علم روانشناسي

علم روانشناسي
روانشناسي مثبت در يك جمله يعني مطالعه ي علمي عملكرد يك انسان ايده آل.

هدف مهم روانشناسي مثبت نگر،مطالعه و تحقيق درباره ي چگونگي ايجاد و تداوم

بخشيدن به عواطف مثبت و بالفعل كردن استعداد هاي نهفته ي انسان است

ازاين رو روانشناسي مثبت گرا به موضوعات مثبت زندگي بيشر نظيرشادكامي

،خلاقيت، هوش هيجاني،خردمندي،خود آگاهي،بهزيستي،خوش بيني واميد….

توجه ميكند.آنطوركه مارتين سليگمن( پدر روانشناسي مثبت )ميگويد:اين

روانشناسي،روانشناسي قرن بيست ويكم است علمي كه به جاي توجه

به ناتواني ها و ضعف هاي بشري،روي توانايي هاي آدم ها متمركز شده است .

برخي از مهم ترين يافته ها در روانشناسي مثبت عبارتند از:

1_مردم عموما شاد هستند.

2_پول لزوما بهزيستي به همراه نمي اورد اما خرج كردن پول براي ديگران ميتواند افرادرا خوشهال تر كند.

3_در برخي از بهترين روشها براي مبارزه با نا اميدي وشكست عبارتند از داشتن روابط اجتماعي قوي و شخصيت قوي.

4_كار ميتواند عامل مهمي براي بهزيستي باشد،به ويژه هنگامي كه افراد بتوانند درگير كار هدفمند و معني دار باشند.

5_با وجودي كه شادي تحت تاثير عوامل ژنتيكي است. اما مردم ميتوانند با ايجاد و

تو سعه ي خوش بيني،قدر شناسي و نوع دوستي ياد بگيرند كه شادتر زندگي كنند

كاربرد روانشناسي مثبت:روانشناسي مثبت كاربرد هاي متنوع و گسترده اي در

زمينه هاي آموزش ،درمان،خودياري ،مديريت استرس و مسائل محيط كار دارد.با به

كار گيري راهبردهاي برآمده از روانشناسي مثبت،آموزگاران،مربيان،درمانگران و

كارفرمايان ميتوانند در ديگران انگيزه به وجود آورند و به افراد كمك كنند تا نقاط قوت

شخصي خود را بهتر درك كنند و پرورش دهند

افزايش خوشبيني واميد:يك روش كاملا مستنند براي ايجاد خوش بيني وجود دارد

كه از ارزشيابي و سپس زير سوال بردن افكار بدبينانه تشكيل شده است.هر كس از

مهارت زير سوال بردن برخوردار است.دراينجا شيوه ي كوتاهي براي انجام اين كار ارائه ميشود.

زماني كه دريافتيد كه تفكر بدبينانه اي داريد كه نا موجه است با استفاده از مدل

ABCDE با آن مقابله كنيد.در عنوان اين مدل A به گرفتاري اشاره دارد.وB باورهايي

است كه شما به طور خودكار در زمان دچار شدن به گرفتاريها پيدا ميكنيد.

C پيامدهاي معمولي آن باورهاست D زيرسوال بردن باورهاي معمول است..E به

عامل نيرو بخش اشاره داردكه در صورت موفقيت آميز بودن زير سوال برن باورها حاصل ميشود.

شما با زيرسوال بردن باورهايي كه به دنبال مواجهه شدن با يك گرفتاري به سراغتان

مي آيند.ميتوانيد واكنش خود را از افسردگي و تسليم شدن به فعاليت و

سرزندگي تغيير دهيد.

چگونه باورهاي خود را زير سوال ببريم؟ خوشبختانه همه ي ما در مباحثه

ومشاجره تجربه داريم اما هميشه اين تجربه را در مورد ديگران به كار برده ايم.اگر

شمابه مشاجره با خودتان بپردازيد مهارتهاي شما به يادتان خواهند آمد.

در مشاجره با خود بايد به 4 مطلب توجه كنيد.

1_شواهد:متقاعد كننده ترين روش براي زير سوال بردن يك باور نامعقول ايناست

كه ثابت كنيم اين باور حقيقتا اشتباه است.مثلا در مورد فردي كهفكر ميكرد نمره ي

او بدترين نمره ي كلاس است او با بررسي شواهد متوجه شد كه فرد ديگري نمره ي

بدتري داشته و بنابر اين نمره او بدترين نمره ي كلاس است او با بررسي شواهد

متوجه شد كه فرد ديگري نمره ي بدتري داشته و بنابر اين نمره ياو بدترين نمره كلاس

نيست. فهم تفاوت بين اينديدگاه و آنچه بهاصطلاه به قدرت خوش بيني معروف شده

مهم است هدف ما ايننيستكه خوش بين باشيم و با تكرار واژه هاي خوش بيني

منتظر تغييري باشيمبلكهما ميخواهيم ياد بگيريم كه واقعيتها را ببينيم ومتوجه

تحريفهاي فكري خودمان كه منجر به فاجعه سازي از يكموضوع ميشود بشويم

نه اينكه منجر به فاجعه سازي از يك موضوع ميشود بشويم نه اينكه با ديد مثبت

غير واقعي در ذهن خود مجسم كنيد

2_باورهاي ناهمساز/جايگزين:هرگز اتفاقات بدي كه روي ميدهد علت خاصي ندارد و

معمولا ميتوانند دلايل مختلفي داشته باشند.افراد بدبين هميشه بدترين حالت را در

نظر ميگيرند مثلا ميگويند من خنگ هستم يا سن من براي يادگيري زياد است اما از

شما ميخواهيم كه به تمام واقعيت و گزينه هاي ممكن دقت كنيد تا بتوانند با بدبيني

خود مبارزه كنيد مطمئن باشيد.كه هميشه راهي كم ضرر تر از از چيزي كه شما

انتخاب كرديد وجود دارد.سعي كنيد هنگام انتخاب علت بر عللي تمركز كنيد كه اولا

قابل تغييراند (وقت زيادي براي تغيير نميخواهند)ثانيا به مورد خاصي كه برايتان پيش

آمده مربوطند(اين امتحان سخت بوده همه ي امتحانها سخت نيستند)ثالثا به شخص

خودتان برنميگردد(استاد منصف نبود).افكار بدبينانه معمولا بر خلاف واقعيت هستند و

بدترين باورهاي ممكن رادر بر دارند و بدانيد كه اين شما هستيد كه انها را انتخاب

ميكنيد نه وجود شواهد پس شما بايد تمرين كنيد كه اين عادت مخربتان را در انتخاب

بدترين گزينه ها تغيير دهيد.

3_مفاهيم/برداشتها:گاه باور منفي شما واقعي است.در اين شرايط تكنيكي كه بايد

ازآن استفاده كنيد تكنيك فاجعه زدايي است.به خودتان بگوييد حتي اگر باور من

درست باشد اينباور چه مفهومي دارد.براي مثال:جودي سنش ازهمه ي دانشجويان

بيشتر بود اما آيا ايناستعداد اواز همه كمتر است.و هيچكس اورا استخدام نخواهد

كرد.بنابر اين ابتدا برداشت خودتان را از باورتان به خود بگوييد،اگر ديد استنباط شما

خيلي وحشتناك است آن وقت مدارك وشواهد را مرور كنيد

4 _كارايي / سودمندي: گاهي اوقات، پيامد ناشي از يك باور، مشكل سازتر از

خودآن باور است براي مثال.كتي باور دارد كه شكمو است و پيامد باورش اين است

كه چون شكمو هستم براي كنارگذاشتن رژيم مجوز دارم. بعضي‌ها معتقدند كه دنيا

بي‌عدالت است در قبال اين باور چه مي‌توان كرد؟ آيا فكركردن به آن موجب ناراحتي

بيشتري در فرد نخواهد شد؟ گاهي اوقات بهتر است به جاي جمع كردن شواهد و

مدارك و زيرسئوال بردن يك باور با آن كنار بيايم. پس گاه هنگام انجام كار بهتر است

به جاي اينكه از خود بپرسيم آيااين باور درستاست؟ بپرسيم اينكه همين حالا در

موردش فكر كنم بهتر است يااينكه بعداً راجع به آن فكر كنم.

سه قدم به سوی تفکر مثبت:

1 ـ از تبیین‌های بدبینانه استفاده نکنید: طبق نظر سلیگمن همه آدم‌ها می‌توانند

یاد بگیرند از تبیین‌هایی استفاده کنند که موقتی و موقعیت‌محور باشند. مثلا یک مادر

که با کودکش استثنائا بدرفتاری کرده، می‌تواند این جمله را بگوید که «من آن روز

حوصله نداشتم ولی اکثر اوقات، مادر خوبی هستم.» همچنین گاهی می‌شود

از شوخی استفاده کرد. مثلا جوانی که در حضور دیگران زمین خورده است،

می‌تواند بگوید «اگر از من فیلم می‌گرفتند بساط خنده‌مان جور می‌شد .»

2 ـ شادی خودتان را محدود نکنید: در دنیای ماشینی امروز، ارزش‌های اجتماعی

و اقتصادی باعث شده‌اند شادی ما تعریف‌ شده باشد و بسیاری از مردم به

نسبت این ارزش‌ها، شادی‌های خودشان را محدود می‌کنند. مثلا با خودشان

می‌گویند «تا ماشین نخرم، شاد نمی‌شوم» یا «اگر همه دوستم داشته باشند،

شادی واقعی را تجربه می‌کنم.» اما هر کدام از این جملات، هم‌ زمان و هم

چگونگی شادی ما را محدود می‌کنند .

اگر این جملات را زیاد تکرار ‌کنیم، قاعده ذهن ما می‌شوند. بنابراین اگر به آن

اهداف نرسیم بیشتر و بیشتر غمگین می‌شویم. اما حقیقت این است که فقط

هدف نیست که شادی می‌آفریند؛ شادی، فرآیندِ رفتن به سوی هدف است:

«من تلاش می‌کنم که ماشین داشته باشم پس به خاطر تلاشم از خودم

خشنودم و حس خوبی دارم.» یا: «من باید یاد بگیرم که ارزش‌های آدم‌ها با هم

فرق می‌کنند پس نمی‌شود توقع داشت که همه دوستم داشته باشند .

3 ـ گفت‌وگوهای درونی‌تان را فرآیندمدار کنید: در هر گامی که به جلو برمی‌دارید

یکی از جملات شادی‌بخش‌تان را که بیشتر بر فرآیند تأکید دارند تا هدف، تکرار

کنید. حتی می‌توانید خود این فرآیندها را به صورت هدف کوتاه‌مدت و شادی‌بخش

قرار دهید. مثلا جمع کردن مقدار خاصی از پول جهت خرید ماشین و یا یاد گرفتن

یک مهارت ارتباط با دیگران
منبع :psychologist-s.blogfa

توسط aram

مدیر مجموعه تجسم خلاق

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *