسیار سادهاند و البته بسیار هم کارگر میافتند. اینها هرگز به ششهای تو زیانی نخواهند رساند.
*مراقبه از راه تنفس آرام
تنفس آرام در مراقبه بسیار مهم است. هنگام تنفس بکوش هوا را چنان آرام و با آرامش فرودهی که اگر نخی هم در برابر بینیات باشد، هیچ تکان نخورد. و هنگامی که هوا را بیرون میدهی، بکوش تا باز هم آهستهتر این کار را انجام دهی. اگر میتوانی در میان دم و بازدم اندکی درنگ کن و تازه پس از آن دوباره آغاز به فرودادن هوا کن. اگر میتوانی چند ثانیه هم نفست را نگه دار.
اما اگر این کار برایت دشوار است، آن را انجام نده. هرگز کاری را نکن که به تن یا به سیستم تنفسیات گزندی بزند.
*کاربرد روشنایی گردان برای مراقبهای خوب
تصور کن صفحهای در برابر چشم سومت ]کمی بالاتر از میان دو چشمت [ هست و در جهت عقربههای ساعت میگردد و همراه آن هفت بار “روشنایی”، “اوم” یا “سوپریم” را ذکر بگو، هر کدام را که خودت میخواهی.
آنگاه در این صفحهی گردنده، هفت شعلهی بسیار فروزان را تصور کن. بکوش تصور کنی من دارم با آن هفت شعله بازی میکنم. و بکوش گاهی ببینی که من به جای آنکه با آن هفت شعلهی کوچک بازی کنم، با آنها یکی شدهام.
*روشی موثر برای مراقبه از راه تمرکز روی قلب
راه موثر دیگری هم هست که برای انجامش باید کمی کوشاتر باشی. در آغاز احساس کن که دست و بینی و چشم و گوش نداری. جز قلبت هیچ چیزی نداری. این قلب نباید حتما در میان سینهی تو باشد. میتواند در پیشانی یا هر کجای دیگر باشد. همین بس است که تصور کنی یگانه چیزی که داری همان قلب است و قلب.
پس از گذشت زمانی قلبت را گیر میآوری. میگویی چگونه آن را گیر میآوری؟ آگاهیات به تو خواهد گفت که قلب کجاست. روشن است که دانش پزشکی این را نادرست خواهد خواند و خواهد گفت که قلب تنها در میان سینه است و بس. اما قلب برای انسانهای معنوی میتواند در هر کجایی باشد، چون قلب معنوی جایگاه روشنایی است. هنگامی که هستی یزدان در تو، سوپریمی که در درونت هست، بخواهد حضور روشنایی را از راه چشم سوم تو نشان بدهد، همان روشنایی بیکران و نیروی بیکران را، آنگاه با تو در میان خواهد گذاشت که: قلبت اینجاست. پس آنگاه چشم سوم برای تو نشستگاه روشنایی خواهد شد. این یعنی سوپریم جایی ویژه را خواهد جست و آنجا خانه خواهد کرد.
هنگامی که رهسپار میشوی باید احساس کنی که قلبی داری، احساس کنی که خود قلبت هستی. پس از گذشت زمانی آگاهی بر تو روشن خواهد کرد قلبت کجاست و یا اینکه چه کسی قلب است. در آن دم، خود را روی آن نقطه متمرکز کن و احساس کن که تنها در همانجا قلبت را احساس میکنی و قلب بشو. قلب یعنی روشنایی و روشنایی یعنی نیرو. تو هر چه روشنایی بیشتری داشته باشی، نیروی بیشتری هم خواهی داشت. یزدان، روشنایی ناب است. از همین جاست که یزدان به درون هر چیزی راه مییابد، از همین جاست که وی نیروی ناب است. روشنایی و نیرو نمیتوانند از هم جدا شوند. ما در اینجا میتوانیم این لامپ را ببینیم و پریزی را که به آن وصل شده. اما در زندگی معنوی نمیتوانیم روشنایی را از نیرو جدا کنیم. روشنایی، خود نیروست. و روشنایی چیست؟ یگانگی با کیهان.
*مراقبه از راه تصور دریا
مراقبه کردن مانند آن است که در ته دریایی غوطهور باشی، در جایی که همه چیز آرام و برخوردار از آرامش است. در سطح آن شاید موجها و خیزابهایی باشد، اما ته دریا به آن بستگی ندارد. ژرفای دریا آرام آرام است. هنگامی که آغاز به مراقبه میکنی، نخست بکوش به هستی دورنی خود، به هستی راستین خود-یعنی کف دریا برسی. اگر موجهایی از جهان دیگر بیایند، به تو نخواهند رسید. ترس، دودلی، اندوه و همهی آشفتگیهای زمینی به سادگی زدوده میشوند، چون صلح و آرامی پایدار بر ما چیره شده است. دست اندیشهها به ما نمیرسد، چون خرد ما صلح و آشتی ناب، آرامش ناب، یگانگی ناب است. آنها مانند ماهیها در دریا میپرند و شنا میکنند، اما هیچ نشانی از خود بر جا نمیگذارند. به بالاترین گامهی مراقبه که برسیم، احساس میکنیم که خود دریا هستیم و جانوران دریایی بر ما کارگر نیستند. احساس میکنیم که آسمان هستیم و هیچ کدام از پرندگانی که پروازکنان میگذرند، بر ما کارگر نمیافتند. خرد ما آسمان است و دلمان دریای بیکرانه. این همان مراقبه است.
*تمرینی لذتبخش برای مراقبه: در آغوش بیکران آسمان
اکنون بیا مراقبه کنیم. خواهش میکنم چشمهایت را نیمهباز نگه دار و آسمان بیکران را تصور کن. در آغاز تصور کن که آسمان درست در برابر تو جای دارد. سپس بیدرنگ بکوش احساس کنی که خود، به بزرگی آسمانی و خود آسمان بزرگی.
خواهش میکنم پس از چند دقیقه چشمهایت را ببند و بکوش آسمان را در دل خود ببینی و احساس کنی. خواهش میکنم حس کن قلب کیهانی هستی و آسمان در درون توست، تو با ان مراقبه میکنی و خود را با آن یکی میسازی. دل معنوی تو بسیار بزرگتر از آسمان است، ای اینجاست که به سادگی میتوانی آسمان را به درون خود بیاوری.
*پرانایاما،
یکی از متداولترین راههای مراقبه
در هندوستان یک گونه تنفس دیرپا هستی دارد که پرانایاما نامیده میشود. پرانا نیروی زیستی (VITAL )، تنفس زندگی است. یاما یعنی کنترل. پرانایاما کنترل تنفس زندگی است. نخستین تمرینی که میتوانی بکنی این است که نام خداوند یا نام مسیح یا هر کسی را که خودت میپرستی یک بار بازگویی. اگر استادت به تو مانترایی داده، میتوانی همان را بازگویی. فروبردن هوا نباید آرام یا ژرف باشد. آنگاه نفست را نگه دار و باز همان نام را چهار بار بازگوی. و زمانی که هوا را بیرون میدهی، آن نام یا مانترایی را که داری یا برگزیدهای دو بار بازگوی. در ضرب، هوا را به درون بکش و آن را به اندازهی یک ضرب، دم نگه دار و باز در دو ضرب بازدم کن و همزمان، آن نام مقدس را در درون خود بازگوی. اگر شمارهای یک-دو-سه را برای خودت شمارش کنی، در درون خود کوچکترین چیزی را احساس نخواهی کرد. اما اگر نام خداوند را بازگویی، خاصیتهای یزدانی بیدرنگ به درون هستی تو گام خواهند گذارد. سپس اگر نفست را نگه داری، این خاصیتهای یزدانی در درونت به گردش درخواهند آمد و در همهی ناپاکیها، ناروشناییها، عدمکمالها و محدودیتهایت رخنه خواهند کرد. و هنگامی که هوا را بیرون میدهی، همان نیروهای یزدانی، همهی خاصیتهای غیرخدایی، ستیزهجوی و ویرانگر را با خود خواهند برد.
آغازگر با ریتم یک-دو-سه آغاز میکند. اگر وی در تنفسش ورزیدهتر شود، خواهند توانست با ریتم چهار-شانزده-هشت تمرین کند: در چهار ضرب هوا را به درون بکش، شانزده دم آن را نگه دار و در هشت ضرب آن را بیرون بده. اما این کار را باید گام به گام انجام داد و بس. برخی کسان حتی از این هم پا فراتر میگذارند. آنها ریتم هشت-سی و دو-شانزده را رعایت میکنند. اما این کار ویژهی کسانی است که در گامهی پیشرفته هستند.
*مراقبه به روش تصورات دور و نیروی هنگفت
برای مراقبه به یک چیز بسیار دور بیندیش، به آسمان، به دریا، به کوه، و با آن بزرگی که نیروی ناب است، یکی شو.
هنگامی که نیروی لگامگسیخته آمد، بگذار مانند رودی از سر انگشتان تا به فرق سرت روان شود. نکوش آن را بازداری. بگذار در جایی ویژه جمع شود. بگذار شکل نیروی روان را به خود بگیرد. آنگاه خواهی دید که خودبهخود و از درون باز آرام خواهی شد. اگر آگاهانه بکوشی نیرو را از جایی از تنت به جایی دیگر روان کنی، خواهی توانست از شادی این نیروی یزدانی برخوردار گردی.
کاربرد روش پاس داشتن از دل در مراقبه
بکوش احساس کنی همهی توان، همهی نیروی تصمیم و ارادهات در جایی ویژه است، در قلبت. احساس کن که هیچ جایی نیستی مگر در آن جای کوچک. چشم نداری، بینی نداری، هیچ چیزی نداری. اگر احساس کنی همهی هستیات در جایی معین تمرکز یافته و پراکنده نیست، تاثیر این تمرین را خواهی دید.
اکنون خواهش میکنم احساس کن در برابر در قلبت ایستادهای و همراه شادی-دلباختگی، صلح و آرامش، روشنایی، خوشبختی، نیرو و دیگر دوستانی که بر آنها ارج مینهی و برایشان ارزش قائلی هستی. همانجا جلوی در قلبت بایست و چشمبراه آمدنش بمان. هنگامی که دیدی دارد میآید، بگذار به درون آید. اما اگر آنهایی امدند که تو فرایشان نخواندهای، نگذار به درون بیایند. پیچیدگی، عدم صمیمیت، ناپاکی، عدم اطمینان، دودلی، رشک و دیگر نیروهای منفی، همه میهمانان ناخواندهاند. اگر آنها را دم در قلب دیدی، خواهش میکنم نگذار به درون بیایند. خواهش میکنم احساس کن که عشق پیکری انسانی یافته، صلح پیکر انسان به خود گرفته، روشنایی مانند یک آدم شده و خوشبختی هم به پیکر یک انسان درآمده. همچنین رشک، عدم اطمینان، دودلی، ناپاکی، پیچیدگی و دیگر نیروهای منفی، قواره و شکل انسان را به خود گرفتهاند و تو میتوانی آنها را با چشمهای انسانی خود ببینی. سپس بگذار دوستان فراخواندهشدهات به درون بیایند. اما آنهایی که دوستت نیستند، که ناخواندهاند را وادار کن در بیرون بمانند. نگذار آنها از در قلبت به دورن راه پیدا کنند. اگر بتوانی هر روز تنها به یک دوست خود بیندیشی و همان دوست را فراخوانی که جلوی در قلبت بایستد، این سرآغاز دوستی خدایی خواهد بود. به خود بگو: “من امروز تنها دوست خود، عشق را راه خواهم داد، نه هیچ کسی به جز او را. فردا دوستم، شادی را راه خواهم داد و پسفردا دوستم، صلح را به دورن خانه فراخواهم خواند.” نیز میتوانی بگویی: “من به پیشرفتهای بزرگی دست یافتهام. میتوان بیش از یک دوست را فراخوانم. بیشک میتوان همهی دوستانم-عشق، شادی، صلح، روشنایی و خوشبختی – را فراخوانم. تا اینک این توان را نداشتم که بیش از یک میهمان را بپذیرم. تنها میتوانستم یک دوست را فراخوانم.اینک میتوان همهی دوستان خدایی خود را فراخوانم و بگذارم در اتاق قلبم پا گذارند.
*روش صلح و آرامش برای مراقبه
مرکز فرق سر بالای کف سر جای دارد، آن را ساهاسراها چاکرا مینامند. تصور کن که این چاکرا هفت بار باز میشود- این تصور را بکن اما باز شدنها را نشمار. در هر بار باز شدن، دایرهای گردنده را تصور کن. هنگامی که آن میچرخد، “صلح” یا “اوم” یا “سوپریم” را ذکر بگو. نیز میتوانی دو تا از این مانتراها را بیازمایی.
*تنفس ویژگیهای مشخص برای مراقبه
بکوش که با هر بار فرو بردن نفس احساس کنی آرامش و صلح بیکران را به درون تن خود میآوری. متضاد آرامش و صلح، ناآرامی است. هنگام بازدم بکوش ناآرامی درونت و نیز آن ناآرامی که در پیرامون خود میبینی را بیرون بدهی. اگر اینچنین تنفس کنی، خواهی دید که ناآرامی براستی ترا بدرود میگوید. چند بار که این تمرین را انجام دادی، احساس کن که داری نیروی کیهانی را به درون ششهایت میفرستی. در زمان بازدم هم احساس کن همهی ترسی که در هستی تو هست، دارد از پیکرت بیرون میرود. پس از اینکه این کار را چند باری انجام دادی، بکوش احساس کنی داری شادی را تنفس میکنی، شادی بیکرانه، و نیز احساس کن که داری اندوهها و درد و رنج و دلشورهها را بیرون میدهی.
احساس کن که نه هوا بلکه این نیروی کیهانی است که داری تنفسش میکنی. حس کن که با هر نفسی نیروی غولآسای کیهان به درون تو گام مینهد و تو آن را برای پاکیزه کردن تن، هستی زیستیات، خرد و دلت به کار میبندی. احساس کن که هیچ نقطهای در تنت نیست که گردش نیروی کیهانی بدان راه نیابد. نیروی کیهانی در تو همانند رودی به جنبش درمیآید و همهی هستیات را میشوید و پاکیزه میکند. آنگاه زمانی که آغاز به بیرون دادن هوا میکنی، احساس کن که داری همهی بارهای زیادی را با نفست بیرون میدهی- همهی اندیشههای غیرخدایی، همهی ایدههای سیاه و کردارهای ناپاک را. همهی آنچه را که در ساختار تن و روانت رنگی غیرخدایی دارد را بیرون بده، همهی آنچه را که تو از آن خویش نمیدانی.
*
مراقبه روی سادگی، خلوص، پاکی و امنیت
خواهش میکنم آرام و باآرامش در ذهن خود واژهی “سادگی” را تکرار کنید. ما برای انجام این روش مراقبه باید دستمان را بر بالاترین بخش سرمان بگذاریم، یعنی روی ساهاسراها چاکرا یا همان مرکز فرق سر. اکنون خواهش میکنم باآرامش هفت بار واژهی “سادگی” را بازگویید و خود را تنها و تنها روی همین یک جای تنتان تمرکز بدهید.
اینک خواهش میکنم با آرامش هفت بار واژهی “اخلاص” را پرشور بازگویید. خود را روی دلتان متمرکز کنید و هفت بار باآرامش واژهی “اخلاص” را بازگویید.
اکنون خواهش میکنم واژهی “پاکی” را در مرکز نافتان یا در دور و بر ناف خود بازگویید ]تصور کنید که در آنجا بازگفته میشود[. خواهش میکنم باآرامش هفت بار واژهی “پاکی” را با بیشترین شوری که میتوانید در این کار داشته باشید، بازگویید.
اینک روی چشم سومتان مراقبه کنید، روی جایی از پیشانیتان که میان دو ابرو ]و کمی بالاتر[ جای دارد. خواهشمندم واژهی “اطمینان” را هفت بار بر زبان آورید.
(شری چینموی انگشت میانی دست راست خود را روی چشم سومش میگذارد، روی آجنا چاکرا)
“خواهش میکنم در اینجا باآرامش هفت بار واژهی “اطمینان” را بازگویید.
اکنون خواهشمندم دستتان را بر روی فرق سرتان بگذارید و سه بار به سادگی بگویید: “من سادهام، من سادهام، من سادهام.”
اینک خواهشمندم دستانتان را روی قلبتان بگذارید و ساده سه بار بگویید: “من اخلاصمندم، من اخلاصمندم، من اخلاصمندم.”
حالا خواهش میکنم دستتان را روی نافتان بگذارید و بگویید: “من پاکم، من پاکم، من پاکم.”
اینک دستهایتان را روی چشم سومتان بگذارید و سه بار بگویید: “من مطمئنم، من مطمئنم، من مطمئنم.”
چند روش ساده برای تنفس و مراقبه
تنفس آرام
تنفس آرام در مراقبه بسیار مهم است. هنگام تنفس بکوش هوا را چنان آرام و با آرامش فرودهی که اگر نخی هم در برابر بینیات باشد، هیچ تکان نخورد. و هنگامی که هوا را بیرون میدهی، بکوش تا باز هم آهستهتر این کار را انجام دهی. اگر میتوانی در میان دم و بازدم اندکی درنگ کن و تازه پس از آن دوباره آغاز به فرودادن هوا کن. اگر میتوانی چند ثانیه هم نفست را نگه دار.
اما اگر این کار برایت دشوار است، آن را انجام نده. هرگز کاری را نکن که به تن یا به سیستم تنفسیات گزندی بزند.
*تنفس ویژگیهای مشخص
بکوش که با هر بار فرو بردن نفس احساس کنی آرامش و صلح بیکران را به درون تن خود میآوری. متضاد آرامش و صلح، ناآرامی است. هنگام بازدم بکوش ناآرامی درونت و نیز آن ناآرامی که در پیرامون خود میبینی را بیرون بدهی. اگر اینچنین تنفس کنی، خواهی دید که ناآرامی براستی ترا بدرود میگوید. چند بار که این تمرین را انجام دادی، احساس کن که داری نیروی کیهانی را به درون ششهایت میفرستی. در زمان بازدم هم احساس کن همهی ترسی که در هستی تو هست، دارد از پیکرت بیرون میرود. پس از اینکه این کار را چند باری انجام دادی، بکوش احساس کنی داری شادی را تنفس میکنی، شادی بیکرانه، و نیز احساس کن که داری اندوهها و درد و رنج و دلشورهها را بیرون میدهی.
احساس کن که نه هوا بلکه این نیروی کیهانی است که داری تنفسش میکنی. حس کن که با هر نفسی نیروی غولآسای کیهان به درون تو گام مینهد و تو آن را برای پاکیزه کردن تن، هستی زیستیات، خرد و دلت به کار میبندی. احساس کن که هیچ نقطهای در تنت نیست که گردش نیروی کیهانی بدان راه نیابد. نیروی کیهانی در تو همانند رودی به جنبش درمیآید و همهی هستیات را میشوید و پاکیزه میکند. آنگاه زمانی که آغاز به بیرون دادن هوا میکنی، احساس کن که داری همهی بارهای زیادی را با نفست بیرون میدهی- همهی اندیشههای غیرخدایی، همهی ایدههای سیاه و کردارهای ناپاک را. همهی آنچه را که در ساختار تن و روانت رنگی غیرخدایی دارد را بیرون بده، همهی آنچه را که تو از آن خویش نمیدانی.
*
خواهش میکنم پیش از آنکه مراقبه را آغاز کنی، چند نفس ژرف بکش. بکوش با هر بار دم تصور کنی نیرویی در تنت راه مییابد. سپس بکوش احساس کنی هوا را از بخشهای گوناگون تنت به درون میکشی: از راه چشمها، از راه شانهها و یا جاهای دیگر تنت. احساس کن هر کدام از این جایها دروازهای است که هر بار با فرودادن نفس بازش میکنی. با این کار نیروی آگاهی کیهانی به درونت راه پیدا میکند.
*
بکوش در هر دم خود، هفت بار “سوپریم ]نام یزدان[” را بازگویی، و باز زمان بازدم هفت بار دیگر آن را بازگوی. در تو هفت جهان بالاتر و پایینتر هست. هنگامی که در زمان دم فرودادن “سوپریم” میگویی، احساس کن که داری به جهانهای بالاتر درون خود گام میگذاری. تازه هنگامی که به جهانهای بالاتر رسیدی، نیروی استوار را در برابر خود توانی یافت. زمانی که داری هوا را بیرون میدهی، به هفت جهان پایینتر از خودت بیندیش و بکوش توان جهانهای بالاتر را در جهانهای پایینتر بیفکنی. همه چیز را در جهانهای بالاتر گرد آور و سپس آغاز به بیرون دادن هوا کن و همزمان با آن “سوپریم، سوپریم، سوپریم” را پشت سر هم بگو و همراه آشتی و صلح و روشنایی و نشاط به جهانهای پایین گام گذار تا آنها را پاکیزه سازی.
*پرانایاما
در هندوستان یک گونه تنفس دیرپا هستی دارد که پرانایاما نامیده میشود. پرانا نیروی زیستی (VITAL )، تنفس زندگی است. یاما یعنی کنترل. پرانایاما کنترل تنفس زندگی است. نخستین تمرینی که میتوانی بکنی این است که نام خداوند یا نام مسیح یا هر کسی را که خودت میپرستی یک بار بازگویی. اگر استادت به تو مانترایی داده، میتوانی همان را بازگویی. فروبردن هوا نباید آرام یا ژرف باشد. آنگاه نفست را نگه دار و باز همان نام را چهار بار بازگوی. و زمانی که هوا را بیرون میدهی، آن نام یا مانترایی را که داری یا برگزیدهای دو بار بازگوی. در ضرب (1)، هوا را به درون بکش و آن را به اندازهی یک ضرب، دم نگه دار و باز در دو ضرب بازدم کن و همزمان، آن نام مقدس را در درون خود بازگوی. اگر شمارهای یک-دو-سه را برای خودت شمارش کنی، در درون خود کوچکترین چیزی را احساس نخواهی کرد. اما اگر نام خداوند را بازگویی، خاصیتهای یزدانی بیدرنگ به درون هستی تو گام خواهند گذارد. سپس اگر نفست را نگه داری، این خاصیتهای یزدانی در درونت به گردش درخواهند آمد و در همهی ناپاکیها، ناروشناییها، عدمکمالها و محدودیتهایت رخنه خواهند کرد. و هنگامی که هوا را بیرون میدهی، همان نیروهای یزدانی، همهی خاصیتهای غیرخدایی، ستیزهجوی و ویرانگر را با خود خواهند برد.
آغازگر با ریتم یک-دو-سه آغاز میکند. اگر وی در تنفسش ورزیدهتر شود، خواهند توانست با ریتم چهار-شانزده-هشت تمرین کند: در چهار ضرب هوا را به درون بکش، شانزده دم آن را نگه دار و در هشت ضرب آن را بیرون بده. اما این کار را باید گام به گام انجام داد و بس. برخی کسان حتی از این هم پا فراتر میگذارند. آنها ریتم هشت-سی و دو-شانزده را رعایت میکنند. اما این کار ویژهی کسانی است که در گامهی پیشرفته هستند.
* تمرین دیگر تنفس از راه بینی است. در این کار باید با شستت سوراخ راست بینیات را بگیری و از سوراخ راست، نفسی بلند بکشی. در زمانی که دم را فرو میدهی، نام یزدان را بازگوی. سپس چهار ضرب، نفست را نگه دار و همراه آن نام یزدان ]سوپریم[ را چهار بار بگوی. سرانجام سوراخ راست بینیات را رها کن و سوراخ چپ بینی خود را با انگشت سبابهات نگه دار و آن را ببند و بگذار نفست در مدت زمانی به اندازهی دو ضرب به بیرون گردش یابد و همراه این کار نام یزدان را دو بار بگو. آنگاه این تمرین را بر عکس انجام بده، نخست سوراخ چپ بینیات را بگیر. در این تمرین نیازی نیست که آرام نفس بکشی. اگر سروصدایی دربیاید هم چیزی نیست. دیگر آنکه روشن است که این تمرین نباید در برابر چشمان همگان انجام گیرد، یا زمانی که دیگران میخواهند با برخورداری از آسودگی مراقبه نمایند.
این تنفس یک-چهار-دو را نباید بیش از چهار پنج دقیقه انجام دهی و تنفس بینی را هم نباید بیش از سه بار در روز بکنی. اگر آن را بیست، چهل، پنجاه بار انجام دهی، گرمایی از پایانهی ستون فقراتت سوی سرت روانه خواهد شد و با فشار بر سر، آن را به درد خواهد آورد. مانند خوراک است، خوب است، اما اگر بیش از اندازه باشد، معدهات را خراب خواهد کرد. این گرما هم چنین کارگر میافتد. اگر بیش از آن اندازهای که میکشی تمرین کنی، به جای ذهنی صلحجو، دارای ذهنی خودبزرگبین و لگامگسیخته و ویرانگر خواهی شد. تازه هنگامی که شایستگیهای درونی خود را بالش داده باشی، خواهی توانست تنفس از راه بینی را ده پانزده دقیقه انجام دهی.
پرانایاما یکی از اصلهای دیرپای یوگاست که تمرینهای تنفسی سخت و پیچیدهای دارد. برای انجام آن به ده تا پانزده دقیقه زمان نیازمندی. اما اگر آموزگاری نداشته باشی که ترا در هر گامی راهبر گردد، پرنایاما چیز خطرناکی میشود. اگر به گونهای غیراصولی تمرینها را انجام دهی، میتواند مایهی سل هم بشود. در هندوستان بسیاری کسان گرفتار این بیماری شدهاند، چون تمرینها را بدون راهبری درست انجام دادهاند. اما این تمرینهایی که من برایت گفتم- ریتم یک-چهار-دو و تنفس از راه بینی- بسیار سادهاند و البته بسیار هم کارگر میافتند. اینها هرگز به ششهای تو زیانی نخواهند رساند.
چهارزانو بنشین و نفست را فرو بده. باید بتوانی آگاهانه احساس کنی که عشقِ خدایی دارد در همهی تنت روان میشود. بی عشق، خدایی نیست و انسان هم هستی ندارد. احساس کن خود را دوست داری، یزدان را دوست داری، آن کسی را که در درونت، کنار و همراهت است دوست داری و همهی انسانها را دوست داری. نخست بکوش جنبهی عشق یزدان را پدیدار سازی. اگر یک بار بتوانی این جنبهی عشق یزدان را در خود استوار کنی، خواهی دید که همهی جنبههای دیگر هم روی به تو کرده سویت خواهند آمد. عشق، پیشگاهنگ همهی ویژگیهای یزدان است. خدا را که صدا میکنی، عشق را احساس کن، عشقی که زود میآید، خودبهخود است، آشکار است و گرم و پرشور. همهی ویژگیهای دیگر یزدانی بیشک به دنبال این عشق خدایی به جنبش در خواهند آمد.راه سادهی مراقبه روی عشق در زندگی روزانه
هر روز بامداد پیش از مراقبه واژهی “عشق” را تکرار کن. هنگامی که واژهی عشق را بر زبان میآوری، بکوش تا احساس کنی، دستهایت، پاهایت، چشمهایت و هر کدام از بخشهای تنت، توان بیشتری پیدا کردهاند. هنگامی که واژهی عشق را بازمیگویی، باید احساس کنی دستهایت توانمندتر شدهاند- نه برای اینکه کسی را بزنی، برای اینکه برای انسانها کار کنی. سپس خود را روی چشمهایت متمرکز کن و بکوش تا احساس کنی که از چشمهایت برای آن بهره میگیری که در هر کسی تنها خوبی را ببینی. هنگامی که خود را روی گوشهایت متمرکز میکنی، بکوش احساس کنی که تنها آواهای خوب، آواهای شادیافزا، آواهای الهامبخش را میشنوی. هر بار که واژهی عشق را میگویی، خود را روی یکی از اعضای تنت متمرکز کن. سپس بکوش خود را روی آگاهی درونت تمرکز دهی. بکوش آمراقبه روی زیبایی طبیعت
بهترین راه دریافت زیبایی طبیعت این است که بنشینی و با آن مراقبه کنی. اگر به خوبی میتوانی درختی را بخشی از طبیعت بدانی، زیر یک درخت بنشین و مراقبه کن. اگر میتوانی خورشید را به خوبی جلوهای از طبیعت شماری، آن را در نظر بگیر و مراقبه کن. اگر طبیعت را در دریا میبینی، در آب بنشین و مراقبه کن. چه درخت را در نگر بگیری، چه خورشید را، چه دریا را، بههرروی بکوش احساس کنی با آن یگانه هستی. باید با همهی آن چیزهایی که طبیعت میدانی یا زیبایی طبیعت را در آنها میبینی، یکی بشوی.
اگر از طبیعت چیز ویژهای میخواهی، باید سوی همان چیز بروی. اگر فضای باز را میخواهی، از خانه بیرون برو، به آسمان بنگر، آنگاه به فضای بیکران گام خواهی گذاشت. اگر میخواهی آگاهی گسترده و نابی داشته باشی، کنار رودخانهای برو و روی آن مراقبه کن. و اگر میخواهی در این زندگی به اوج درونی برسی، به کوهی برو و آنجا مراقبه کن. باری، هر چه را که میخواهی، باید سوی چهرهای که آن چیز در طبیعت دارد بروی و آن را فراخوانی. تو میتوانی روح طبیعت را فراخوانی یا با روح طبیعت یکی شوی. این بهترین راه شناخت خود است.*
مراقبه برای ارادهای قویتر
بیخ شستت را سفت با انگشت سبابهات بگیر و بکوش نبضت را تنها سر نوک شستت حس کنی. اینی که میزند، نیروی زندگی توست، نفس توست، تکلیف و واقعیت و روان و آماج توست. همهی اینها در سر شست تو متمرکز میشوند. آنگاه ناخن شستت را در نگر بگیر و احساس کن که رویا و واقعیت تو در آنجا نهفته است. آنگاه اگر ایدهای داشته باشی، همهی توان ارادهای را که میخواهی از شستت دریافت خواهی داشت. این را هم باید گفت که شست میتواند نشان دهد کسی نیروی ارادهی خوبی دارد یا نه. اگر بیخ شست کسی نازک باشد، وی باید از نیروی اردهی خوبی بهرهمند باشد. هر چه این نازکی هویداتر باشد، آن کس باید نیروی ارادهی نیرومندتری را دارا باشد.
روش مراقبه روی پیشانی
اکنون روی پیشانیمان مراقبه میکنیم. در این کار باید تصور کنیم نیمروز است. ساعت دوازده است و خورشید سخت میدرخشد. یک چنین خورشیدی در پیشانی ماست، میان ابروهایمان و کمی هم بالاتر. اگر روی این خورشید فروزان مراقبه کنیم، این کار در انطباق با نیروی اراده به ما یاری خواهد کرد.
*مراقبه پایین اوردن وزن
تو میتوانی هر روز برای لاغر شدن مراقبه کنی. تا آغاز به مراقبه میکنی، باید تصور کنی یک پر هستی. میتوانی یک پر را پیش روی خود بگذاری و حس کنی همان پر هستی. نیروی تصورت را به کار بگیر. تصور، واقعیت در جهان دیگر است. اگر نیروی ارادهی متمرکزت را سوی پر کنی و اگر بتوانی با آگاهی پر یکی شوی، میتوانی وزنت را کم کنی، توفیری هم ندارد چه میخوری. تو که نمیخواهی به سبکی پر بشوی- روشن است که نمیخواهی! این پر تنها یک نماد است. پر، سبکی را نمادین میکند. اگر بتوانی تصوری نیرومند را در خردت پدید آوری و خود را سبک بدانی، خردت خودبهخود به هستی فیزیکی تو فشار میآورد. تصور، نیرویی بسیار توانمند است. نیروی تصورت به تو یاری خواهد کرد.
مراقبه با ماه و نیلوفر
هنگامی که میخواهی روی قرص ماه مراقبه کنی، احساس کن آگاهی در تو همانند گلی شکفته. نیلوفر برگهای بسیاری دارد. میتوانی به نیلوفری که در درونت شکفتهی شکفته شده بیندیشی. میتوانی از زیبایی آن نیلوفر به شگفتی درآیی. زمانی که روی قرص ماه مراقبه میکنی باید احساس کنی که یک برگگل باز شده و برگگلهای بسیار دیگری هم هستند که باز خواهند شد. در اینجا باز شادی را احساس کن، چون تو امیدواری که فردا هم یکی دیگر از برگگلها شکفته شود و باز پسفردا هم یکی دیگر. از این راه پیشرفت پیوستهی خود را خواهی دید. هنگامی که چیزی از پیشرفت را دیدی، احساس کن که گل بزودی باز باز خواهد شد. قرص ماه به تو شادی کمال را خواهد بخشید و ماه نو شادی شناخت پیشرفت گامبهگام را به تو خواهد داد.
* مراقبه از راه تصور ستون روشنایی
بکوش تصور کنی که در میان قلبت ستون سپیدی سرافراخته. تصور کن که این ستون سپید روشن از فرق سرت بیرون زده و اینک هفت سانتیمتر از آن بالاتر است. اکنون میتوانی آغاز به مراقبه کنی. چند دم احساس کن که چیزی به جز همان روشنایی نیستی. احساس کن که آن یکسره، هستی خود توست. اگر بتوانی احساس کنی که آن، همان هستی خودت است، بیشک همهی دشواریهای تو زدوده خواهند شد.
*روشی ساده از راه تصور رودخانه
خواهش میکنم در این گونهی مراقبه احساس کنی بدون زور و زحمت در رودخانهی مراقبه پا میگذاری و در آن روان میشوی. بگذار آگاهی یزدانی در درونت روان گردد. این رودخانه، مراقبهی راستین است و تو شاید پیشتر هم بارها در آن گام گذاشته بوده باشی. هر زمان که بگذاری رودخانه در آگاهی تو روان شود، مراقبهای راستین توانی داشت.
*نیکبختی، راهی برای مراقبه
اکنون میخواهیم روی مرکز دل مراقبه کنیم، این جایگاهی است که آوای بیآوا- آناهاتا نادا- از آن میآید. اینک خواهش میکنم صفحهای را تصور کن که دور مرکز قلبت میچرخد. آنگاه “نیکبختی”، “اوم” یا “سوپریم” را چندین بار بازگوی. گلستانی بیکرانه را در این دایره، در قلبت تصور کن. بکوش در این گلستان بزرگ و بسیار زیبا برکهی کلانی را ببینی. آب آن برکه نقرهای است. در آن شنا کن، غوطه خور و هر کاری را که به تو شادی میدهد بکن. آنگاه قایقی طلایی را روی برکه ببین. سوار آن قایق طلایی بشو و در آن دمی که سوارش میشوی، تصور کن که همهی هستی تو یکسره طلایی شده است.
*مراقبه روی قلب
(برای آغازگران)
آغازگر باید تصور کند بچه است، فرقی نمیکند که چند سالش باشد. خرد یک بچه رشدی نکرده. خرد وی از دوازدهسیزدهسالگی آغاز به کار در قلمرو اندیشه میکند. اما پیش از آن، بچه تنها دل است و بس. هر چه را که میبیند، احساس میکند از آن خودش است. خودبهخود خویش را با چیز دیگر یکی میبیند. این کار دل است.
هنگامی که احساس کردی بچه هستی، زود تصور کن در یک گلستانی. این گلستان همان قلب توست. بچه میتواند ساعتها در گلستان بازی کند. از سر این گل سر ان گل برود، اما از گلستان بیرون نخواهد رفت، چون زیبایی و بوی گلها وی را شاد میکند. در درون تو هم گلستانی هست و تو میتوانی تا هر زمان که بخواهی در آن بمانی. از این راه میتوانی خود را خوب روی قلب متمرکز کنی.
*راهی موثر برای مراقبه از راه یاپا
اگر میخواهی به پاکی فراگیر هستی خود دست یابی، یاپا میتواند بسیار به تو یاری کند. اما باید ساختاری و سیستماتیک کار کنی، گام به گام. امروز “اوم”، “سوپریم” یا مانترایی را استادت به تو داده، پانصد بار بگو. سپس فردا آن را ششصد بار بگو، پس فردا، هفتصد بار و همین گونه بالا برو تا پس از یک هفته به هزار و دویست برسی. باز شمار آنها را ]هر روز[ پایین بیاور تا باز به پانصد برسی. با این شگرد میتوانی به سادگی از درخت بالا بروی و باز پایین بیایی.
این تمرین را پیوسته تا یک ماه دنبالهگیری کن. چه تو نام خود را دگرگون بکنی چه نکنی، جهان نام تازهای رویت خواهد گذاشت:”پاکی”. برخی از شاگردان من این تمرین را کردهاند و باید بگویم به روشنایی چشمگیری در هستی خود و مسائل احساسیشان دست یافتهاند.
اگر برایت دشوار است همهی آن را یکجا بگویی، میتوانی آن را بخش کنی. میتوانی ده بخشش کنی و هر بار مانترا را تنها پنجاه بار ذکر کنی. اگر بخواهی در درازای روز ده لیوان آب بخوری و هر ده لیوان را یکباره بالا اندازی، باید به آسیبی که این کار میتواند به معدهات بزند، نیز بیندیشی. از همین جاست که هر ده لیوان را یکباره نمینوشی. اما اگر همواره پس از گذشت یکی دو ساعت یک لیوان بخوری، به سادگی خواهی توانست ده لیوان بنوشی. در این کار هم میتوانی به جای آنکه “اوم” را یکباره پانصد بار ذکر کنی، سپیدهدم پنجاه بار آن را بگویی. پس از یک ساعت بکوش پنجاه بار دیگر آن را بر زبان روان کنی. اگر هر ساعت اوم را پنجاه بار بگویی، هر بارش یکی دو دقیقه بیشتر زمان نخواهد برد. چون یکی دو دقیقه در یک ساعت چیزی نیست، این تمرین ترا آزار نخواهد داد.
اگر مانترایی برای خودت داری، میتوانی آن را هر ساعت، پنجاه بار آرام بگویی. این بیش از دو سه دقیقه به درازا نخواهد کشید و هر کسی میتواند سه دقیقه به یزدان پیشکش کند. این ارزشی ندارد که تو چند ساعت میتوانی پشت سر هم ذکر بگویی، آنچه ارزشمند است که تا چه اندازه با حضور دل این کار را به انجام میرسانی.
*گشودن قلب
اگر بتوانی خود را روی سر انگشت، روی شمع یا هر شی دیگر متمرکز کنی، خواهی توانست روی قلبت هم تمرکز کنی. برای این کار میتوانی چشمهایت را ببندی یا نگاهت را به دیوار بدوزی، اما به هر روی قلبت را در این هنگام، دوست عزیز خود بدان. زمانی که این تصور چنان شدتی پذیرد که همهی هوش و حواست را بردارد، از قلمرو اندیشههای معمولی گام را فراتر گذاشتهای و به تمرکز درآمدهای. تو از نگاه فیزیکی نمیتوانی قلب معنویت را بنگری. اما میتوانی همهی توجه خود را همراه آن سازی. آنگاه نیروی تمرکزت اندک اندک به قلبت راه پیدا میکند و خود را یکسره از قلمرو خرد تو میکند.
اگر به اندازهی بسنده پاک نباشی، اگر خواستهای خاکی بیشماری قلبت را فراگرفته باشند، باید پیش از تمرکز بر قلب، خواستار پاکی شوی. پاکی، احساس هستی محرابی زنده در ژرفای گوشههای قلب توست. اگر حضور خدایی محراب درونی را احساس کنی، از درون خود پاک خواهی شد. آنگاه است که تمرکز روی قلب، بسیار بر تو کارگر خواهد افتاد.
* مراقبه با تنفس از راه بینی
تمرین دیگر تنفس از راه بینی است. در این کار باید با شستت سوراخ راست بینیات را بگیری و از سوراخ راست، نفسی بلند بکشی. در زمانی که دم را فرو میدهی، نام یزدان را بازگوی. سپس چهار ضرب، نفست را نگه دار و همراه آن نام یزدان را چهار بار بگوی. سرانجام سوراخ راست بینیات را رها کن و سوراخ چپ بینی خود را با انگشت سبابهات نگه دار و آن را ببند و بگذار نفست در مدت زمانی به اندازهی دو ضرب به بیرون گردش یابد و همراه این کار نام یزدان را دو بار بگو. آنگاه این تمرین را بر عکس انجام بده، نخست سوراخ چپ بینیات را بگیر. در این تمرین نیازی نیست که آرام نفس بکشی. اگر سروصدایی دربیاید هم چیزی نیست. دیگر آنکه روشن است که این تمرین نباید در برابر چشمان همگان انجام گیرد، یا زمانی که دیگران میخواهند با برخورداری از آسودگی مراقبه نمایند.
این تنفس یک-چهار-دو را نباید بیش از چهار پنج دقیقه انجام دهی و تنفس بینی را هم نباید بیش از سه بار در روز بکنی. اگر آن را بیست، چهل، پنجاه بار انجام دهی، گرمایی از پایانهی ستون فقراتت سوی سرت روانه خواهد شد و با فشار بر سر، آن را به درد خواهد آورد. مانند خوراک است، خوب است، اما اگر بیش از اندازه باشد، معدهات را خراب خواهد کرد. این گرما هم چنین کارگر میافتد. اگر بیش از آن اندازهای که میکشی تمرین کنی، به جای ذهنی صلحجو، دارای ذهنی خودبزرگبین و لگامگسیخته و ویرانگر خواهی شد. تازه هنگامی که شایستگیهای درونی خود را بالش داده باشی، خواهی توانست تنفس از راه بینی را ده پانزده دقیقه انجام دهی.
پرانایاما یکی از اصلهای دیرپای یوگاست که تمرینهای تنفسی سخت و پیچیدهای دارد. برای انجام آن به ده تا پانزده دقیقه زمان نیازمندی. اما اگر آموزگاری نداشته باشی که ترا در هر گامی راهبر گردد، پرنایاما چیز خطرناکی میشود. اگر به گونهای غیراصولی تمرینها را انجام دهی، میتواند مایهی سل هم بشود. در هندوستان بسیاری کسان گرفتار این بیماری شدهاند، چون تمرینها را بدون راهبری درست انجام دادهاند. اما این تمرینهایی که من برایت گفتم- ریتم یک-چهار-دو و تنفس از راه بینی- بسیار سادهاند و البته بسیار هم کارگر میافتند. اینها هرگز به ششهای تو زیانی نخواهند رساند.
*مراقبه از راه تنفس آرام
تنفس آرام در مراقبه بسیار مهم است. هنگام تنفس بکوش هوا را چنان آرام و با آرامش فرودهی که اگر نخی هم در برابر بینیات باشد، هیچ تکان نخورد. و هنگامی که هوا را بیرون میدهی، بکوش تا باز هم آهستهتر این کار را انجام دهی. اگر میتوانی در میان دم و بازدم اندکی درنگ کن و تازه پس از آن دوباره آغاز به فرودادن هوا کن. اگر میتوانی چند ثانیه هم نفست را نگه دار.
اما اگر این کار برایت دشوار است، آن را انجام نده. هرگز کاری را نکن که به تن یا به سیستم تنفسیات گزندی بزند.
*کاربرد روشنایی گردان برای مراقبهای خوب
تصور کن صفحهای در برابر چشم سومت ]کمی بالاتر از میان دو چشمت [ هست و در جهت عقربههای ساعت میگردد و همراه آن هفت بار “روشنایی”، “اوم” یا “سوپریم” را ذکر بگو، هر کدام را که خودت میخواهی.
آنگاه در این صفحهی گردنده، هفت شعلهی بسیار فروزان را تصور کن. بکوش تصور کنی من دارم با آن هفت شعله بازی میکنم. و بکوش گاهی ببینی که من به جای آنکه با آن هفت شعلهی کوچک بازی کنم، با آنها یکی شدهام.
*روشی موثر برای مراقبه از راه تمرکز روی قلب
راه موثر دیگری هم هست که برای انجامش باید کمی کوشاتر باشی. در آغاز احساس کن که دست و بینی و چشم و گوش نداری. جز قلبت هیچ چیزی نداری. این قلب نباید حتما در میان سینهی تو باشد. میتواند در پیشانی یا هر کجای دیگر باشد. همین بس است که تصور کنی یگانه چیزی که داری همان قلب است و قلب.
پس از گذشت زمانی قلبت را گیر میآوری. میگویی چگونه آن را گیر میآوری؟ آگاهیات به تو خواهد گفت که قلب کجاست. روشن است که دانش پزشکی این را نادرست خواهد خواند و خواهد گفت که قلب تنها در میان سینه است و بس. اما قلب برای انسانهای معنوی میتواند در هر کجایی باشد، چون قلب معنوی جایگاه روشنایی است. هنگامی که هستی یزدان در تو، سوپریمی که در درونت هست، بخواهد حضور روشنایی را از راه چشم سوم تو نشان بدهد، همان روشنایی بیکران و نیروی بیکران را، آنگاه با تو در میان خواهد گذاشت که: قلبت اینجاست. پس آنگاه چشم سوم برای تو نشستگاه روشنایی خواهد شد. این یعنی سوپریم جایی ویژه را خواهد جست و آنجا خانه خواهد کرد.
هنگامی که رهسپار میشوی باید احساس کنی که قلبی داری، احساس کنی که خود قلبت هستی. پس از گذشت زمانی آگاهی بر تو روشن خواهد کرد قلبت کجاست و یا اینکه چه کسی قلب است. در آن دم، خود را روی آن نقطه متمرکز کن و احساس کن که تنها در همانجا قلبت را احساس میکنی و قلب بشو. قلب یعنی روشنایی و روشنایی یعنی نیرو. تو هر چه روشنایی بیشتری داشته باشی، نیروی بیشتری هم خواهی داشت. یزدان، روشنایی ناب است. از همین جاست که یزدان به درون هر چیزی راه مییابد، از همین جاست که وی نیروی ناب است. روشنایی و نیرو نمیتوانند از هم جدا شوند. ما در اینجا میتوانیم این لامپ را ببینیم و پریزی را که به آن وصل شده. اما در زندگی معنوی نمیتوانیم روشنایی را از نیرو جدا کنیم. روشنایی، خود نیروست. و روشنایی چیست؟ یگانگی با کیهان.
*مراقبه از راه تصور دریا
مراقبه کردن مانند آن است که در ته دریایی غوطهور باشی، در جایی که همه چیز آرام و برخوردار از آرامش است. در سطح آن شاید موجها و خیزابهایی باشد، اما ته دریا به آن بستگی ندارد. ژرفای دریا آرام آرام است. هنگامی که آغاز به مراقبه میکنی، نخست بکوش به هستی دورنی خود، به هستی راستین خود-یعنی کف دریا برسی. اگر موجهایی از جهان دیگر بیایند، به تو نخواهند رسید. ترس، دودلی، اندوه و همهی آشفتگیهای زمینی به سادگی زدوده میشوند، چون صلح و آرامی پایدار بر ما چیره شده است. دست اندیشهها به ما نمیرسد، چون خرد ما صلح و آشتی ناب، آرامش ناب، یگانگی ناب است. آنها مانند ماهیها در دریا میپرند و شنا میکنند، اما هیچ نشانی از خود بر جا نمیگذارند. به بالاترین گامهی مراقبه که برسیم، احساس میکنیم که خود دریا هستیم و جانوران دریایی بر ما کارگر نیستند. احساس میکنیم که آسمان هستیم و هیچ کدام از پرندگانی که پروازکنان میگذرند، بر ما کارگر نمیافتند. خرد ما آسمان است و دلمان دریای بیکرانه. این همان مراقبه است.
*تمرینی لذتبخش برای مراقبه: در آغوش بیکران آسمان
اکنون بیا مراقبه کنیم. خواهش میکنم چشمهایت را نیمهباز نگه دار و آسمان بیکران را تصور کن. در آغاز تصور کن که آسمان درست در برابر تو جای دارد. سپس بیدرنگ بکوش احساس کنی که خود، به بزرگی آسمانی و خود آسمان بزرگی.
خواهش میکنم پس از چند دقیقه چشمهایت را ببند و بکوش آسمان را در دل خود ببینی و احساس کنی. خواهش میکنم حس کن قلب کیهانی هستی و آسمان در درون توست، تو با ان مراقبه میکنی و خود را با آن یکی میسازی. دل معنوی تو بسیار بزرگتر از آسمان است، ای اینجاست که به سادگی میتوانی آسمان را به درون خود بیاوری.
*پرانایاما،
یکی از متداولترین راههای مراقبه
در هندوستان یک گونه تنفس دیرپا هستی دارد که پرانایاما نامیده میشود. پرانا نیروی زیستی (VITAL )، تنفس زندگی است. یاما یعنی کنترل. پرانایاما کنترل تنفس زندگی است. نخستین تمرینی که میتوانی بکنی این است که نام خداوند یا نام مسیح یا هر کسی را که خودت میپرستی یک بار بازگویی. اگر استادت به تو مانترایی داده، میتوانی همان را بازگویی. فروبردن هوا نباید آرام یا ژرف باشد. آنگاه نفست را نگه دار و باز همان نام را چهار بار بازگوی. و زمانی که هوا را بیرون میدهی، آن نام یا مانترایی را که داری یا برگزیدهای دو بار بازگوی. در ضرب، هوا را به درون بکش و آن را به اندازهی یک ضرب، دم نگه دار و باز در دو ضرب بازدم کن و همزمان، آن نام مقدس را در درون خود بازگوی. اگر شمارهای یک-دو-سه را برای خودت شمارش کنی، در درون خود کوچکترین چیزی را احساس نخواهی کرد. اما اگر نام خداوند را بازگویی، خاصیتهای یزدانی بیدرنگ به درون هستی تو گام خواهند گذارد. سپس اگر نفست را نگه داری، این خاصیتهای یزدانی در درونت به گردش درخواهند آمد و در همهی ناپاکیها، ناروشناییها، عدمکمالها و محدودیتهایت رخنه خواهند کرد. و هنگامی که هوا را بیرون میدهی، همان نیروهای یزدانی، همهی خاصیتهای غیرخدایی، ستیزهجوی و ویرانگر را با خود خواهند برد.
آغازگر با ریتم یک-دو-سه آغاز میکند. اگر وی در تنفسش ورزیدهتر شود، خواهند توانست با ریتم چهار-شانزده-هشت تمرین کند: در چهار ضرب هوا را به درون بکش، شانزده دم آن را نگه دار و در هشت ضرب آن را بیرون بده. اما این کار را باید گام به گام انجام داد و بس. برخی کسان حتی از این هم پا فراتر میگذارند. آنها ریتم هشت-سی و دو-شانزده را رعایت میکنند. اما این کار ویژهی کسانی است که در گامهی پیشرفته هستند.
*مراقبه به روش تصورات دور و نیروی هنگفت
برای مراقبه به یک چیز بسیار دور بیندیش، به آسمان، به دریا، به کوه، و با آن بزرگی که نیروی ناب است، یکی شو.
هنگامی که نیروی لگامگسیخته آمد، بگذار مانند رودی از سر انگشتان تا به فرق سرت روان شود. نکوش آن را بازداری. بگذار در جایی ویژه جمع شود. بگذار شکل نیروی روان را به خود بگیرد. آنگاه خواهی دید که خودبهخود و از درون باز آرام خواهی شد. اگر آگاهانه بکوشی نیرو را از جایی از تنت به جایی دیگر روان کنی، خواهی توانست از شادی این نیروی یزدانی برخوردار گردی.
کاربرد روش پاس داشتن از دل در مراقبه
بکوش احساس کنی همهی توان، همهی نیروی تصمیم و ارادهات در جایی ویژه است، در قلبت. احساس کن که هیچ جایی نیستی مگر در آن جای کوچک. چشم نداری، بینی نداری، هیچ چیزی نداری. اگر احساس کنی همهی هستیات در جایی معین تمرکز یافته و پراکنده نیست، تاثیر این تمرین را خواهی دید.
اکنون خواهش میکنم احساس کن در برابر در قلبت ایستادهای و همراه شادی-دلباختگی، صلح و آرامش، روشنایی، خوشبختی، نیرو و دیگر دوستانی که بر آنها ارج مینهی و برایشان ارزش قائلی هستی. همانجا جلوی در قلبت بایست و چشمبراه آمدنش بمان. هنگامی که دیدی دارد میآید، بگذار به درون آید. اما اگر آنهایی امدند که تو فرایشان نخواندهای، نگذار به درون بیایند. پیچیدگی، عدم صمیمیت، ناپاکی، عدم اطمینان، دودلی، رشک و دیگر نیروهای منفی، همه میهمانان ناخواندهاند. اگر آنها را دم در قلب دیدی، خواهش میکنم نگذار به درون بیایند. خواهش میکنم احساس کن که عشق پیکری انسانی یافته، صلح پیکر انسان به خود گرفته، روشنایی مانند یک آدم شده و خوشبختی هم به پیکر یک انسان درآمده. همچنین رشک، عدم اطمینان، دودلی، ناپاکی، پیچیدگی و دیگر نیروهای منفی، قواره و شکل انسان را به خود گرفتهاند و تو میتوانی آنها را با چشمهای انسانی خود ببینی. سپس بگذار دوستان فراخواندهشدهات به درون بیایند. اما آنهایی که دوستت نیستند، که ناخواندهاند را وادار کن در بیرون بمانند. نگذار آنها از در قلبت به دورن راه پیدا کنند. اگر بتوانی هر روز تنها به یک دوست خود بیندیشی و همان دوست را فراخوانی که جلوی در قلبت بایستد، این سرآغاز دوستی خدایی خواهد بود. به خود بگو: “من امروز تنها دوست خود، عشق را راه خواهم داد، نه هیچ کسی به جز او را. فردا دوستم، شادی را راه خواهم داد و پسفردا دوستم، صلح را به دورن خانه فراخواهم خواند.” نیز میتوانی بگویی: “من به پیشرفتهای بزرگی دست یافتهام. میتوان بیش از یک دوست را فراخوانم. بیشک میتوان همهی دوستانم-عشق، شادی، صلح، روشنایی و خوشبختی – را فراخوانم. تا اینک این توان را نداشتم که بیش از یک میهمان را بپذیرم. تنها میتوانستم یک دوست را فراخوانم.اینک میتوان همهی دوستان خدایی خود را فراخوانم و بگذارم در اتاق قلبم پا گذارند.
*روش صلح و آرامش برای مراقبه
مرکز فرق سر بالای کف سر جای دارد، آن را ساهاسراها چاکرا مینامند. تصور کن که این چاکرا هفت بار باز میشود- این تصور را بکن اما باز شدنها را نشمار. در هر بار باز شدن، دایرهای گردنده را تصور کن. هنگامی که آن میچرخد، “صلح” یا “اوم” یا “سوپریم” را ذکر بگو. نیز میتوانی دو تا از این مانتراها را بیازمایی.
*تنفس ویژگیهای مشخص برای مراقبه
بکوش که با هر بار فرو بردن نفس احساس کنی آرامش و صلح بیکران را به درون تن خود میآوری. متضاد آرامش و صلح، ناآرامی است. هنگام بازدم بکوش ناآرامی درونت و نیز آن ناآرامی که در پیرامون خود میبینی را بیرون بدهی. اگر اینچنین تنفس کنی، خواهی دید که ناآرامی براستی ترا بدرود میگوید. چند بار که این تمرین را انجام دادی، احساس کن که داری نیروی کیهانی را به درون ششهایت میفرستی. در زمان بازدم هم احساس کن همهی ترسی که در هستی تو هست، دارد از پیکرت بیرون میرود. پس از اینکه این کار را چند باری انجام دادی، بکوش احساس کنی داری شادی را تنفس میکنی، شادی بیکرانه، و نیز احساس کن که داری اندوهها و درد و رنج و دلشورهها را بیرون میدهی.
احساس کن که نه هوا بلکه این نیروی کیهانی است که داری تنفسش میکنی. حس کن که با هر نفسی نیروی غولآسای کیهان به درون تو گام مینهد و تو آن را برای پاکیزه کردن تن، هستی زیستیات، خرد و دلت به کار میبندی. احساس کن که هیچ نقطهای در تنت نیست که گردش نیروی کیهانی بدان راه نیابد. نیروی کیهانی در تو همانند رودی به جنبش درمیآید و همهی هستیات را میشوید و پاکیزه میکند. آنگاه زمانی که آغاز به بیرون دادن هوا میکنی، احساس کن که داری همهی بارهای زیادی را با نفست بیرون میدهی- همهی اندیشههای غیرخدایی، همهی ایدههای سیاه و کردارهای ناپاک را. همهی آنچه را که در ساختار تن و روانت رنگی غیرخدایی دارد را بیرون بده، همهی آنچه را که تو از آن خویش نمیدانی.
*
مراقبه روی سادگی، خلوص، پاکی و امنیت
خواهش میکنم آرام و باآرامش در ذهن خود واژهی “سادگی” را تکرار کنید. ما برای انجام این روش مراقبه باید دستمان را بر بالاترین بخش سرمان بگذاریم، یعنی روی ساهاسراها چاکرا یا همان مرکز فرق سر. اکنون خواهش میکنم باآرامش هفت بار واژهی “سادگی” را بازگویید و خود را تنها و تنها روی همین یک جای تنتان تمرکز بدهید.
اینک خواهش میکنم با آرامش هفت بار واژهی “اخلاص” را پرشور بازگویید. خود را روی دلتان متمرکز کنید و هفت بار باآرامش واژهی “اخلاص” را بازگویید.
اکنون خواهش میکنم واژهی “پاکی” را در مرکز نافتان یا در دور و بر ناف خود بازگویید ]تصور کنید که در آنجا بازگفته میشود[. خواهش میکنم باآرامش هفت بار واژهی “پاکی” را با بیشترین شوری که میتوانید در این کار داشته باشید، بازگویید.
اینک روی چشم سومتان مراقبه کنید، روی جایی از پیشانیتان که میان دو ابرو ]و کمی بالاتر[ جای دارد. خواهشمندم واژهی “اطمینان” را هفت بار بر زبان آورید.
(شری چینموی انگشت میانی دست راست خود را روی چشم سومش میگذارد، روی آجنا چاکرا)
“خواهش میکنم در اینجا باآرامش هفت بار واژهی “اطمینان” را بازگویید.
اکنون خواهشمندم دستتان را بر روی فرق سرتان بگذارید و سه بار به سادگی بگویید: “من سادهام، من سادهام، من سادهام.”
اینک خواهشمندم دستانتان را روی قلبتان بگذارید و ساده سه بار بگویید: “من اخلاصمندم، من اخلاصمندم، من اخلاصمندم.”
حالا خواهش میکنم دستتان را روی نافتان بگذارید و بگویید: “من پاکم، من پاکم، من پاکم.”
اینک دستهایتان را روی چشم سومتان بگذارید و سه بار بگویید: “من مطمئنم، من مطمئنم، من مطمئنم.”
چند روش ساده برای تنفس و مراقبه
تنفس آرام
تنفس آرام در مراقبه بسیار مهم است. هنگام تنفس بکوش هوا را چنان آرام و با آرامش فرودهی که اگر نخی هم در برابر بینیات باشد، هیچ تکان نخورد. و هنگامی که هوا را بیرون میدهی، بکوش تا باز هم آهستهتر این کار را انجام دهی. اگر میتوانی در میان دم و بازدم اندکی درنگ کن و تازه پس از آن دوباره آغاز به فرودادن هوا کن. اگر میتوانی چند ثانیه هم نفست را نگه دار.
اما اگر این کار برایت دشوار است، آن را انجام نده. هرگز کاری را نکن که به تن یا به سیستم تنفسیات گزندی بزند.
*تنفس ویژگیهای مشخص
بکوش که با هر بار فرو بردن نفس احساس کنی آرامش و صلح بیکران را به درون تن خود میآوری. متضاد آرامش و صلح، ناآرامی است. هنگام بازدم بکوش ناآرامی درونت و نیز آن ناآرامی که در پیرامون خود میبینی را بیرون بدهی. اگر اینچنین تنفس کنی، خواهی دید که ناآرامی براستی ترا بدرود میگوید. چند بار که این تمرین را انجام دادی، احساس کن که داری نیروی کیهانی را به درون ششهایت میفرستی. در زمان بازدم هم احساس کن همهی ترسی که در هستی تو هست، دارد از پیکرت بیرون میرود. پس از اینکه این کار را چند باری انجام دادی، بکوش احساس کنی داری شادی را تنفس میکنی، شادی بیکرانه، و نیز احساس کن که داری اندوهها و درد و رنج و دلشورهها را بیرون میدهی.
احساس کن که نه هوا بلکه این نیروی کیهانی است که داری تنفسش میکنی. حس کن که با هر نفسی نیروی غولآسای کیهان به درون تو گام مینهد و تو آن را برای پاکیزه کردن تن، هستی زیستیات، خرد و دلت به کار میبندی. احساس کن که هیچ نقطهای در تنت نیست که گردش نیروی کیهانی بدان راه نیابد. نیروی کیهانی در تو همانند رودی به جنبش درمیآید و همهی هستیات را میشوید و پاکیزه میکند. آنگاه زمانی که آغاز به بیرون دادن هوا میکنی، احساس کن که داری همهی بارهای زیادی را با نفست بیرون میدهی- همهی اندیشههای غیرخدایی، همهی ایدههای سیاه و کردارهای ناپاک را. همهی آنچه را که در ساختار تن و روانت رنگی غیرخدایی دارد را بیرون بده، همهی آنچه را که تو از آن خویش نمیدانی.
*
خواهش میکنم پیش از آنکه مراقبه را آغاز کنی، چند نفس ژرف بکش. بکوش با هر بار دم تصور کنی نیرویی در تنت راه مییابد. سپس بکوش احساس کنی هوا را از بخشهای گوناگون تنت به درون میکشی: از راه چشمها، از راه شانهها و یا جاهای دیگر تنت. احساس کن هر کدام از این جایها دروازهای است که هر بار با فرودادن نفس بازش میکنی. با این کار نیروی آگاهی کیهانی به درونت راه پیدا میکند.
*
بکوش در هر دم خود، هفت بار “سوپریم ]نام یزدان[” را بازگویی، و باز زمان بازدم هفت بار دیگر آن را بازگوی. در تو هفت جهان بالاتر و پایینتر هست. هنگامی که در زمان دم فرودادن “سوپریم” میگویی، احساس کن که داری به جهانهای بالاتر درون خود گام میگذاری. تازه هنگامی که به جهانهای بالاتر رسیدی، نیروی استوار را در برابر خود توانی یافت. زمانی که داری هوا را بیرون میدهی، به هفت جهان پایینتر از خودت بیندیش و بکوش توان جهانهای بالاتر را در جهانهای پایینتر بیفکنی. همه چیز را در جهانهای بالاتر گرد آور و سپس آغاز به بیرون دادن هوا کن و همزمان با آن “سوپریم، سوپریم، سوپریم” را پشت سر هم بگو و همراه آشتی و صلح و روشنایی و نشاط به جهانهای پایین گام گذار تا آنها را پاکیزه سازی.
*پرانایاما
در هندوستان یک گونه تنفس دیرپا هستی دارد که پرانایاما نامیده میشود. پرانا نیروی زیستی (VITAL )، تنفس زندگی است. یاما یعنی کنترل. پرانایاما کنترل تنفس زندگی است. نخستین تمرینی که میتوانی بکنی این است که نام خداوند یا نام مسیح یا هر کسی را که خودت میپرستی یک بار بازگویی. اگر استادت به تو مانترایی داده، میتوانی همان را بازگویی. فروبردن هوا نباید آرام یا ژرف باشد. آنگاه نفست را نگه دار و باز همان نام را چهار بار بازگوی. و زمانی که هوا را بیرون میدهی، آن نام یا مانترایی را که داری یا برگزیدهای دو بار بازگوی. در ضرب (1)، هوا را به درون بکش و آن را به اندازهی یک ضرب، دم نگه دار و باز در دو ضرب بازدم کن و همزمان، آن نام مقدس را در درون خود بازگوی. اگر شمارهای یک-دو-سه را برای خودت شمارش کنی، در درون خود کوچکترین چیزی را احساس نخواهی کرد. اما اگر نام خداوند را بازگویی، خاصیتهای یزدانی بیدرنگ به درون هستی تو گام خواهند گذارد. سپس اگر نفست را نگه داری، این خاصیتهای یزدانی در درونت به گردش درخواهند آمد و در همهی ناپاکیها، ناروشناییها، عدمکمالها و محدودیتهایت رخنه خواهند کرد. و هنگامی که هوا را بیرون میدهی، همان نیروهای یزدانی، همهی خاصیتهای غیرخدایی، ستیزهجوی و ویرانگر را با خود خواهند برد.
آغازگر با ریتم یک-دو-سه آغاز میکند. اگر وی در تنفسش ورزیدهتر شود، خواهند توانست با ریتم چهار-شانزده-هشت تمرین کند: در چهار ضرب هوا را به درون بکش، شانزده دم آن را نگه دار و در هشت ضرب آن را بیرون بده. اما این کار را باید گام به گام انجام داد و بس. برخی کسان حتی از این هم پا فراتر میگذارند. آنها ریتم هشت-سی و دو-شانزده را رعایت میکنند. اما این کار ویژهی کسانی است که در گامهی پیشرفته هستند.
* تمرین دیگر تنفس از راه بینی است. در این کار باید با شستت سوراخ راست بینیات را بگیری و از سوراخ راست، نفسی بلند بکشی. در زمانی که دم را فرو میدهی، نام یزدان را بازگوی. سپس چهار ضرب، نفست را نگه دار و همراه آن نام یزدان ]سوپریم[ را چهار بار بگوی. سرانجام سوراخ راست بینیات را رها کن و سوراخ چپ بینی خود را با انگشت سبابهات نگه دار و آن را ببند و بگذار نفست در مدت زمانی به اندازهی دو ضرب به بیرون گردش یابد و همراه این کار نام یزدان را دو بار بگو. آنگاه این تمرین را بر عکس انجام بده، نخست سوراخ چپ بینیات را بگیر. در این تمرین نیازی نیست که آرام نفس بکشی. اگر سروصدایی دربیاید هم چیزی نیست. دیگر آنکه روشن است که این تمرین نباید در برابر چشمان همگان انجام گیرد، یا زمانی که دیگران میخواهند با برخورداری از آسودگی مراقبه نمایند.
این تنفس یک-چهار-دو را نباید بیش از چهار پنج دقیقه انجام دهی و تنفس بینی را هم نباید بیش از سه بار در روز بکنی. اگر آن را بیست، چهل، پنجاه بار انجام دهی، گرمایی از پایانهی ستون فقراتت سوی سرت روانه خواهد شد و با فشار بر سر، آن را به درد خواهد آورد. مانند خوراک است، خوب است، اما اگر بیش از اندازه باشد، معدهات را خراب خواهد کرد. این گرما هم چنین کارگر میافتد. اگر بیش از آن اندازهای که میکشی تمرین کنی، به جای ذهنی صلحجو، دارای ذهنی خودبزرگبین و لگامگسیخته و ویرانگر خواهی شد. تازه هنگامی که شایستگیهای درونی خود را بالش داده باشی، خواهی توانست تنفس از راه بینی را ده پانزده دقیقه انجام دهی.
پرانایاما یکی از اصلهای دیرپای یوگاست که تمرینهای تنفسی سخت و پیچیدهای دارد. برای انجام آن به ده تا پانزده دقیقه زمان نیازمندی. اما اگر آموزگاری نداشته باشی که ترا در هر گامی راهبر گردد، پرنایاما چیز خطرناکی میشود. اگر به گونهای غیراصولی تمرینها را انجام دهی، میتواند مایهی سل هم بشود. در هندوستان بسیاری کسان گرفتار این بیماری شدهاند، چون تمرینها را بدون راهبری درست انجام دادهاند. اما این تمرینهایی که من برایت گفتم- ریتم یک-چهار-دو و تنفس از راه بینی- بسیار سادهاند و البته بسیار هم کارگر میافتند. اینها هرگز به ششهای تو زیانی نخواهند رساند.
منبع :http://ghasref.blogfa.com/