آشنایی با برخی بیماری ها و اختلالات ذهنی
افرادی که از اگورافوبیا رنج می برند، از این که در موقعیتی قرار بگیرند که در صورت بروز حادثه و یا مثلا اگر به سرگیجه، بیهوشی، حمله قلبی، خفگی و غیره گرفتار شوند و کسی نتواند به آنها کمک کند بیمناک هستند. تحت تأثیر این هراس ها، بیماران اگورافوبیک کمتر به سفر می روند و در سفر و تنهایی می خواهند کسی آ«ها را همراهی کند. موقعیت های هراس برانگیز می تواند قرار گرفتن در میان جمعیت، ایستادن در صف فروشگاه ها، عبور از روی پل، سفر با اتوبوس، قطار یا اتوموبیل باشد.
اگورافوبیا یکی از رایج ترین هراس های روانی است که تنها در آمریکا حدود یک میلیون نفر به آن گرفتارند و در مقایسه در زن ها بیشتر مشاهده می شود. این گرفتاری اغلب به دوران نوجوانی و یا اوایل دوران جوانی شکل می گیرد. نظر به اینکه بیماران این گروه از ترک منازل خود م ترسند، اغلب آنها برای مراجعه به کلینیک با دشواری روبه رو هستند و در نتیجه اغلب آنها از درمانی که به شدت به آن احتیاج دارند محروم می مانند.
اختلال وسواس فکری – عملی (Obsessive-Compulsive Disorder)
وسواس ها افکار ناخوانده، بی مفهوم و مقاومی هستند که دور کردن آنها از ذهن دشوار است. در این حالت فرد حتی ممکن است نگران باشد که ناپاکی دست هایش فرزندانش را آلوده کند و حتی آنها را به سرطان خون مبتلا کند و این در حالتی است که می داند چنین تصوری واقع بینانه نیست. مسئله دیگر حالت اجبار و تکراری است که وسواسی ها با آن روبه رو هستند. به عبارت دیگر بیمار وسواس فکری – عملی برای دور ماندن از خطر، عملی را به تکرار انجام می دهد.
به استناد کتاب دستورالعمل تشخیص و آمار پزشکی، رایج ترین وسواس ها مربوط به خشونت، آلودگی یا شک و تردید می شود. در مورد اول، یعنی ترس از انجام یک عمل ناگهانی خشونت آمیز می توانم به یکی از بیمارانم اشاره کنم که می ترسید ناگهان و بدون مقدمه کودک خود را از پنجره به بیرون پرتاب کند و یا ناگهان خود را زیر چرخ های یک اتومبیل در حال حرکت بیندازد. این بیمار هرگز قصدی به انجام این کار نداشت، اما همواره تحت تأثیر این ترس غیر منطقی بود که ناگهان کنترل خود را از دست بدهد و رفتاری برخلاف میل خود انجام دهد.
نمونه ای از وسواس شک هم کدبانویی بود که خیال می کرد اجاق گاز را فراموش نکرده و بنابراین خانه اش دستخوش حریق خواهد شد. این خانم از شب تا صبح به تکرار سراغ اجاق گاز می رفت تا از خاموش بودن آن مطمئن گردد.
از جمله رایج ترین وسواس ها می توان به شستن دست ها، تمیز کردن اشیاء، شمارش کردن، کنترل نمودن و یا لمس بعضی از اشیاء اشاره کرد.
حالت اضطرار با اندیشه ی وسواسی ارتباط منطقی دارد.
برای مثال پزشکی در هنگام رانندگی نگران می شد که با عابری تصادف کرده و او را کشته است. این پزشک تحت تأثیر اضطرار اتومبیلش را متوقف می ساخت و اطراف آن دنبال جسد می گشت. با آنکه به فراست می دانست که با کسی تصادف نکرده است ، احساس ترس او به قدری شدید بود که نمی توانست در برابر اغوای توقف کردن و به دنبال جستجوی جسد خیالی گشتن مقاومت کند.
خودبیمارانگاری (Hypochondriasis)
افراد با این اختلال خیال می کنند که به بیماری مهلکی مانند سرطان یا نارسایی های قلبی دچار شده اند. پی در پی پزشک عوض می کنند، آزمایش های تکراری انجام می دهند و دست آخر معلوم می شود که از سلامت کامل برخوردارند. خودبیمار انگاری در هر سن و سالی می تواند وجود داشته باشد، اما بیشتر در دوران20 سالگی به سراغ افراد می رود و زن و مرد به یکسان به آن گرفتار می شوند.
خودبیمار انگاری یکی از گرفتاری های بزرگ پزشکان عمومی است.
خودبیمار انگار معمولا از قبول این مطلب که ممکن است فشارهای روانی علت اصلی ناراحتی او باشند سرباز می زنند و چون می خواهد دلیل پزشکی برای ناراحتی خود بیابد اغلب اسباب ناراحتی پزشک ها را فراهم می کند.
خودبیمار انگاری مانند سایر انواع اضطراب، تقریبا همیشه ناشی از مسائل دیگری است که بیمار آنها را نادیده می انگارد.اخیرا بازرگانی را معالجه می کردم که دائم نگران سلامت خود بود. احساس می کرد که هر ناراحتی و هر درد جزئی او نشانه یک بیماری کشنده است. پشت سر هم پزشک معالج خود را عوض می کرد و از همه جواب می شنید که در شرایط طبیعی به سر می برد. اضطراب او ناشی از بیماری نبود و سراغ پزشک های متعدد رفتن او تنها واکنشی در قبال مسائل زندگی اش بود.
زن این مرد که به مراتب از او جوان تر بود اخیرا در مدیریت بازرگانی دارای شغلی شده بود و به شدت سرگرم آن بود. این زن و شوهر در زمینه مالی مشکلی نداشتند اما همسر مرد به قدری در کار خود فرو رفته بود که او احساس تنهایی می کرد. با این حال حرفی در این مورد نمی زد و معتقد بود که باید به عنوان مردی قوی ظاهر شود. از افکار منفی خود خجالت می کشید و سعی داشت که آنها را نادیده بگیرد.
پس از آنکه به اتفاق زنش در برنامه روان درمانی شرکت کردند و او آموخت که منظور خود را با صراحت و آشکار بیان کند، درد و رنجش همانطور که خودبه خود آمده بود از میان رفت.
منبع: از حال بد به حال خوب (شناخت درمانی)