براي رضاي خدا
او تنها دختر يك مرد بسيار ثروتمند بود. او دختر جوان، زيبا و مهرباني بود كه تحسين همگان را بر ميانگيخت؛ اما در عين حال، انسان فوقالعادهاي بود كه وقت خود را صرف كمك به جمعيت جذاميها ميكرد.
او هر روز به مراقبت و پرستاري از بيماران جذامي مشغول ميشد و كار خود را با عشق و علاقه انجام ميداد. اين دختر زيبا و خوش قلب، زخمهاي عفوني و بدبوي آنها را پانسمان ميكرد و به آنهايي كه دستشان از كار افتاده بود، غذا ميداد.
روزي يكي از دوستان پدر اين دختر، برحسب اتفاق او را در بين جمعيت جذاميها مي بيند. او از اينكه دختر زيبا و ثروتمندي با لذت تمام به افرادي كمك مي كند كه حتي خانوادههايشان آنها را ترك كردهاند، كاملاً متعجب مي شود. او جلو ميرود و از دختر جوان ميپرسد: «چطور راضي به چنين كارهايي شدي؟ اگر ميليونها روپيه به من بدهند، هرگز چنين كارهايي نخواهم كرد».
دختر جوان لبخند زد و گفت: «من نيز اين كارها را در قبال تمامي ثروت دنيا انجام نميدهم و فقط براي رضاي خداوند اين كارها را انجام ميدهم».
منبع " کتاب غذای روح 2 با ترجمه دکتر آرام "
انتشارات تجسم خلاق
www.aram24.ir